انتشار داستانهای ناخوانده برنده بوکر و اسکار
مجموعهای از داستانهای منتشر نشده یک برنده جایزه بوکر و اسکار، شش سال پس از مرگش به تازگی منتشر شد.
ایران آرت: روث پراور جابوالا (۱۹۲۷ – ۲۰۱۳)، نویسنده یهودی آلمانی، از معدود کسانی است که هم جایزه ادبی بوکر را دریافت کرده (برای رمان هشتماش، گرما و غبار) و هم جایزه اسکار را (دو بار، برای فیلمنامهی اقتباسی). او بیش از ۱۲ رمان، 8مجموعه داستان کوتاه و تعدادی فیلمنامه نوشته است و کتاب در انتهای قرن، که مجموعهای از ۱۷ داستان کوتاه منتشر نشده جابوالا است، پس از مرگ او و به تازگی منتشر شده. الهامبخش داستانهای او عمدتاً مهاجران اروپاییاند، کسانی که مفهوم دلتنگی برای نوعی از زندگی را که دیگر وجود ندارد درک میکنند.
جابوالا در اواخر دوران حرفهای خود تنها داستان کوتاه مینوشت و بنابراین بجاست که کتابی که پس از مرگش منتشر شده است بر فرم محبوبش متمرکز باشد. این مجموعه ۴۳۳صفحهای سرشار است از کشف و اکتشاف و انسانهای گوناگون و شرایط پیچیده و بغرنج انسانی.
به گزارش ایبنا، به گفته مگان اوگریدی، نویسنده نیویورک تایمز، فراز و نشیبهای داستانهای این کتاب از آثار قبلی او تیرهترند. هلنا مالکرنز، نویسنده مجله رایتینگ، نیز بخش بزرگی از جذابیت در انتهای قرن را تنوع گستردهی شخصیتها میداند. شخصیتهای او گاه فوقالعاده و گاه نفرتانگیزند. از دختر مدرسهایهای زودباور گرفته تا انقلابیهای آرمانگرا، گوروهای جامعهستیز، انگلیسیهای اشرافی پر ادا و اطوار، موزیسینهای خودبزرگبین، غربیهای خسته از ملال زندگیهای از درون متلاشیِ خود که دست به دامن غرابت هند میشوند، و بسیاری دیگر در کتاب او ظاهر میشوند. اکثر این داستانها سرگذشتِ غالبا غمانگیز انسانهایی منزوی و اسیر توهمات است.
به عنوان مثال، "بیوهزن" داستان زنی جوان به نام دورگاست که پس از مرگ شوهری بسیار مسنتر و ناتوان، خود را در محاصره چنگالهای حریص بستگانش میبیند. از بد روزگار، امیال خفته مادرانهاش –آغشته به قدری امیال و احساسات دیگر- توسط پسر نوجوان مستاجرش بیدار میشود. "تقاص گناه" در عوض، وفاداری خالصانه پارچهفروشی را به برادر کوچکترش تصویر میکند که به پسربچه مدرسهای مرفهی تجاوز کرده و اسکیتش را دزدیده.
در نقطه مقابل، داستانهای جابوالا دربارهی غربیها، که اکثرا زنانی جواناند که طعمه چشمان شعلهور گوروها یا دیگر کلاشان عارفمسلک میشوند، شفافیت داستانهای دیگرش را ندارند. جستوجوی این افراد به دنبال معنا و مفهومی عاریتی –مانند "تجربهی هند"- به صورتی نمایشی و مضحک پرداخته شده است. مریدی نحیف و نزار دیگری را به پذیرش "زیبایی تسلیم، دستشستن از اراده و نداشتن فکری از آن خود" وادار میکند. تحقیر و انزجار نویسنده در این داستانها آشکار است.
گفتوگوهای خوشدوخت جابوالا در کنار چشم تیزبینش در دیدن ظرافتهای اجتماعی باعث شده او را با آستن، فورستر و چخوف مقایسه کنند. او شیفتگی و فریفتگی غرب را نسبت به هند، بهخصوص با در کنار هم قرار دادن زنان مسن متمکن و گوروهای کاریزماتیک، ترسیم کرد و همچنین قشر متوسط و متوسط رو به پایین هند در ارتباط با تعدادی خارجی. داستانهای اخیرتر او حول تجربیات مهاجران اروپایی در نیویورک میچرخید؛ برای جابوالا، اروپا تا ابد "بوی خون" میداد.
جابوالا هرگز مستقیما درباره گذشته خود چیزی ننوشت، اما تاریخچه زندگی شخصیاش تلویحا از ورای خشونت، آرزوهای نافرجام و جبرگرایی داستانهایش پیداست. کلمات جی ام کوتزی طنینانداز میشود که میگفت: "خودزندگینامه تماما داستانسرایی است، نوشتن تماما خودزندگینامه."