هنر راهی برای رسیدن به آرامش روح است/ گفتگوی یوسف خاکیان با آناهیتا صبور عکاسی که معتقد است در دنیای امروز چیزی به عنوان از دست رفتن سوژه وجود ندارد
گاهی همین که اجازه می دهند عکس ها دیده شوند و هنر را در نطفه خفه نکنند شاید بهترین جایزه باشد.
ایران آرت: یوسف خاکیان در آفتاب نوشت: بسیاری از هنرها در طول دوران فعالیتشان علاقمندان زیادی را به سمت خود جلب کرده اند، مثلا بازیگری یا خوانندگی همیشه طرفداران پروپا قرص خود را داشته و هیچوقت پیش نیامده که این حوزه ها خالی از افرادی باشند که دوست دارند وارد آنها شوند و میان بقیه افراد جامعه سری در سرها درآورند. چرایی این موضوع هم برمی گردد به مسئله دیده شدن، به هر روی هر کسی به فراخور روحیات درونی اش دوست دارد که دیگران او را با انگشت به هم نشان بدهند و بگویند: «اون بازیگر معروفستا اون ور خیابون تو ماشینش نشسته» اما در میان خیل عظیم این افراد، اشخاص دیگری هم هستند که به شکلی متفاوت از گروه اول می اندیشند و برنامه های زندگی شان را به روش دیگری کنار هم می چینند، این گروه دوم یک ویژگی منحصر به فرد دارند آن هم این است که با خودشان می گویند: «من هم مثل بقیه یه آدمم؛ هنرپیشه هم بشم، باز همون آدمم، خواننده هم بشم همینطور. یعنی در هر صورت اون چیزی که مردم از من می بینن همین چیزیه که هستم، نه یه خط بیشتر، نه یه خط کمتر، بنابراین با این کالبد خاکی چیز زیادی رو نمی تونم به مردمی که در کنارشون زندگی می کنم ارائه بدم، پس بهتره که به جای اینکه مردم منو با دست به هم نشون بدن، اون چیزهایی رو که من به وجود می ارمشون و به اصطلاح خلقشون می کنم رو ببینن و اونا رو با دست به هم نشون بدن» مسلما چنین اندیشه ای وقتی متبلور می شود دامنه فعالیتش بسیار گسترده تر خواهد بود چرا که فردی که می خواهد اثری را خلق کند و جدا از کالبد جسمانی اش آن را تنها با استفاده از نام خودش به معرض دید مردم بگذارد دستش بسیار بازتر از زمانی ست که مثلا خواننده می شد و با صدایش آواز می خواند. چنین فردی همواره می خواهد به واسطه آن اثری که خلق می کند در جامعه شناخته می شود. این قبیل افراد معمولا به سمت هنرهایی گرایش پیدا می کنند که این خواسته و تمایل آنها را پاسخگو باشد، هنرهایی مانند عکاسی، نقاشی، خطاطی و ... هنرهایی که از دیرباز در جامعه به عنوان هنرهای تجسمی شناخته می شدند. هنرهایی که متاسفانه خیلی طرفدار ندارند و به قولی مهجور مانده اند. همانطور که بیان شد یکی از این هنرها، هنر عکاسی ست که به قول معروف باید اهل دل باشی که دلت بخواهد بروی و عکاسی را برای حرفه و هنر خود انتخاب کنی، مثل عکاسانی که در گذشته های دور این کار را انجام می دادند و حالا سن و سالی از آنها گذشته است و باید راهشان را جوانترها ادامه دهند. حالا هم که تکنولوژی به مدد هنر عکاسی آمده و روز به روز دوربین ها و لنزهای جدید و فوق حرفه ای جوانان علاقمند به این هنر را به سمت خود می خوانند. آناهیتا صبور یکی از همین جوانان است که چند سالی ست در کنار کارهای هنری دیگری که انجام می دهد، دوربین به دست شده و از سوژه های بکر طبیعی عکس می گیرد. عکس هایی که تا حدی بیانگر این هستند که او چگونه می اندیشد و چگونه به زندگی می نگرد. راستش همیشه دوست داشتم در کنار مصاحبه ها یی که در حوزه های سینما، ادبیات، تئاتر و موسیقی با هنرمندان این عرصه ها انجام می دهم با یک عکاس هم هم کلام شوم و برای یکبار هم که شده دریابم که زندگی از زاویه لنز دوربین او چه شکلی ست تا اینکه با این هنرمند جوان طرح مسئله کردم و از وی خواستم که ساعتی را با من به گفتگو بنشیند تا درباره هنر عکاسی با هم گپ بزنیم او هم این مجال را برای من فراهم کرد و با من به گفتگو نشست. أنچه در ادامه می خوانید ماحصل این گفتگوست.
