مروری بر یکی از شاخصترین فیلمهای جشنواره فیلم کن امسال/ درباره ژان لوک گدار اما سرزنده، شاداب، پرانرژی
از مهمترین فیلمهای روز پنجم جشنواره میتوان به «مُهلک» فیلم آخر «میشل آزانویسوس» درباره ژان لوک گدار اشاره کرد؛ فیلمی سرزنده، شاداب، پرانرژی و البته با لحنی کمیک درباره این شخصیت کاریزماتیکِ تاریخ سینما.
ایران آرت: از مهمترین فیلمهای روز پنجم جشنواره میتوان به «مُهلک» فیلم آخر «میشل آزانویسوس» درباره ژان لوک گدار اشاره کرد؛ فیلمی سرزنده، شاداب، پرانرژی و البته با لحنی کمیک درباره این شخصیت کاریزماتیکِ تاریخ سینما. ما در این داستان با گداری روبهرو هستیم که شخصیتهای متفاوتی از خود به نمایش میگذارد؛ آدمی است حسود، اندیشمند و سرشار از جملههای قصار. آدمی لجباز و گاه حتی زنستیز. درهرحال با شخصیتی روبهرو میشویم که در آن گدار حالت یک موجود آسمانی را ندارد و از خود ویژگیهای متفاوت و چندپارگی شخصیتی بروز میدهد. البته با چاشنی طنز فراوان. به هر صورت در این فیلم با دوره خاصی از زندگی گدار سروکار داریم؛ دورهای که گدار به یک مائوئیست مارکسیست بدل شده بود و گذشته خود را بیشوکم یکسره نفی میکرد و در این فیلم هم بر این وجه گدار تأکید شده است. تفاوت و ویژگی جذابی که در «مُهلک» وجود دارد، نوع نگاه به گذشته است: گذشتهای که آزانویسوس در فیلم آرتیست ترسیم میکرد، گذشتهای حامل یک ایدئولوژی بهخصوص نبود، گذشتهای بود احضارشده برای سرگرمکردن تماشاگر، اما در این فیلم گذشتهای که فراخوانده شده حملکننده ایدههایی است متناسب با شخصیتِ اصلیاش و بازتابدهنده ویژگیهای خاص تاریخی فرهنگی او. بهطورمثال در نوشتههای یونانی میخوانیم اگامینوس آهوی آرمیدس را میکشد و در اثر کشتن آهو در نهایت مجبور میشود یکی از فرزندان خود را قربانی کند.
داستان فیلم نیز به همین شکل است؛ پدری از یک خانواده از بین رفته، و تنها راهی که باعث میشود شرایط به حالت عادی برگردد این است که فردی از خانواده پزشک مورد قصاص قرار بگیرد. تفاوت بارز فیلم با تراژدیهای یونانی در این است که در تراژدی از همان ابتدا فضاسازی داستان به شکلی است که میفهمیم اگر طلسم بر کسی بیفتد، آن فرد راه فراری ندارد و قربانی آن است، اما در فیلم ما با پزشکی روبهرو هستیم که به منطقی وابسته به عقلانیت اعتقاد دارد و از دیدگاه تراژیک بهدور است. چنین فردی بههیچعنوان نمیتواند بپذیرد که کسی را قربانی کند تا بتواند بلایی (یعنی مرگی) را که بر سر تکتک افراد خانوادهاش باریدن گرفته است بتاراند.
در این فیلم ما با پیشرفت لانتیموس نسبت به اثر قبلی او مواجه میشویم؛ از این نظر که داستان تا انتها گیرایی خود را حفظ میکند. در فیلم قبلی او در بخش دوم تا حد زیادی با رکود و دوپارگی داستان روبهرو میشدیم، اما در کار اخیرش چنین نقصی وجود ندارد و قصه ما را تا آخر فیلم همراه خود میبرد. یکی از استراتژیهای مهمی که در سالهای اخیر در سینما استفاده میشود، تلفیق ژانرهای کمدی و وحشت است که به نظر میرسد کمکم در سینما به یکی از تلفیقهای معمول و متداول تبدیل شده و از طریق آن نیازهای افکار ماوراءالزمینی نیز با یک چاشنی طنزگونه و متناقضنما بیان میشوند. فیلم آخر «فیلیپ گرل» به نام «عاشق یکروزه» مکملی است بر سهگانهای که این کارگردان در سالهای اخیر درباره موضوع علاقه، عشق، هوس و تفاوتِ نگاه زن و مرد به این موضوعات ساخته است (قبلیها «حسادت» و «در سایه زنان» بودند).
گرل اینبار از نگاه یک زن به موضوع عشق و هوس میپردازد. در حقیقت داستانِ فیلم درباره زنی است که عشقهای روزمره و تازهای تجربه میکند و معشوقهای جدیدی را هرروز میبیند. همانند کارهای قبلی این کارگردان که موضوع حسادت در آنها مطرح بود، در این فیلم نیز ما شاهد بسطِ بنمایه حسد هستیم. در کنار این داستان ما با دختر این استاد فلسفه روبهرو میشویم؛ دختری که وجوهِ بارزِ رمانتیک در شخصیتش دیده میشود. در فیلم شاهد گریستنهای این دختر بهخاطر جدایی از معشوقش هستیم و اینکه او هنوز نتوانسته بر این غم غلبه کند؛ کسی که حتی تا مرز خودکشی نیز رسیده است. تقابلهای این دو زن در زندگی مرد، لحظههای بهیادماندنی و زیبایی را برای بیننده خلق کرده؛ لحظههایی که یادآور سینمای گرل در بهترین روزهای خودش است.