گالری سو، شیرین قراویسکی ، روزبه نعمتی شریف
روزبه نعمتی شریف و تحلیل سه گونه خشونت معاصر در گالری سو/ توضیح شیرین قراویسکی
نمایشگاه پایان نامیرا روزبه نعمتی شریف در گالری سو بسیار مورد توجه قرار گرفته است. شیرین قراویسکی، مدیر گالری سو در این باره می گوید: حجمهای روزبه نعمتی شریف وضعیت ویژهای دارند و از جریان اصلی و حتی شکل عامه پسند مجسمهسازی فاصله دارند. آثار او به واسطهی رنگ و اغراق در فرم، چیزی از گرایش به جهانهای فانتزی را به یاد میآورند، اما در عین حال حامل معانی عمیق و متأثر کنندهای چون خشونتاند. از این رو در آثار او با ظاهری دیدنی و باطنی اندیشه محور مواجهیم.
ایران آرت: مریم آموسا در اعتماد نوشت: «پایان نامیرا» عنوان نمایشگاه تجسمی انفرادی «روزبه نعمتی شریف» است که اردیبهشتماه جاری در گالری سو برپا شد.
در این نمایشگاه این مجسمهساز با دستمایه قرار دادن موضوع خشونت مجموعه آثاری را خلق کرده تا به موضوع نامیرا بپردازد. موضوعی که بشر از گذشتههای تاریخ تا به امروز به شکلهای مختلف با آن روبهرو بوده است. چنانکه گویی دستیابی به این آرزو که جهان «روزی بدون خشونت» را به خود ببیند، تنها رویایی است و بس و انگار هرگز محقق نخواهد شد. انگار خشونت، این پدیده هزارچهره، هر لحظه از شکلی به شکل دیگر درمیآید و مدام خود را بازتولید میکند و آن را پایانی نیست.
خشونت پدیدهای جهانی است که هرساله جان تعداد بیشماری از ساکنان زمین را میگیرد.
در گذشته عوامل طبیعی مختلفی مانند سیل، زلزله، قحطی، بیماری و حیوانات درنده، سهم بسزایی در مرگ انسانها داشتند اما بدون اغراق باید گفت امروز مهمترین عامل بلای جان انسانها در جهان خشونت است.
اگر فقط به صورت سرسری اخبار روزانه را مرور کنیم به وضوح به این موضوع پی خواهیم برد؛ کشتار مردم در اوکراین، بریده شدن سر رومینا توسط پدرش، بریده شدن سر مونا در اهواز توسط همسرش و بیخانه شدن هزاران هزار آواره در طول تاریخ در جهان عاملی جز خشونت نمیتواند داشته باشد. با اینکه به اصطلاح بشر در گذر تاریخ متمدن شده است و آموزههای ادیان و مکاتب فکری همواره انسان را از شر باز میدارند، اما متاسفانه انسان امروز با ولع سیریناپذیر خود درصدد زخم زدن به همنوع خود است و این موضوع از نگاه تیزبین روزبه نعمتی شریف پنهان نمانده است.
او از سه سال گذشته تاکنون تمرکز خود را روی ساخت مجموعهای مجسمه و نقاشی پیرامون این موضوع گذاشته است. روزبه نعمتی شریف متولد ۱۳۵۹تهران است. او کارشناس ارشد پژوهش هنر و کارشناس طراحی صنعتی است و تاکنون آثارش را در ۹ نمایشگاه گروهی به نمایش گذاشته است. به بهانه برپایی نمایشگاه «پایان نامیرا» با روزبه نعمتی شریف در گالری سو گفتوگو کردم.
با توجه به اینکه شما فرزند یکی از مجسمهسازان شناختهشده ایران بیژن نعمتی شریف هستید، در ابتدای امر کمی درباره فضایی که در آن متولد شدید، رشد کردید و زمینههای هنریتان در آن بارور شد، بگویید.
من در خانوادهای فرهنگی و هنری متولد شدهام و با اینکه خودم را هنرمندی خودآموخته میدانم اما باید بگویم که پدرم نخستین معلم هنر من بود. پدرم سالها در تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکرد و از دوران کودکی همواره پدرم را مشغول ساخت عروسکهای تئاترهایش و مجسمهها و نقاشیهای شخصیاش دیده بودم و ما هم به مرور به او در ساخت عروسکها و مجسمههایش کمک میکردیم و با این شیوه بود که با تکنیکهای مجسمهسازی و نقاشی از کودکی آشنا شدم.
