اصغر فرهادی، آزاده مسیح زاده
ادعاهای عجیب مجله نیویورکر درباره اصغر فرهادی در سینما و نمایش
جام جم منتشر کرد: خودسیانی به نیویورکر گفته است: وقتی بولتن اجرا را دید که در آن نام فرهادی به عنوان نویسنده درج شده، ناراحت شد اما فرهادی به او گفته است: «لطفا فعلا حرف نزن، چون با پریسا نامزد کردم و قرار است با هم ازدواج کنیم. به پریسا گفتهام این نمایشنامه را خودم نوشتهام. اگر او بفهمد من در روزهای اول زندگیمان به او دروغ گفتم، ممکن است رابطه ما به هم بخورد.»
ایران آرت: رضا سجادیان، مترجم در روزنامه جام جم نوشته است:
فیلم «قهرمان» که مدتهاست به یکی از حاشیههایی مهم سینمای دنیا بدل شده، بهنظر میرسید پس از اکران جهانی این فیلم و مراسم جوایز اسکار به پایان برسد اما شواهد نشان میدهد این مسأله بهعنوان یکی از موضوعات داغ سینمایی همچنان ادامه دارد.
بهتازگی یک گزارش تحقیقی _تفصیلی در حدود ۳۰ صفحه در مجله نیویورکر به پرونده آثار اصغر فرهادی و اقتباسهایی که داشته، پرداخته و حالا فیلمسازی اصغر فرهادی را وارد حواشی بیشتری کرده است.
گزارش مفصل این مجله با چالش شباهت فیلمنامه قهرمان اصغر فرهادی با مستند «دوسر برد دوسر باخت» آزاده مسیحزاده، آغاز شده اما در ادامه به سایر آثار این هنرمند هم ورود کرده که مجله نیویورکر از آن با تیتر «یک حسابرسی» یاد کرده است.
ریچل اویو، نویسنده این مجله در گزارش تحقیقی خود به بررسی تمام فیلمهای فرهادی پرداخته و ادعاهای افراد دیگری غیر از آزاده مسیحزاده درباره برخی آثار دیگر فرهادی را نیز مورد تحقیق و تفحص قرار داده است. موضوع فیلم قهرمان بعد از شکایت آزاده مسیحزاده، شاگرد کلاس مستندسازی اصغر فرهادی، هنوز به نتیجه نهایی دادگاه نرسیده و حالا این گزارش تحقیقی میتواند بر رای صادره نیز تاثیرگذار باشد.
ماجرای قهرمان
در این گزارش پس از معرفی آزاده مسیحزاده و علاقهمندیاش به سینما به نحوه حضور در کارگاه آموزشی اصغر فرهادی اشاره شده است. مسیحزاده یکی از ۱۸دانشجوی پذیرفتهشده در این کارگاه بود که هزینهای حدود ۱۴۰۰ دلار پرداخته بود؛ گرانترین کلاسی که موسسه کارنامه تا بهحال برگزار کرده است. فرهادی صحبتهایش را درباره افرادی آغاز کرد که پس از این که پول یا شیء باارزشی را پیدا میکنند، دنبال صاحب اصلی آن میگردند که آن را بازپس دهند. آنها بهدلیل این کارشان بهعنوان قهرمان تجلیل میشوند. او کلاس را به گروههای کوچک تقسیم کرد و به هر گروه دستور داد تا در مورد یکی از داستانها صحبت کنند. او گفت میخواهد بررسی کند که چگونه یک شخص به مقام قهرمانی دست مییابد؛ موضوعی که از دوران دانشگاه به آن فکر میکرد. رولا شمس، دانشآموزی که هر جلسه کارگاه را فیلمبرداری میکرد، میگوید: بین گروهها رقابت وجود داشت. فرهادی قصد انتخاب شخص یا اشخاصی را داشت که با او همکاری کنند. مسیحزاده از فرهادی اجازه گرفت که به تنهایی کار کرده و داستان خودش را پیدا کند. برای پایین نگهداشتن هزینههایش، در شیراز بهدنبال ایده میگشت. در یکی از جلسات، مسیحزاده درباره ایده خود با فرهادی صحبت میکند. فرهادی، لبخندزنان و با صدایی آرام به او میگوید که با مسئولان زندان هماهنگ میکنم که تو به شیراز بروی. سه ماه پس از این ماجرا، مسیحزاده بخشی از مستند خود را آماده کرد و به کلاس نشان داد. فرهادی در کلاس از او تعریف و تمجید کرد اما از بقیه افراد رضایت نداشت.
