انتقاد صریح لیلی گلستان از بهرام بیضایی / 98 درصد مخالفانم مردها هستند!
لیلی گلستان گفت: آقای بیضایی، این که نمی گذارند شما تئاتر بسازید، یا فیلم بسازید، فقط شما نیستید که! "عصبانی نیستم" چند سال است می خواهد اکران شود، نمی گذارند.
ایران آرت: لیلی گلستان، مترجم و نگارخانهدار ایرانی و فرزند ابراهیم گلستان گفتوگویی با سهیلا عابدینی در هفتهنامه چلچراغ صحبتهایی را در مورد سخنرانیاش در تداکس تهران و همینطور مهاجرت بهرام بیضایی، محسن مخلمباف و شهید ثالث مطرح کرد.
گلستان در مورد بازخوردهایی مثبت یا منفی که بعد از انتشار کتابش و سخنرانی در برنامه تداکس تهران دریافت کرد، گفت: کتابم خیلی بازخوردهای خوب داشت، خیلی زیاد. این قدر مثال های شیرین و اتفاق های عجیب دارم برایتان بگویم که اصلا فکرش را نمی کردم. پنج شش ماه بعد از این که کتاب درآمد، تلفن ها و ایمیل ها شروع شد و بیشتر هم شهرستان ها. برایم عجیب و جذاب بود که شهرستانی ها این کتاب را خواندند. مثلا از دیّر بوشهر آقایی به من زنگ زد و گفت شما به من جسارت دادید، من دو سال عاشق دختری بودم و جرئت نمی کردم به کسی بگویم. نه به دختر نه به خانواده خودم و خانواده او. این کتاب را که خواندم، دیدم چقدر راحت راجع به عشق صحبت کردید. من هم راحت شدم.
وی افزود: سخنرانی ام در تداکس را هم اصلا فکر نمی کردم چنین فراگیر بشود. ما هفت نفر بودیم که هرکدام 18 دقیقه صحبت کردیم. بقال سر کوچه مان هم به ما می گوید فیلم شما را دیدم. در خیابان دختربچه های مدرسه ای می آیند و اظهار دوستی می کنند، داستانی شده که تا الان هم ادامه دارد. بازتاب عجیبی داشت. البته مخالف های تند و تیز هم زیاد داشت، ولی عجیب این جاست که بیشتر کسانی که مخالف بودند، از جنس مذکر بودند!
گلستان ادامه داد: خیلی عجیب است. با روان شناسی صحبت می کردم، گفتند بیایید یک میزگرد بگذاریم ما از ورای این رفتارها، اجتماع را می شناسیم. یک جامعه شناس، روان شناس و روان کاو بنشینیم صحبت کنیم. در آن جلسه روان کاو گفتند من فقط در مورد مخالف های شما در اینترنت تحقیق کردم و دیدم 98 درصدشان مرد هستند. همه شان به شما غبطه می خورند که تو توانستی و ان ها نتوانستند. به غیرت مردانگی شان برخورده بوده. گفتم من چه کاری را توانستم؟ کارهای خیلی معمولی زندگی را دلم می خواست بکنم و کردم. واقعا این را می گویم. از سر تواضع و این ها نیست. کاری نکردم، اتفاقی نیفتاده، 40 تا کتاب ترجمه کردم، سه تا بچه بزرگ کردم! یک زن روستایی ممکن است به نوع دیگری کارهایی بکند؛ هم بکارد، هم برداشت کند، هم غذا برای خانواده بپزد و...
این مترجم افزود: گفتند پس چرا 98 درصد مخالف ها مرد هستند، چرا بیشتر زن ها طرفدار تو شدند؟ این جامعه ما را می رساند که نشسته اند، غر می زنند، کاری نمی کنند. حالا دیدند یکی بلند شده کرده و شده. از این ناراحت اند. اغلب هم این را می گفتند که چون بابایش این بوده، پس توانسته. خب خیلی ها بابایشان این طوری بوده، کردند؟ شد؟ البته این ها حرف های آن روان کاو و جامعه شناس بود. بنابر این بازتاب، که بیشتر خانم ها موافق بودند برای من عجیب بود. من خوشحال می شدم از این چیزهایی که در خیابان و تئاتر و مغازه می دیدم، خیلی داستان داشتم. مثلا سبدهای گل و شیرینی تا یک ماه بعد از این برنامه می آمد به گالری، یا خانم هایی که با گریه می آمدند که به ما کمک کن.
لیلی گلستان درباره کتابی که در مورد زندگی، آثار و مرگ کاوه گلستان تحت عنوان «بودن با دوربین» منتشر شده گفت: در این کتاب فقط با نزدیکان کاوه صحبت شده. خیلی کتاب احساساتی ای است. از همان صفحه اول هرکسی خوانده، می گوید ما گریه مان گرفته. از ورای حرف دیگران شما یک کاوه دیگر می شناسید. کتاب دیگری هم بود، «کاوه گلستان عکس ها و یک گفت و گو» که سال 83 درآمد. آن هم خیلی کتاب خوبی بود. مثل این که ناشرش لغو مجوز شد و دیگر کتاب درنیامد. برای کاوه یک کتاب کامل درآمده در خارج از کشور با عنوان «کاوه گلستان، ثبت حقیقت در ایران» (Recording the Truth) برای این که عکس های شهر نو در آن چاپ شده، نمی شود در این جا دربیاید.
