این همه کارگاه داستان نویسی؟/مگر خط تولید نویسنده داریم؟!
یوسف انصاری با اشاره به تب نوشتن و چاپ کتاب، با انتقاد از روند کار کارگاههای داستاننویسی میگوید: مگر خط تولید نویسنده داریم؟!
ایران آرت: این نویسنده درباره تب نوشتن و نویسنده شدن، اظهار کرد: ادبیات شاید ارزانترین هنری است که هرکسی میتواند به سمت آن بیاید و این ارزان بودن کمی گولزننده است. هرکسی با داشتن یک گوشی اندروید میتواند شاعر، نویسنده، منتقد و جامعهشناس شود.
او با تأکید بر اینکه ادبیات به خاطر ارزانی، قابل دسترس به نظر میرسد، گفت: خیلیها از طریق اینستاگرام کارشان گرفته و کتاب منتشر کردند. به طور مثال در طرح تابستانه کتاب وزارت ارشاد، کتاب نویسندهای که من به او میگویم نانویسنده و کارش از طریق اینستاگرام گرفته جزو پرفروشها بود.
انصاری با بیان اینکه ادبیات ایران از دهه ۸۰ به بیراهه رفت به ایسنا بیان کرد: صفحه ادبیات برخی از روزنامهها در دهه ۸۰ همان بلایی را سر ادبیات میآورد که الان اینستاگرام و تلگرام با آن میکنند. آنها برای اینکه صفحه خود را پُر کنند یادداشت هرکسی را که درباره کتابی مینوشت بدون توجه به اینکه کیفیت دارد یا خیر، چاپ میکردند. البته آن زمان وبلاگها نیز تأثیر داشتند.
او افزود: نوشتههای اینستاگرامی در عرض دو سه ماه چند چاپشان فروش میرود، اما رمانهای درخشان دیده نمیشوند. ضربه بالاتر از اینکه رمانهای درخشان در بین این آثار گم میشوند و خوانده نمیشوند؟ خیلیها حتی اسم برخی رمانهای خوب این چند سال گذشته را نشنیدهاند.
نویسنده کتابهای «ابن وقت» و «امروز شنبه» با بیان اینکه در کشورمان به جنبه اقتصادی بیشتر توجه میشود، گفت: همهچیز به بازار تبدیل شده است. ناشر و نویسنده بهنحوی مصرفگرا شدهاند. مخاطب هم از ابتدا مصرفگرا بود، الان هم به زور فضای مجازی بدتر شده است. میتوان گفت از ادبیات ایران سوءاستفاده عجیب و غریبی میشود و نوشتههای بیارزشی را به اسم ادبیات منتشر میکنند. در کنار این کتابها از دو سه نویسنده خوب هم کتاب منتشر میکنند تا بگویند ما هم به جنبه بازار و هم به جنبه روشنفکری توجه میکنیم.
او تأکید کرد: در گذشته روشنفکران و منتقدان سلیقه کتابخواندن را در مخاطب ایجاد میکردند و ترویج میدادند، اما اکنون بازار این سلیقه را تعیین میکند که سلیقهاش، سلیقه مبتذلی است و ناشران و نویسندگان به این سلیقه تن دادهاند.
این نویسنده همچنین با بیان اینکه متأسفانه کارگاههای داستاننویسی و استادان این کارگاهها دغدغهشان ادبیات نیست و همه کسانی که در کارگاه داستاننویسی شرکت میکنند، نویسنده نمیشوند، گفت: کارگاههای ما نیز در راستای بازار حرکت میکنند. به طور مثال یک کارگاه داستاننویسی اعلام کرد از ۴۰۰ شاگردی که داشته ۲۵۰ نفر کتاب چاپ کردهاند! مگر میشود در کشوری در عرض پنج - شش سال ۲۵۰ نویسنده فقط از یک کارگاه بیرون بیاید؟ مگر خط تولید نویسنده داریم؟! زمانی که کتابهایشان را میخوانید میبینید همه شبیه هم هستند؛ گویی از روی هم کپی شدهاند.
او در ادامه اظهار کرد: کسی که میخواهد نویسنده شود باید فلسفه، روانشناسی، تاریخ، جامعهشناسی و متون کهن بخواند. برای نویسنده شدن باید زمان بگذرد. ما با پدیدهای به نام شتاب در همه چیز مواجه هستیم، مثلا کسانی که به کارگاه نویسندگی میروند بعد از چند ماه کتاب منتشر میکنند. بعد از انتشار قبل از اینکه مورد نقد و بررسی قرار بگیرند معروف میشوند و بازار را به دست میگیرند. در این بین جوایز ادبی هم نقش مهمی دارند. در کل هر چه مبتذلتر بیشتر مورد حمایت همگانی قرار میگیرند.
او خاطرنشان کرد: ما نتوانستهایم مخاطب ادبیات بدنه را راضی کنیم تا مثلا گلشیری و براهنی بخواند. در این مورد ناشران و منتقدان و طیف وسیعی مقصر بودهاند. اما مهمتر از همه مسئله سانسور است. مردم ما چرا کتاب ترجمهای سانسورشده میخوانند اما کتاب تألیفی نمیخوانند؟ این مسئله به خاطر بدبینیای است که در مخاطبان ایرانی به وجود آمده است و فکر میکنند چیزی که به دست آنها میرسد، دستخورده است. تصوری که آنها از ادبیات ایران دارند مانند تصورشان از لوازم ایرانی است و فکر میکنند نوع غربی آن بهتر است؛ مثلا جاروبرقیای که خارج از کشور تولید میشود به نظر آنها بهتر از جاروبرقیای است که در داخل ایران تولید میشود. این بدبینی در همه جنبههای زندگی ما تاثیر گذاشته و دور از واقعیت هم نیست.