خودتان از کِی کار نقاشی را بهطور جدی آغاز کردید؟
من از کودکی نقاشی میکردم و در هفت سالگی یکی از نقاشیهایم به فستیوال شانگهای چین راه یافت و در کنار نقاشی، گیتار کلاسیک را به صورت حرفهای آموختم و تا همین چند سال گذشته همچنان آموختن گیتار را ادامه میدادم و کلا فضایی که در آن رشد کردم، هنری بود. در زمان انتخاب رشته، تصمیم گرفتم در رشته طراحی صنعتی درس بخوانم و تا همین چند سال پیش هم در این زمینه فعالیت میکردم و یک شرکت طراحی داخلی داشتم و بهطور شخصی مبلمانهایی که فرمهایی مجسمهگونه داشتند، طراحی میکردم.
با توجه به اینکه شما از کودکی شانس آشنایی با تکنیکهای مجسمهسازی را داشتید، میخواهم بپرسم که چرا اینقدر با تاخیر تصمیم گرفتید خود را به عنوان مجسمهساز به جامعه هنری معرفی کنید؟
تا زمانی که پدرم زنده بود، من هرگز احساس نمیکردم بخواهم روزی مجسمه بسازم. در فضای ذهنی من طراحی بود اما چون درگیر کار طراحی داخلی بودم، زمان اجراییشدنشان را نمییافتم. پس از درگذشت پدرم ناخودآگاه این خلأ را در وجودم حس کردم و تصمیم گرفتم پس از ۲۰ سال طراحی صنعتی را کنار بگذارم و به دنبال علایق خودم بروم و از سه سال گذشته به صورت مستمر و پیگیر در عرصه مجسمهسازی فعالیت میکنم. در این مدت نیز در ۹ نمایشگاه گروهی شرکت کردهام.
آیا از ابتدا با یک موضوع واحد و با هدف مجموعه کارتان را شروع کردید؟
نه. من هیچوقت قبل از شروع کار فکر نمیکنم که میخواهم ایدهام را در قالب یک مجموعه ارایه بدهم اما چون آثارم براساس ساختار فکریام شکل میگیرند، به مرور در کنار هم یک مجموعه فکری منسجم را میسازند.
برای ساخت مجسمههایتان از چه تکنیکهایی بهره گرفتهاید؟
چون من از کودکی با مجسمهسازی از طریق پدرم آشنا شدهام و سالها در زمینه طراحی صنعتی و تولید کارگاهی کار کردهام این تجربه زیسته موجب آشنایی با تکنیکهای بسیاری شده که در رسیدن به تکنیک فردی من موثر بودهاند و برخلاف برخی از مجسمهسازان که در یک یا چند تکنیک تبحر دارند و بخشی از اجرای کارشان را به همکارانشان میسپارند، من برای خلق مجسمههایم از تکنیک فردی و اجرای شخصی بهره میبرم.
شیوه کار من میکسمدیا یا ترکیب مواد است. پایه اولیه مجسمهها را با پلاستوفوم میسازم و پس از آنکه فرم کلی ایجاد شد، روی آن در چند مرحله لایهای از پلاستر قرار میگیرد و پس از سنبادهکاری، فرم نهایی به دست میآید. در نهایت چندین لایه رزین پلیاستر روی کار میآید و سپس یک دست رنگ روغنی و بعد رنگ اکریلیک و در نهایت یک لایه پلیاورتان به آن اضافه میشود. البته درون بعضی از کارها بنا به ضرورت از فلز، چوب و فایبرگلاس استفاده میکنم. من به این تکنیک به صورت تجربی دست پیدا کردهام. البته پدرم هم فرم اولیه مجسمههایش را با یونولیت میساخت و بعد با پاپیه ماشه و پارچه و چسب چوب فرمهایش را تکمیل میکرد اما تکنیکی که من برای ساخت مجسمههایم استفاده میکنم با تکنیک پدرم متفاوت است و امکانات فرمی متفاوتی را در اختیار میگذارد. مزیت این تکنیک آن است که چون به روش افزایشی و کاهشی است شما به عنوان مجسمهساز تا لحظه آخر امکان ایجاد تغییر در کار را دارید. مزیت دوم سرعت آن است که برخلاف سنگ، چوب و سایر اجسام سخت، قابلیت این را دارد که به سرعت ایده را تبدیل به ابژه کنید. مزیت سوم این است که این آثار مجسمه نقاشی هستند و رنگ به مجسمه روح میبخشد و آن را از فضای خودبسندهاش درمیآورد و با مخاطب ارتباط برقرار میکند.