* برای ورود به مصاحبه لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید و بفرمایید که چند سال است که در حوزه هنر به صورت عام و در حوزه عکاسی به صورت خاص فعالیت می کنید؟
آناهیتا صبور هستم متولد سال 1368 در شهر تهران. فارغ التحصیل رشته ی روانشناسی کودکان استثنائی از دانشگاه علامه طباطبائی، عکاسی را از سال 1386 شروع کردم اما به صورت حرفه ای و مستند دو سال بعد این اتفاق افتاد.
* چرا از بین این همه هنر عکاسی را برای فعالیت برگزیدید؟
از اوان کودکی علاقه زیادی به عکس انداختن داشتم، به نظرم ثبت لحظه های تکرار نشدنی جزء زیبایی های زندگی به حساب می آید؛ عکاسی کردن نگاه آدم ها به دنیا و اطرافشان را تغییر می دهد، یک دگرگونی عجیب در درون آدمی ایجاد می کند، این دگرگونی باعث می شود که نگاه ساده و سطحی ما به یک جسم تغییر کند، جسمی که ممکن است ساده به نظر بیاید در حالی که پر از حاشیه و بافت و رنگ است و زیبایی های منحصر به فردی دارد.
* از چه زمانی متوجه شدید که به هنر عکاسی علاقمند هستید؟
همانطور که اشاره کردم این علاقه از کودکی در من وجود داشت، منتها آن زمان بیشتر میل به دیده شدن داشتم و در بیشتر مواقع پای ثابت عکس های دوربین پدرم بودم، اما وقتی به سن 18-19 سالگی رسیدم تمایل شدیدی به عکس گرفتن از زمین و آسمان و هرچه در میان این دو بود پیدا کردم. خاطرم هست اولین سوژه عکس هایم سایه ها بودند، از سایه های مختلف عکاسی می کردم و پس از چاپ کردنشان آنها را به دوستان و خانواده ام نشان می دادم و خیلی مورد تشویق قرار می گرفتم که چقدر با دقت به سوژه ها نگاه کرده ام. با این تشویق ها احساس می کردم که نگاهی که در وجود من است، در وجود خیلی ها نیست، این برایم جذاب بود که چیزهایی را می بینم که به چشم اطرافیانم نمی آیند و یا خیلی ها به آنها توجه نمی کنند. این مسئله باعث شد که میل به عکاسی هر روز در وجود من بیشتر شود تا حدی که به سمت عکاسی مستند و طبیعت گرایش پیدا کرده و آن را انتخاب کنم.
* بیشتر در چه حوزه هایی عکاسی می کنید؟
تخصص اصلی من در حرفه ی عکاسی، حوزه ی مستند و طبیعت است، اما گاهاً پیش آمده که کارهای عکاسی مربوط به بیلبوردهای تبلیغاتی رو هم پذیرفته و انجام دادم .
* آیا صرف اینکه یک دوربین خوب و گرانقیمت داشته باشیم می توانیم عکس های خوب بگیریم یا اصولا عکاسی یک هنر آموختنی ست؟ مثلا در فضای مجازی شاهد هستیم که عنوان می شود که با یک دوربین معمولی هم می توان عکس های هنری خوبی گرفت، به شرطی که عکاس زاویه و نگاه ویژه ای به سوژه ی مدنظرش داشته باشد.
