نزدیکترین داستان به "بازی تاج و تخت" / مارلون جیمز از پلنگ سیاهش میگوید
"پلنگ سیاه، گرگ قرمز"، داستان جدید مارلون جیمزِ جامائیکایی و برنده جایزه منبوکر سال 2015 چند هفته منتشر شده و در فهرست پرفروشهای مجلات مختلف قرار گرفته است.
ایران آرت: چند هفته پیش رمان جدید مارلون جیمز، برنده بوکر سال 2015 تحت عنوان "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" وارد بازار کتاب آمریکا شد. مارلون جیمزِ جامائیکایی با کتاب "تاریخچه مختصر هفت قتل" موفق شد جایزه بوکر سال 2015 را به دست آورد اما به نظر میرسد کتاب جدیدش سطح جدیدی از شهرت را برایش به ارمغان بیاورد.
ایبنا به نقل از گاردین نوشت: قرار است با مارلون جیمز نهار بخورم. سر ساعت قرارمان در کافه حاضر میشوم اما آقای نویسنده قبل از من رسیده است. نهار را سفارش میدهیم و به او میگویم دو بار کتابش را خواندهام و خیلی دوستش داشتم. خود وی میگوید ناشرش در بریتانیا گفت "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" برای طرفدارن آثار فانتزی خیلی ادبی است و برای طرفداران ادبیات بیش از حد فانتزی است. اما به نظر من بهترین آثار ادبی محدودیتهای ژانرها را به چالش میکشند و بیشک "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" یکی از آنهاست.
"پلنگ سیاه، گرگ قرمز" اولین کتاب از این مجموعه سه جلدی است که "ستاره تاریک" نام دارد. همه جلدهای این سهگانه یک داستان را روایت میکند اما در واقع شاهد روند داستان از زاویه دید راویهای مختلف هستیم. جیمز میگوید هنوز نوشتن دو کتاب دیگر را شروع نکرده است و تمام وقتش را صرف "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" کرده است.
داستان "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" از زاویه دید تراکر، شخصیتی زخمی است و ضعفهای خاص خودش و البته قدرت بویایی بینظیری دارد و میتواند تشخیص دهد که افراد کجای قلمرو پادشاهی هستند. تراکر به دنبال کودکی گمشده است اما در خطوط آغازین کتاب نوشته است که "کودک مُرده است. چیز دیگری باقی نمانده که دوست داشته باشید بدانید."
در طول 700 صفحه کتاب پیچیدگیهای زیادی رخ میدهد و خواندن داستان را سخت میکند اما باید به یاد داشت مخاطبان جیمز هیچوقت کتاب آسانی از او نخواندهاند و اصلاً به دلیل آسانی نوشتار به سراغش نمیآیند.
داستان کتاب قبلی جیمز تحت عنوان "تاریخچه مختصر هفت کشتار" بر اساس ماجرای سوءقصد به جانِ باب مارلی و همسرش نوشته شد. در سال 1976 گلولهای به بازوی باب مارلی و به سر ریتا، همسرش برخورد کرد. جیمز در آن داستان، که برنده بوکر 2015 هم شد، خشونت ترسناکی را به خواننده نشان میدهد. خودش در آن زمان 6 ساله بود و پدر و مادرش هر دو کاراگاه پلیس بودند. در دورهای که خشونت در جامائیکا به اوجش رسیده بود و گروههای قاتلین و روسای باندهای مواد مخدر خشونت زیادی را در خیابانها به وجود میآوردند.
با توجه به شغل والدینش احتمالاً جیمز در کودکی این شرایط ترسناک را درک کرده است. خود وی میگوید: "حتی در آن دوره و با وجود همه اتفاقات موجود در جامائیکا دوران کودکی من خیلی متوسط بود. روزی که باب مارلی گلوله خورد خیلی واضح در خاطرم هست. پدر و مادرم به ندرت میترسیدند اما تا مدتها پس از آن اتفاق دچار وحشت بودند. این حقیقت که مارلی با آن همه عظمت و محافظ گلوله بخورد برایشان خیلی ترسناک بود."
با اینکه خیلیها معتقدند "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" شباهت زیادی به "بازی تاج و تخت" دارد اما به نظر میرسد سایه تالکین بر این اثر بیشتر سنگینی میکند اما جیمز میگوید: "هیچ کدام از داستانهای مهم تالکین را نخواندهام. حتی داستان مشهور "ارباب حلقهها" را نخواندم. واقعاً نخواندم. خیلی از ایدههایم را آثار کمیکِ مارول به دست میآورم."
جیمز میگوید پس از برنده شدن در رقابت من بوکر همه چیز در زندگیاش تغییر کرد: "به کشورهای زیادی سفر کردم. پیش از برنده شدن در بوکر به فکر نوشتن "پلنگ سیاه، گرگ قرمز" بودم اما سفرهای زیادِ پس از بوکر نوشتنش را به تأخیر انداخت و همه انتظار داشتند کتابی مشابه "تاریخچه مختصر هفت کشتار" بنویسم."
"پلنگ سیاه، گرگ قرمز" دو هفته است در آمریکا منتشر شده و این هفته در جایگاه دوم پرفروشهای نیویورکتایمز قرار داشت.
از جیمز درباره برنامههای آیندهاش پرسیدیم و او در پاسخ گفت: "کتاب بعدیام پس از سهگانهیِ "ستاره تاریک" داستانی ادبی درباره جامائیکاییهای حاضر در نیویورک خواهد بود."