میدانیم که در میان مجسمهسازان ایرانی جز پدرتان، کمتر هنرمندی را سراغ داریم که مجسمه رنگی بسازد. چه شد که شما هم به رنگ علاقهمند شدید؟
همانطورکه میدانیم درک ما از دنیای پیرامونی رنگی است و مجسمه با رنگ صرف متریال اجرایی گویی ناقص است و چیزی کم دارد. استفاده از رنگ در مجسمهسازی کار را جذابتر میکند و به مجسمه معنای بیشتری میبخشد. من به رنگ و فرم در اغلب مجسمههایم نگاه سمبولیک و معناگرا دارم و به کارکردی فرای نگاه صرف فرمالیستی میپردازم اما پدرم چون بخشی از تمرکزش روی تئاتر عروسکی بود، در مجسمهسازی بیشتر با نگاه فانتزی و انتزاعی با اثر روبهرو و همین امر موجب میشد که مجسمههایش هم حال و هوای فانتزی به خود بگیرند.
آیا تعمدی برای استفاده از رنگهای زنده در کارهایتان دارید؟
من از رنگهای ترکیبی زیاد خوشم نمیآید. به نظرم دلمردهاند و صراحت ندارند. رنگهای زنده جذابند و صریحتر با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. کاری که انجام میدهم ترکیب نقاشی و مجسمهسازی است. در واقع در نقاشی به دلیل نبودن حجم و بعد سوم و در مجسمه به دلیل نبود رنگ یک فضای خالی را میدیدم اما رنگ به مجسمه روح میدهد و باعث میشود با مخاطب خیلی سریع ارتباط برقرار کند. ما جهان طبیعی را در ترکیبی از رنگها میبینیم اما وقتی آن را در متریال صنعتی مثل فلز میبریم به دلیل اینکه تکرنگ و زمخت است، رابطه احساسی چندانی با مخاطب برقرار نمیکند و صنعتی به نظر میآید. به اضافه اینکه رنگ یک ساحت دیگر را به مجسمه اضافه میکند و به خاطر اینکه خود رنگ ساختار سمبولیک دارد، مخاطب با توجه به رنگ هم میتواند کار را برای خودش معنا کند. بنابراین یک ارزش افزوده برای مجسمه ایجاد میشود که آن را در ساحت دیگری به جز فرم صرف مطرح میکند.
با توجه به اینکه موضوع نمایشگاهتان خشونت است، استفاده از رنگهای شاد چقدر توانسته به بیان هنری کار شما کمک کند؟
همانگونه که میدانید موضوعات خشونتآمیز، همواره برای مخاطب چالشبرانگیز و منزجرکننده است. من هم مانند بسیاری از هنرمندان میتوانستم خشونت را خیلی صریح و رو در آثارم نشان دهم اما چنین نکردم. موضوعات خشونتآمیز آنقدر سنگین هستند که مخاطب را فراری میدهند و مخاطب درصدد این قرار میگیرد که هرچه زودتر نمایشگاه را ترک کند و کارها و تصاویری را که دیده، به فراموشی بسپارد؛ من با استفاده از رنگ برای موضوعات خشونتآمیز خواستم این فضا را بشکنم و فضایی را ایجاد کنم تا مخاطب در فضای نمایشگاه بماند، با آثار ارتباط برقرار کند و در لایههای بعدی به تفکر بنشیند. برای من رنگ نقش بزرگی در شکستن فضا و ایجاد ارتباط با مخاطب دارد و این به معنای بیرنگ کردن امر خشونت و تلطیف آن که درنهایت به بازتولیدش میانجامد، نیست؛ بلکه اگر تنها راه مقابله با آن تفکر انتقادی باشد، این فضای شکلگیری فکر فرای اقدامی آنی یا صرفا همدردی با بازماندگان فجایع است و این فضا در محیطی عقلانی و عاری از احساسیگرایی شکل میگیرد و هنر مبتنی بر تعقل میبایستی چنین امکانی را فراهم کند.