بله قطعاً همینطور است؛ صرفا داشتن دوربین خوب و گرانقیمت دلیل نمی شود که من یا شما یا هرکس دیگری عکاس خوبی باشیم (البته که اگر آن فرد نخواهد حیطه و ابعاد عکاسی اش را برای خودش گسترش بدهد، بخاطر همین موضوع بعد از یادگیری کامل عکاسی، داشتن یک دوربین خوب قطعاً برای کارشان لازم است . اما در پاسخ به این سوال که آیا عکاسی یک علم آموختنی است؟ باید بگویم بله کاملا آموختنی است، عکاسی یک مقوله ی جدا از هر چیزی که تاکنون درباره فکر می کردید، است و باید آموزش ببینیم تا بتوانیم تمام جزئیات و ابعاد و نقاط طلایی گرفتن یک عکس را مد نظر داشته باشیم. اما در کل باید بگویم که اگر بخواهیم تفریحی کار کنیم و قصدمان پیشرفت در حوزه عکاسی نباشد می توان با یک موبایل معمولی هم عکس خوبی گرفت .
* عکس هایی که می گیرید بیشتر حول چه موضوعاتی هستند؟
بستگی به شرایط دارد؛ اینکه عکاسی را برای چه ژانر و موضوعی دنبال می کنم و اینکه آیا قرار نمایشگاه برپا کنم یا نه؟ اگر برای برگزاری نمایشگاه عکس می گیرم باید بر اساس شرایط نمایشگاه برنامه ریزی کنم و بروم دنبال آن موضوعات. اگر هم برای نمایشگاه نیست که بر اساس موقعیتی که در آن قرار دارم سوژه ها را انتخاب می کنم. اما در کل باید بگویم که ابتدا در مورد سوژه ها تحقیق می کنم و بعد دنبالشان می روم. جدا از این هرچیزی که جذبم کند را ثبت می کنم .
* سوژه عکاسی تان را چگونه انتخاب می کنید؟
برای انتخاب یک سوژه ی مناسب نکات زیادی وجود دارد، گاهی سوژه به صورت خیلی اتفاقی و الهام بخش در لحظه انتخاب می شود، گاهی هم برای چند روز یا هفته ها باید رویش بررسی و تحقیق صورت بگیرد. اما در کل قرار گرفتن عکاس در جایگاه مناسب خودش باعث می شود که دید بهتری به سوژه و عکس داده شود.
* آیا یک عکاس همیشه باید دوربین در دستش باشد تا مثلا به مفهوم عبارت «شکار لحظه ها» عینیت بخشد؟ مثلا تا به حال شده یک موضوعی را در خیابان یا هر جای دیگر ببینید و دوربین دستتان نباشد تا ان را ثبت کنید و بعد حسرتش را بخورید؟
البته که نه؛ چون در دنیای امروز چیزی به عنوان از دست رفتن سوژه وجود ندارد. شاید این اتفاق در گذشته ها که امکانات و تجهیزات موبایل و خیلی چیزهای دیگر آنچنان در دسترس مردم نبود، می افتاد؛ اما در روزگار کنونی با پیشرفت های تکنولوژیکی این اتفاق نمی افتد. در پاسخ سوال دومتان هم باید بگویم که بله گاهی پیش اومده اما حسرتش خیلی دوام نداشته چرا که خب در همان لحظه اگر دوربین نداشتم موبایل داشتم که همان لحظه عکس بگیرم با این حال این را هم باید در نظر داشته باشیم که نمی شود گفت یه عکاس باید دائما موبایل به دست باشد. هرچند که یک عکاس خوب خودش باید بداند که برای گرفتن یک عکس خوب حتی با یک گوشی خیلی ساده چه چیزهایی را باید رعایت کند تا سوژه ی خوبی را که دیده از دست ندهد.