در ادامه این گزارش به بار دومی که مسیحزاده به کارگاه فیلمنامهنویسی فرهادی مراجعه میکند، اشاره دارد: «در سال۲۰۱۹ به تهران نقلمکان و یک شرکت پخش فیلم کوتاه تاسیس کردم. او وقتی فهمید فرهادی در مؤسسه بامداد کارگاهی برگزار میکند، تصمیم گرفت که ثبتنام کند، زیرا کلاس روی فیلمنامهنویسی متمرکز بود. فرهادی در روز اول کارگاه از هنرجویان خواست تا خود را معرفی کنند. محمدرضا شیروان، دانشجویی که کنار مسیحزاده نشسته بود، به من گفت: «فرهادی با دیدن او مکث کرد.» شیروان در ادامه خود را معرفی کرد اما او گفت: «در تمام مدت متوجه شدم که آقای فرهادی واقعا به حرف من توجهی نمیکند و او به سمت آزاده رفت و از او پرسید، از شیراز اومدی؟»
در یکی از آخرین کلاسها، در مرداد ۱۳۹۸، فریده شفیعی، یکی از مدیران مؤسسه به مسیحزاده گفت که فرهادی میخواهد با او در دفتر اصلی مؤسسه، یک اتاق باز با بالکن مشرف به شهر، ملاقات کند. همسر فرهادی، پریسا بختآور، کارگردان هم در اتاق بود. فرهادی، مسیحزاده را دعوت کرد تا پشت میز بنشیند و سپس به او گفت که در حال ساخت فیلم جدیدی به نام یک قهرمان است که در شیراز میگذرد. به گفته مسیحزاده، فرهادی از لهجه شیرازیاش تعریف کرد و از او پرسید آیا میخواهد در فیلم او بازی کند؟ مسیحزاده گفت: از او پرسیدم، من؟ بازیگر زن؟ او گفت که استعداد بازیگری ندارد. او و فرهادی درباره شناختش از شهر صحبت کردند و سپس به گفته او، شفیعی یک کاغذ تایپشده روی میز گذاشت. مسیحزاده تصور کرد که این برگه قرارداد است اما دید که روی آن نوشته شده: من ____، دختر ____، دارنده مدرک ملی. شماره ____ ساکن ____، بدینوسیله با سلامت کامل جسمی و روحی و با رضایت کامل اعلام میدارد که فیلم مستند «همه برندهها همه بازندهها» که بین سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸ تولید شده است، براساس آثار آقای اصغر فرهادی ساخته شده است؛ پیشنهاد و ایدهای که متعلق به آقای فرهادی است. شفیعی برگه جدیدی به او داد و به او گفت که بیانیه را بازنویسی کرده و جاهای خالی را پر و سپس امضا کند. مسیحزاده لحظهای احساس کرد که نمیتواند نفس بکشد: «دستم را بلند کردم و گفتم، آقای فرهادی، شاید بتوانیم در این مورد صحبت کنیم؟» گفت: «خب فعلا امضا کن و کد ملی خودتو بنویس.» از او پرسید: «آقای. فرهادی، یک قهرمان به مستند من مربوط است؟» او گفت: مدام تکرار میکرد که این فقط یک کاغذ ساده بین ماست. مسیحزاده شروع به نوشتن آن برگه کرد اما دستش میلرزید و مدام اشتباه میکرد. وقتی تمام شد به او گفتند که: «لطفا برو. آقای فرهادی خیلی خسته است.» (فرهادی و شفیعی با این روایت مسیحزاده از این دیدار مخالفت میکنند. فرهادی به من گفت که چون شایعات زیادی در دنیای سینمای ایران وجود دارد، میخواهد مدرکی داشته باشد تا