ماجرای جالب شعر خواندن سیمین بهبهانی برای پروین اعتصامی
ابوالقاسم ایرانی به بیان ناگفتههایی از سیمین بهبهانی، بانوی غزلسرای کشورمان پرداخت که شش سال پیش در روز ۲۸ مرداد از میان ما رفت.
ایران آرت: بهنام ناصری در اعتماد نوشت: سیمین بهبهانی تنها شعرش نبود. او شخصیتی جذاب و کنجکاویبرانگیز داشت و اگر لحظهای از خویشتنداری دست بردارم و قدری آرمانخواهی انسانی را در توصیفم دخیل کنم باید بالصراحه درآیم که شریف و مهربان زیست و شریف و مهربان مُرد.درباره همه اینها در آستانه ششمین سالمرگ سیمین بهبهانی با شاعری از نسل بعدش که تجربه معاشرات فراوانی با او دارد، گفتوگو کردم. ابوالقاسم ایرانی، روز گرمی از تابستان بوشهر به مدد ابزارهای هزاره سومی پای کار آمد و فخر گفتوگو درباره سیمین را در تهران نصیبم کرد.
آشنایی شما با خانم سیمین بهبهانی از کجا آغاز شد؟ چطور با نام و شعر ایشان آشنا شدید؟
اول مقدمهای بگویم و آن اینکه خانم سیمین بهبهانی تا قبل از اینکه به کانون نویسندگان بپیوندند و عضو آن شوند در محافل شعری و ادبی چندان حضور نداشتند. محافل و مجالسی که داشتند خالی از خیل نوپردازان، نمایشنامهنویسان جدید و اهالی تئاتر بود. با این حال من و خیلیهای دیگر خانم بهبهانی را میشناختیم. البته شناخت ما از ایشان بیشتر به خاطر غزلهایشان بود. غزلهایی که بیآنکه تقلید از خانم فرخزاد باشد، متاثر از او بود. بیباکیهایی که در شعر خانم بهبهانی بود برای ما هم جالب بود. مایی که جوان بودیم و میخواستیم به نحوی تابوشکنی کنیم. میخواستیم ساختارهایی را بشکنیم و باز بسازیم.
از حضور نداشتن ایشان در محافل ادبی روز و در جمع نوپردازان قبل از کانون گفتید. این آیا بر شعر ایشان، این ثمره مهم عمرشان هم تاثیری داشت؟
مثلا در "شبهای شعر خوشه" اسمی از خانم بهبهانی نیست. در 10 شبی که در انستیتو گوته برگزار شد، اسمی از خانم بهبهانی نیست. جلال سرفراز عزیز از خیلیها دعوت کرده بود اما به خاطر تعجیلی که وجود داشت، نتوانسته بودند شرکت کنند. بنابراین اولین دیدار من با خانم بهبهانی در این شبهای شعر نبود. اسباب آشنایی و دیدار من با خانم بهبهانی را استاد عزیزم آقای منوچهر آتشی عزیز فراهم آورد.
ایشان در خانوادهای اهل کتاب و ذوق ادبی بزرگ شده بود. خودشان تعریف میکردند یک بار بچه که بودند همراه مادرشان خانم پروین اعتصامی را دیده بودند. از مدرسهشان میگفتند و از بزرگ کردن خواهر کوچکتر. همین طور از ازدواج مجدد مادرشان و روایت حضور در روز خواستگاری مادر. میگفتند به مادر گفتم، نگران نباشد، من مدرسه را رها میکنم تا او بتواند سر کار برود و خودم خواهر کوچکم را بزرگ میکنم. خواهری که از شوهر دوم مادر بود. از اجازه برای بیرون رفتن از کلاس و اجازه ندادن معلم و در کلاس انجام دادن کاری که باید بیرون انجام میداد و چیزهای دیگر. بله ... بله... یادش به خیر... یادش به خیر... یادش به خیر.
مادری که خودش هم شاعر و روزنامهنگار بود.
بله، همین طور است. مادرشان هم روزنامهنگار و شاعر بودند و از شاعران عدالتخواه دوره خود. مطالبهگر حقوق زنان بودند و روزنامه "آینده ایران" و "نامه بانوان" را منتشر میکردند. خانم بهبهانی در خاطراتی که از مادرشان تعریف میکردند به این موضوعات هم اشاره داشتند.
این شاعر بودن مادر سبب طبعآزمایی زودهنگام سیمین بهبهانی شده بود. از این تاثیر چه میگفتند.
بله از 13 یا 14 سالگی شروع کرده بودند به شعر نوشتن. در همان سالهای نوجوانی یک بار با مادرشان رفته بودند پیش خانم پروین اعتصامی و مادر که خود شاعر بود و شعر میشناخت و استعداد شاعری را تشخیص میداد در آنجا به خانم اعتصامی میگوید که این دختربچه قریحه شاعری بالایی دارد و خانم بهبهانی نوجوان همان جا برای خانم اعتصامی شعری خوانده بودند.
شما بعد از انقلاب خانم بهبهانی را میدیدید، درست است؟
بله، خانم بهبهانی در یک مجتمع آپارتمانی حوالی میدان ونک زندگی میکردند و من و آقای آتشی برای اینکه به منزل ایشان نزدیک باشیم و بتوانیم قدمزنان به خانه ایشان برویم در هتل شرایتون ساکن میشدیم. به هر حال مسافر در آن زمان کم بود و هتلها ارزان. همین هتل هما یا شرایتون دولتی بود و حتی از هتلهای دو ستاره وسط شهر تهران هم ارزانتر بود و این را کسی نمیدانست. به هر حال در شبهایی که به خانه خانم بهبهانی میرفتیم، دوستان زیادی میآمدند. جدای از پسرشان علیآقا بهبهانی، دکتر براهنی، سپانلو، بیژن جلالی، معروفی، گلشیری و خیلیهای دیگر به آنجا میآمدند. منزل خانم بهبهانی شده بود، ملجأیی برای شاعران و نویسندگان. جمعی صمیمی بود و میتوانستیم حرفهایمان را بیمحابا به هم بگوییم.