چه شد که خشونت را دستمایه اصلی کارتان قرار دادید و در آثارتان بیشتر به چه نوع خشونتی توجه دارید؟
این مجسمهها برگرفته از تجربه زیسته من در جهان امروز است و هر کدام از آنها وقتی ساخته میشوند، موقعیت تاریخی خود را پیدا میکنند. البته نگاه من به مسائل اجتماعی فرای موقعیت مکانی و زمانی آنهاست و «توصیف بیمکان» این آثار که خاص هنر است، آنها را در سطحی جهانشمول و مربوط به مسائل کلی انسانی بیان میدارد و از پرداختن به امر جزیی و صرف به ساحتی کلی ارجاع میدهد. در این آثار، روایتگری به این صورت که یک روایت مشخص را در یک نقطه تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی نشان بدهد، وجود ندارد اما در پس هرکدام از این کارها داستانی وجود دارد. در واقع کل کارهای من از محتوا به فرم میرسد و برای هر کدام از آنها یک مساله ذهنی دارم و آن را به یک مجسمه تبدیل میکنم. آثار این نمایشگاه که محصول سه سال گذشتهاند بر سه وجه «خشونت» عبارت از خشونت کنشگرانه، یعنی خشونت فیزیکی مستقیم، خشونت کنشپذیرانه، یعنی خشونت ایدئولوژیک، تبعیض و... و خشونت سیستمی، یعنی تحتتاثیرات فاجعهبار نظامهای اقتصادی و سیاسی میپردازند. خشونت همچون امری ذاتی از ابتدای تاریخ بشر در اشکال مختلف بروز کرده و هر شکل آن در جهت پایان دیگری شکل جدیدی را باز تولید کرده است. گویا خشونت همچون پایانی نامیراست. از آنجا که پرداخت واقعگرایانه به این موضوع اغلب شکست میخورد، در این مجموعه سعی کردهام با استفاده از المانهای رنگ، فرم و نگاهی استعاری، فرصتی برای نگاهی آگاهانه که گرهگشاست به وجود آورم. این توصیف هنری جلوهای کنده شده از متن است. نمودی که با واقعیت موجود جهانی انطباق دارد و شکل ذاتی خود را از این واقعیت پیچیده و سردرگم، بیرون میکشد.
این مجموعه که دربرگیرنده آثار مختلف است، آیا پیش از این نیز به نمایش درآمدهاند؟
این مجموعه شامل ۵۳ اثر است که دو تا از آنها نقاشی، ۹ تایشان نقشبرجسته دیواری و باقیشان مجسمه است. در سالهای اخیر ۵ اثر این مجموعه در قالب نمایشگاههای گروهی نمایش دادهام.
آیا خودتان را مجسمهساز فیگوراتیو میدانید؟
خیر. در آثار من شاهد ترکیبی از نگاه فرمالیستی با فیگور هستیم اما این آثار فیگوراتیو صرف نیستند. من در فیگور نگاهی مینیمالیستی و فانتزی را وارد میکنم تا به شکل ذهنی من نزدیک شود و اساسا نگاه واقعگرایانه و ناتورالیستی ندارم.
چرا عنوان «نامیرا» را برای نمایشگاهتان انتخاب کردید؟
در واقع با هر خشونتی که در جهان رخ میدهد و شعلههای جنگی روشن میشود، گروهی میمیرند و از بین میروند اما با مرگ هر گروه خشونت پایان نمییابد بلکه از شکلی به شکل دیگر به حیات خود ادامه میدهد.
با توجه به اینکه شما در صحبتهایتان عنوان کردید که با فرم و رنگ برخورد سمبولیکی دارید، این برخورد از نظر فرمی در آثارتان چگونه نمود پیدا میکند؟
به عنوان مثال میتوانم به یکی از آثار این مجموعه که یک خوک است اشاره کنم. این خوک از فرط چاقی، پوستش در حال ترکیدن است. او دو بال دارد و در قسمت پایین مجسمه با مجموعهای نیزه مواجه میشویم که این نیزهها حالت تهاجمی به او دادهاند و درعین حال بالها و رنگ صورتی او حالت طنزآمیزی به این مجسمه بخشیده است. در واقع با اینکه در بیرون موجودی فربه و مقتدر به نظر میرسد که دارد بال میگشاید و پرواز میکند و از خود دفاع میکند اما در درون خود واهمهای از ترکیدن و نابودی دارد.