سوءتفاهم پیش نیاید. صبح روز بعد مسیحزاده به مؤسسه کارنامه رفت تا ماجرا را به اسکندرفر، بگوید. اسکندرفر به ریچل اویو گفت: «انگار ضربه روحی به او وارد شده بود. «دستهایش میلرزید.» اسکندرفر افزود: به ذهنم خطور کرد که فرهادی بخواهد از مستند او استفاده کند. هفته بعد مسیحزاده قبل از کلاس به موسسه بامداد آمد. گفت: «آقای فرهادی، میخواهم به شما بگویم که ایده و طرح مستند مال من است.» او پاسخ داد: «خب» و من از او پرسیدم «پس موافقی؟» گفت: «باشه» طبق روایت مسیحزاده که فرهادی میگوید دروغ است، او پرسید که آیا میتوانند بیانیهای را که امضا کرده است اصلاح کنند اما در جواب به او گفت که این میتواند یک درس باشد و اینکه یک روز از او تشکر خواهد کرد: «دفعه بعد که کسی کاغذی را جلوی او گذاشت تا امضا کند، برای جلوگیری از استرس باید وکیل بگیرد.»
۱۰ماه بعد یک قهرمان، اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم کن داشت. مسیحزاده از دوستانی که در کن حضور داشتند، خواست پس از تماشای فیلم با او تماس بگیرند. خبر دادند که درباره یک زندانی در شیراز به نام رحیم است. وقتی رحیم از زندان به مرخصی میرود، جایی که به خاطر بدهی زندانی شده است، دوست دخترش مقادیری طلا را که در خیابان پیدا کرده به او میدهد و او آن را به صاحبش پس میدهد. چند سطر در یک قهرمان، تقریبا مشابه سخنانی است که موضوع مستند مسیحزاده است.
مسیحزاده از دوستانش خواست به تیتراژ فیلم یک قهرمان دقت کنند. او گفت: حتی اگر از یک تشکر از من میشد، دیگر هیچ ادعایی نداشتم اما چیزی نبود.
«رقص در غبار» اولین فیلم فرهادی
فرهادی چند سال برای صدا و سیمای ایران نوشت و در اوایل۳۰ سالگی کار روی اولین فیلم بلندش را آغاز کرد. عباس جهانگیریان، نویسنده و نمایشنامهنویس با بیان اینکه در دیدار با فرهادی از داستانی که در دست نگارش داشت به او گفت: جوان عاشقی که بهعنوان شاگرد مارگیر مشغول کار است، توسط مار سمی انگشتش گزیده میشود. آنها تصمیم گرفتند روی یک نسخه سینمایی کار کنند که جهانگیریان شروع به تحقیق کرد. جهانگیریان قبل از شروع فیلمنامه منتظر قرارداد بود اما دیگر خبری از فرهادی نشد. جهانگیریان، سال ۱۳۸۲ بهعنوان داور در یک جشنواره فیلم ایرانی حضور داشت که اولین فیلم بلند فرهادی با نام «رقص در غبار» در آن نمایش داده شد. او میگوید: «دیدم که این همان داستان با کمی تغییر و بدون نام من است» او با یک روزنامه مصاحبه کرد و گفت متحیر است. پس از آن فرهادی از جهانگیریان عذرخواهی کرد و نام او را به نسخهای از فیلم که از تلویزیون پخش شد، اضافه کرد.(فرهادی گفت داستان را از یکی از دوستان نویسندهاش شنیده و منبع اصلی آن را نمیداند) جهانگیریان نوشت، بهرغم اینکه هرگز پولی برای فیلم دریافت نکردم اما اعتراضی نداشتم و نخواهم داشت.