وی افزود: این جا ناشر خیلی سعی کرد کتاب را به فارسی چاپ کند، همه کارهایش را هم کرد، ولی برای آن عکس ها اجازه ندادند و متاسفانه اجازه چاپ نگرفت. بالاخره ما یک معذوراتی داریم که نمی شود. اگر آن کتاب، کامل به فارسی در می آمد خوب بود، آدم های مهم راجع به او نوشتند و همه دوره های عکس هایش در کتاب هست.
لیلی گلستان درباره اینکه آیا ابراهیم گلستان در فکر نوشتن کتاب زندگی نامه خود اش است یا خیر گفت: دیگر الان در سن 95 سالگی فکر نمی کنم. یک وقتی می گفتند دارم می نویسم. ببینید، این هایی که رفتند، نباید می رفتند. نه که چون پدرم است می گویم، مثلا آقای بیضایی را حتی فکر می کنم نباید می رفت، آقای شهید ثالث نباید می رفت، آقای امیر نادری نباید می رفت، حتی مخملباف هم نباید می رفت... این ها نباید می رفتند. به نظرم این ها با رفتنشان به تعهدات خود در مورد جوانان عمل نکردند. ما زجر کشیدیم، سختی دیدیم، ولی ماندیم و به یک درد کوچکی خوردیم، خیلی کوچک. یکی در حیطه تجسمی، آن یکی در حیطه ادبیات، آن یکی در حیطه سینما...
گلستان ادامه داد: خیلی ها می توانستند بروند که نرفتند، خیلی ها امکان رفتنش را داشتند که این کار را نکردند. یک جور تعهد هست برای آدم هایی که در حیطه هنر و فرهنگ به خصوص کار می کنند که این تعهد باید اجرا شود و این ها از زیر بار آن تعهد در رفتند. آقای بیضایی، این که نمی گذارند شما تئاتر بسازید، یا فیلم بسازید، فقط شما نیستید که! «عصبانی نیستم» چند سال است می خواهد اکران شود، نمی گذارند؟ یا فیلم های دیگر. این ها این جا عمرشان را پای این گذاشتند، ولی ایستادند و ماندند. پدر من 50 و خرده ای ساله بود، رفت. پیش از انقلاب هم رفت، ولی از آن موقع تا حالا چکار کرده؟ فیلم ساخته؟ رمان نوشته؟ قصه کوتاه نوشته؟ هیچ کاری نکرده، و این خیلی بد است.
وی افزود: در صورتی که این ها می توانستند این جا بمانند و کمک کنند به این همه جوان هایی که به مشورت احتیاج دارند و می خواهند یاد بگیرند. آقای بیضایی باید این جا می ماند و تئاتری ها را یک جوری کمک می کرد، ولی نکرد. آقای نادری، کسی که «تنگنا»، «تنگسیر»، «خداحافظ رفیق» را ساخته، برود فیلم بسازد که فیلم خوبی هم نباشد؟ هیچ کدام از فیلم هایی که بیرون از ایران ساخته، قابل مقایسه با فیلم های قبلی اش نیستند. یا آقای شهید ثالث با آن شاهکارهایی که این جا آفرید، آن جا چه کرا کرد؟ در دل تنگی ایران از دست رفت. هنرمند باید جای خودش باشد تا بتواند بیافریند.
لیلی گلستان در مورد اینکه آیا کتاب جدیدی برای انتشار دارد گفت: برای مجوز که نه. تجدید چاپ دارم که اجازه نمی دهند. «میرا» و «زندگی در پیش رو» را الان 12، 13 سال است که نمی گذارند چاپ شود. به طور غیرقانونی افست کرده اند و فروش بالایی هم دارند. خودم هم در گالری دارم می فروشم، یعنی درواقع دارم کار غیرقانونی می کنم. من که ترجمه می کنم، به دلیل پولش که نیست، به دلیل این است که مردم یک چیز خوب بخوانند. این همان تعهد است. این کتاب ها را همه جا دارند می فروشند، همه هم می خرند، خیلی هم پرفروش است، به خصوص «میرا».
وی در ادامه گفت: اداره ارشاد هم میداند. رفتم به آنها گفتم شما جلوی این ها را نمی توانید بگیرید؟ گفت باید نیروی انتظامی این کار را بکند، کار ما نیست. یعنی چه کار شما نیست؟ از زیر تعهد دررفتن است دیگر. آقای دولت آبادی که «کلنل» او الان در تمام بساطی ها پر است، این یعنی چه؟ حقش را بدجور خوردند. هیچ کس هم از او دفاع نکرد، هیچ کس! حق دارد عصبانی باشد. دستگاه های ما درست کار نمی کنند، به وظایفشان هم اصلا آشنا نیستند.