از رقص جانانه آنتونی هاپکینز تا آه لسینگ و خشم سارتر
وقتی آنتونی هاپکینز در هشتاد و چند سالگی جایزه اسکار را برد، بلند شد و رقصی جانانه کرد، اما دوریس لسینگ و ژان پل سارتر وقتی در کهنسالی تقدیر شدند واکنش متفاوتی از خود نشان دادند.
ایران آرت: آلبرت کوچویی (نویسنده و مجری رادیو) در اعتماد نوشت: اسکار بهترین بازیگر مرد داشت میرفت برای "چادویک بازمن" بازیگری که او را از فیلم "پلنگ سیاه" به یاد داریم. بازیگر، نمایشنامهنویس سیاه که در دانشگاه هاروارد کارگردانی خواند. در دنیای نمایش، نوشت و بازی کرد و کارگردانی هم. بسیاری از کارهایش برای جایزههای معتبر رفت. از ۲۰۱۰ به سینما آمد و نقشهای اثرگذار داشت. نخستین آنها بازی در نقش "جکی رابینسون" بازیکن بیسبال بود و بازی در نقش شخصیتهای شناخته تاریخی در یک مجموعه پیدرپی تلویزیونی. بازیگری متفکر بود که سرطان، سرانجام پس از سالها او را از پا درآورد. باری "بازمن" نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد بود که رقیب قدری آمد.
آنتونی هاپکینز آمد و اسکار را برد. احساسها و عاطفهها برای تسکین بازماندگانش نتوانستند آکادمیها را به لرزه درآورند و اسکار رفت برای آنتونی هاپکینز هشتاد و چند ساله. مردی که جایزههای اسکار و بافتا و امی و... را برد. برد و قفسه خانهاش برای این اسکار آخر جا نبود. او هم بازیگر و کارگردان است و جز آن، موسیقیدان و نقاش هم. بازی او چنان بود که با همه شکها و تردیدها میان او و "بازمن" رفت برای او در فیلم "پدر" که به گفته همه منتقدان در اجرای نقش سنگ تمام گذاشت. احساس و عاطفهها در برابر منطق، جایی برای صاحب شدن آن نداشتند.
همه این مقدمه و حاشیه را گفتم تا این را بگویم که وقتی هاپکینز داشت نقاشی میکرد و خبر را شنید، بلند شد و رقصی جانانه کرد.- شادمانه- . البته در این میان یادش بود که از "بازمن" هم ستایش کند. اما البته یادش بود که اسکار را به بازماندگانش ندهد. در همان سن و سالهای آنتونی هاپکینز، سالها پیش چنین اتفاقی برای "دوریس لسینگ" نویسنده قدر جهانی افتاد و نوبل برای ادبیات را در سالهای 80 زندگی برد. با سبد خرید به در خانه رسید، موج عکاسان و فیلمبرداران را دید. دانست که نوبل را برده است. نشست روی پلههای در خانهاش تا سوالها را پاسخ بگوید.
همه میخواستند بدانند حالا "دوریس لسینگ" برای بردن پراعتبارترین جایزه دنیای ادبیات چه حالی دارد؟ و او خسته و بیتفاوت بیشور رقص آنتونی هاپکینز میگوید: چه دیر... به راستی دنیای ادبیات برای "دوریس لسینگ" دیر کرده بود؟ در قیاس با چهها که دنیای نمایش برای آنتونی هاپکینز کرده بود. این جایزهها، چه پیامها که ندارند که بسیاری در خود نهاناند. بسیاری نگفتهها به صدها جایزههای داده و نداده، به جایزه پس دادهها از سوی آدمها، نگاه کنید. دنیایی پیام در خود دارند. اتفاقی شبیه به آن برای "ژان پل سارتر" فیلسوف شناخته میافتد، آن جایزه را نمیگیرد. خشم هم میکند.
همه قصد من از این نوشته این بود که بگویم، جای شادیهای ما در برابر این حادثهها کجاست؟ جایی اصلا برای آنها هست؟ رقص هاپکینز را میطلبد، آن هم در سالهای 80 زندگی یا افسوس و آه لسینگ را برای این دیر آمدنها و باز آن هم در همان سن و سالهای زندگی هاپکینز یا خشم سارتر را برای اعتراض؟