«جدایی» و بازهم شاگردان معترض
«جدایی نادر از سیمین» اولین فیلم ایرانی بود که برنده اسکار شد. فرهادی به ریچل اویو گفت جدایی با خاطرهای که یکی از برادرانش تعریف کرده بود از گریه کردن پدربزرگ بیمارشان شروع شد.
فرهادی با توضیح بیشتر تصویر، داستانی پیچیده درباره مردی نوشت که تعهد به مراقبت از پدر بیمارش منجر به انحلال ازدواجش میشود. این فیلم تغییر دیگری از آنچه برای فرهادی به موضوع اصلی تبدیل شده بود، ارائه میکرد. «بر اساس کدام ترازو و معیار میتوانم رفتاری را اخلاقی و دیگری را غیراخلاقی تشخیص دهم؟». این بزرگترین سؤال زندگی من است.
پس از نمایش جدایی نادر از سیمین در ایران، مصطفی پورمحمدی ــ کسی که در سال ۲۰۰۹ با فرهادی به یک کارگاه فیلمنامهنویسی رفته بود ـ گفت برخی از همکلاسیهای سابقش با او تماس گرفتند و گفتند به نظر میرسد این فیلم از یک فیلم کوتاه گرفته شده که او در کلاس فرهادی ساخته است. فیلم پورمحمدی درباره یک کارگر خانگی در یک خانه متوسط بود که میکوشد شغلش را از شوهرش پنهان کند، زیرا میداند این کار باعث هتک ناموس او میشود. در پایان، راز او فاش میشود. جدایی، خط داستانی مشابهی دارد. پورمحمدی به نیویورکر گفت: «من انتظار داشتم یک استاد اگر ایده خوبی از دانشجویی بگیرد، از آن دانشجو نیز حمایت کرده و بکوشد به او کمک کند تا به این رشته راه یابد. به او اعتبار یا حتی اطلاع داده نشده بود که داستان مشابهی در فیلم ظاهر میشود.» او گفت: «این بسیار متناقض بود. من فرهادی و فیلم را دوست داشتم. هم افتخار بود و هم خیانت.»
نمایش «ماشیننشینان»
پس از ماجرای فیلم قهرمان، این گزارش به سوابق گذشته فرهادی رجوع کرده است. فرهادی که در رشته تئاتر در دانشگاه تهران تحصیل کرده سال ۱۳۷۳ در ۲۲ سالگی نمایشی به نام «ماشیننشینان» را برای جشنواره دانشجویی کارگردانی میکند.
نمایشنامه را علی خودسیانی نوشته است. خودسیانی به نیویورکر گفته است: وقتی بولتن اجرا را دید که در آن نام فرهادی به عنوان نویسنده درج شده، ناراحت شد اما فرهادی به او گفته است: «لطفا فعلا حرف نزن، چون با پریسا نامزد کردم و قرار است با هم ازدواج کنیم. به پریسا گفتهام این نمایشنامه را خودم نوشتهام. اگر او بفهمد من در روزهای اول زندگیمان به او دروغ گفتم، ممکن است رابطه ما به هم بخورد.»
چند ماه بعد فرهادی بار دیگر این نمایش را در یکی از تئاترهای تهران کارگردانی کرد. خودسیانی با دیدن پوستر ناراحت شد: این بار گرچه خودسیانی به عنوان نویسنده معرفی شد اما فرهادی که اصلاحاتی در نمایشنامه انجام داده بود به عنوان «بازنویسنده» معرفی شد.
فرهادی گفت او هرگز ادعا نکرده که نویسنده است و افزود: «من نمیفهمم چرا این داستان جعلی را تعریف میکند.» یکی از دوستان هر دو نفر در آن زمان که شاهد دعوای آنها بود به نیویورکر گفت: «چیزی که آقای خودسیانی گفت، حقیقت است.»
پایان مطلب روزنامه جام جم