با توجه به دستمایه قرار دادن موضوع خشونت و بار معنایی که هر یک از آثارتان به مخاطب القا میکند، آیا شما خود را هنرمندی متعهد - در معنای اجتماعی کلمه- میدانید؟
به نظرم کار هنر ارتباط برقرار کردن با مخاطب و در درون خود آموزش دادن و آگاهیبخشی است. اوج هنر زمانی اتفاق میافتد که هنرمند توانسته باشد از مسائل فردی خود پا فراتر نهاده و در جامعهاش تاثیر بگذارد، برای مخاطبش سوال ایجاد کند و او را به تفکر وا دارد. چنین هنرمندی به ناچار میبایستی بر اصولی متعهد باشد. ساخت این آثار از طرف هنرمند به صورت فردی اتفاق میافتد اما این هنرمند به فضا، امکانات و سرمایهگذاری احتیاج دارد تا اثرش در ابعاد بزرگ ساخته شود و به سطح جامعه بیاید تا در میادین و خیابانها نصب شود. به این ترتیب عموم مردم که مخاطب خاص هنر نیستند و چندان آشنایی با این فضا ندارند، هنر وارد زندگیشان میشود و این زیباییشناسی باعث میشود روح آنها تلطیف شود و نگاهشان به مسائل عوض شود. اینها کارکردهایی است که هنر در هر لحظه از تاریخ برای انسانها داشته است و وظیفه دستگاههای دولتی است که به این مساله بپردازند. مسوولان باید در وهله اول ارزش این مساله را بدانند که جایگاه و کارکرد هنر در جامعه چیست و بعد برای آن سرمایهگذاری کنند و به هنرمندانی که استعداد دارند، امکانات بدهند تا این آثار وارد جامعه شود و کارکرد پیدا کند؛ نه اینکه فقط تبدیل به اثری شود که در یک خانه و کلکسیون شخصی بماند و راه به دید عمومی پیدا نکند. مجسمهای که در شهر قرار میگیرد به مرور زمان تبدیل به تاریخچه و فرهنگ یک جامعه میشود و ما برای اینکه فرهنگ خود را بسازیم، یکی از مهمترین کارها این است که به آثار هنری اهمیت بدهیم. آنها را نگهداری کنیم، ساماندهی کنیم، در موزهها به نمایش بگذاریم و با کشورهای دنیا مبادله هنری کنیم و فرصت بحث و گفتوگو درباره آنها را به وجود بیاوریم.
آیا مجسمههای این مجموعه با تکنیکی که آن را ساختهاید، قابلیت این را دارند که در ابعاد بزرگ ساخته و در فضای شهری نصب شوند؟
بله، این مجسمهها این قابلیت را دارند اما این مجسمهها را من برای فضای داخلی طراحی کردهام. اگر قرار باشد که برای نصب در فضای شهری ساخته شوند میتوان آنها را با فایبرگلاس ساخت و از رنگ خودرو به جای اکریلیک استفاده کرد. ما مجسمهسازها چون برای ساخت و نگهداری مجسمههایمان همواره در مضیقه هستیم، از این رو بیشتر آثارمان را در ابعاد کوچک میسازیم.
بازتاب نمایشگاهتان چگونه بود؟
در جریان برگزاری نمایشگاه، بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم و خوشبختانه استقبال از نمایشگاهم بسیار خوب بود. امیدوارم در کنار مخاطبان جدی هنرهای تجسمی بر تعداد منتقدان جدی هنرهای تجسمی هم افزوده شود و جریانهای هنری نقد و بررسی شوند. امیدوارم نهادهایی که متولی امورند، مثل انجمن مجسمهسازان ایران و خانه هنرمندان با برپایی جلسات و گفتوگو با هنرمند و نوشتن متن بر نمایشگاهها، چاپ کتابهای سالانه و از این قبیل کارها، دستاوردهای هنری را قدر بگذارند و تاریخ فرهنگ و هنر ما را ثبت و ضبط کنند.
بازخوردهایی که از این نمایشگاه گرفتید چه تاثیری روی کارتان گذاشته است؟
با توجه به استقبالی که از نقاشیهایم شد، تصمیم گرفتهام در نمایشگاههای آتیام تعداد بیشتری نقاشی به نمایش بگذارم و جدیتر به نقاشی بپردازم. متاسفانه در خانههای امروزی با متراژ کم، مخاطب برای جاگذاری مجسمه با مشکل روبهرو است.