علی حاتمی نقشی یگانه را از سفرههای ایرانی در فیلمهایش به تصویر کشید
رابطه سینمای ایران با آبگوشت، تخم مرغ و اشکنه!
طرز نشستن و خوردن رضا تفنگچی در دکان کبابی و کلهپزی و چندک زدن روی تخت قهوهخانه و دیزی لقمه کردن او (هزاردستان)، پذیرایی از استاد دلنواز در چلوکبابی (دلشدگان) و... تصاویری هستند که از استاد بینظیر و بیجانشین از خود بهجای گذاشته است.
ایران آرت، نیوشا طیبی: ناگفته پیداست از دست شدن اشخاصی که بیادعا و حاشیه و استفاده از ابزار و ادعای تبلیغی سر به کار خود داشته و بهراستی به فرهنگ و تاریخ و میراث ملی ایران خدمت کردهاند، عمیقاً تأسفبار است. داستان زندگی شخصیتی چون علی حاتمی که میبایست سالیان سال بماند و بنویسد و بسازد، گویی داستان نیمهتمام اوست و او، اگر تقدیر به رفتن زودهنگامش رقم نمیخورد، هزارهزار قصه برای گفتن داشت. حیف که خورشید وجودش دولت مستعجل بود و دیر ری نپایید. علی حاتمی در عمر کوتاه و پربارش کموبیش بیست اثر خلق کرد، شخصیتهای مخلوق او همگی خصایص ایرانی داشتند، در فضاهای کاملاً ایرانی میزیستند و به پارسی شاعرانه و فصیح و بلیغ سخن میگفتند.
او تصویری دوستداشتنی از زندگی یکی، دو قرن پیش ایرانیان و بهویژه اهالی تهران پیش روی ما گذاشت. تصویری خوشایند و مهربانانه از راه و رسمی که پیش از آمدن مدرنیته بر آن طریق میزیستهایم. گیرم که این تصویر عیناً منطبق بر واقعیت نبود، اما چه باک؟ علی حاتمی فیلمساز شاعر و شیفته ایران و فرهنگ بومی قدیمی آن بود و لاجرم نگاهش به زندگی ایرانی پیش از مدرنیزاسیون، بسیار عاشقانه و ستایشآمیز. هرچند در کنار آن دید ستایشآمیز، سوءتعبیر و بدعهدهایی را که بر ملک و ملت رو داشته و سبب عقبماندگی و رکود و جهل و نادانی شده بودند، هم به تماشاگران مینمایاند. از فیلمها و سلوک چندسالهاش چنین برمیآید که او معتقد بود درمان دردها نزد خود ماست و خارجی و راه و روش او صواب مطلق نیست که کورکورانه از او الگو بگیریم. او خود بر پایه چنین عقیدهای فیلمهایش را ساخته و قوانین کارش را بر عادات و روش ایرانی نبا داشته بود. گفتاری که حاتمی بر زبان بازیگرانش نشانده، همه نغز و خوب و شنیدنی هستند. از رنگارنگی تصاویر و کلام آهنگین او، اگر صدبار فیلمهایش دیده شوند، ملالآور نیستند.
فیلمهای او آکنده از تصاویر عمیقاً ایرانی است. سنت سفره ایرانی در فیلمهای او جایگاهی ستایشآمیز دارند. در "مادر" و "دلشدگان" و "کمالالملک" و "حاجی واشنگتن" و البته در "هزاردستان"، نقشی دلکش و یگانه از سفرههای ایرانی بر پرده کشیده است که پیش و پس از او نمونه و همتایی ندارند.
طرز نشستن و خوردن رضا تفنگچی در دکان کبابی و کلهپزی و چندک زدن روی تخت قهوهخانه و دیزی لقمه کردن او (هزاردستان)، پذیرایی از استاد دلنواز در چلوکبابی (دلشدگان)، توصیههای مادر برای اطعام مردم به وجهی آبرومند و درخور و وفق سنت ایرانی در مراسم عزاداری (مادر) و سکانس نیمرو پختن مفتش ششانگشتی روی چراغ الور در هزار داستان بیمانند و بی بدلیل ازکاردرآمده، تصاویری هستند که از استاد بینظیر و بیجانشین از خود بهجای گذاشته است. در هنگامهای که تهران از گذشتهاش بهسرعت پاک میشد، علی حاتمی میکوشید تا با بنا گذاشتن شهرک سینمایی و ساختن "هزاردستان"- بااینکه سخت به تیغ سانسور گرفتار آمد- شناسنامهای تصویری از تهران به دست آیندگان دهد؛ اما کجسلیقگی و ناسپاسی سبب شد که شهرکی که بهحق میبایست نام بزرگ او را بر خود داشته باشد، نام "غزالی" بر خود گرفت و همچنان بر همین نام خوانده میشود.
به یاد علی حاتمی که تهران و پیشینهاش را دوست داشت، برای شام خوراکی تهرانی بر سر سفره بگذاریم. اشکنه اسفناج از خوراکیهایی است که به روزگار قدیم در تهران طبخ میشده است . پیازداغ فراهم کنید و مشتی اسفناج پاییزه خردشده و قاشقی آرد و سر قاشقی فلفل و زردچوبه و نمک به آن اضافه کنید و چرخی دهید. بر سرش آب بریزید. به جوش که آمد، مشتی سیبزمینی نگینی خردکرده را هم به آن اضافه و شعله زیر دیگ را کم کنید. نیم ساعتی صبر کنید تا جا بیفتد، در آخر پخت برای مایهدار کردن اشکنه سه، چهارتخم مرغ- بسته به تعداد همسفرگان- را لت بزنید و به آن اضافه کنید و در دیگ را بگذارید. رفیق و دوست و خویش و قوم و همسایه را خبر کنید. بادیه اشکنه را با نان خشک و ترشی لیته بر سر سفره بگذارید.
بعد از صرف شام، مجموعه موسیقی هزاردستان را به آهنگسازی استاد مرتضی حنانه، بیابید و به همراه رفقا بنیوشید که اثری است و زیبا و شنیدنی و البته ایرانی. هنر والای استاد مرتضی حنانه را بهویژه در تنظیم و اجرای پیشدرآمد اصفهان اثر استاد مرتضی نی داوود بشنوید و حظ فراوان ببرید. یاد همه آنها بزرگ و جاودان باد.
[این یادداشت در هفته نامه «کرگدن» منتشر شده است.]