* آیا نگاه یک عکاس به موضوعات پیرامونش باید با نگاه یک فرد عادی تفاوت داشته باشد؟
باید بگویم که واقعا آن ادمی که عکاسی را انتخاب کرده می داند که نوع نگاهش و زاویه دیدش با ادم های اطرافش فرق داشته که وارد این حرفه شده است. بسیاری از ادمها از خیلی از مسائل پیرامونشان به راحتی می گذرند و هیچ توجهی به آن نمی کنند. در حالیکه گاهی حتی یک قطره باران که روی شیشه پنجره نشسته به راحتی می تواند زیبایی آمدن پاییز و بهار را به رخ بکشد، اما همین موضوع را ادمایی که به عکاسی علاقه ندارند و به قول معروف نگاه ساده ای به جهان دارند ممکن است این خوبی و زیبایی را خوب درک نکنند.
* از جشنواره هایی که عکس هایتان در آنها شرکت داده شده اند برایمان بگویید. اینکه چطور عکس هایتان را برای این جشنواره ها ارسال کردید و آنها آن عکس ها را پذیرفتند؟
خب هر جشنواره ای تعدادی داور و هیئت ژوری دارد که عکس ها را بررسی کرده و در میان آنها تعدادی را برای حضور در جشنواره انتخاب می کنند. من در زمان دانشجویی ام در جشنواره هایی که در خود دانشگاه علامه و دانشگاه تهران برگزار می شد شرکت کردم. بالاخره در جشنواره های داخلی فرستادن عکس ها از طریق لینک فراخوان صورت می گیرد و برای جشنواره های خارج از کشور هم باید خود عکاس هزینه هایی را پرداخت کند و بعد عکس هایش را برای جشنواره ای که در آن کشور برگزار می شود، بفرستد.
* جایزه ای هم برای عکس هایی که گرفته اید دریافت نموده اید؟
گاهی همین که اجازه می دهند عکس ها دیده شوند و هنر را در نطفه خفه نکنند شاید بهترین جایزه باشد. اما جدا از این موضوع باید بگویم که بله تقدیرنامه هایی در این حوزه به دست آورده ام.
* آیا تا بحال نمایشگاه هایی هم از عکس هایتان برگزار کرده اید؟
بله در سال 1396 نمایشگاهی در مورد طبیعت و مستند برگزار شد که همزمان در سه شهر تهران، کرمان و اصفهان صورت گرفت و در نگارخانه ی دانشگاه تهران - فرهنگسرای کوثر برگزار شد. انشالله در تلاشم که بتوانم دوباره یک نمایشگاه خوب دیگر از آثار تصویری ام برگزار کنم.
* در طول اینهمه سال فعالیت در حوزه عکاسی، این هنر یا حرفه چه چیزی به شما داده است؟ چه تغییری در شخصیت و نوع نگاهتان به طبیعت و مردم جامعه ایجاد کرده است؟
می دانید عکاسی کردن به این صورت است که یکبار شروع به دیدن جزئیات می کنید، اما به دنبال آن، شروع به دیدن تمام زیبایی های زندگی می کنید؛ چه منظره چه غیر منظره، عکاسی به شما کمک می کند که در زمان حال زندگی کنید، این هنر ادم را هوشیار می کند و حس هوشیاری را در آدمی همیشه زنده و فعال نگه می دارد. خیلی از ما نمی توانیم گاهی به یاد بیاوریم که چند شب پیش شام چه خوردیم و از آن لذت بردیم، عکاسی حداقل درباره من باعث شد که در زمان حال متمرکز بشوم که این اتفاق فوق العاده برایم ارزشمند است.
* خوب می دانم که در حوزه نقاشی هم دستی بر آتش دارید و در این هنر هم فعالیت می کنید؟ به عقیده شما آیا ارتباطی میان این دو هنر وجود دارد یا حداقل شما در این میان این دو هنر ارتباطی کشف کرده اید؟ اجازه دهید سوالم را کلی تر بپرسم آیا میان هنرها اساسا ارتباطی وجود دارد؟
نمی شود گفت که هنر نقاشی و عکاسی شکل هم هستند و یا اینکه مکمل هم هستند، این هنرها تمامشان تجسمی هستند اما دنیای جداگانه ای از هم دارند گاهی در کشیدن یه نقاشی روی بوم واقعا حتی نیاز به هیچ عکسی ندارید و خیلی خیلی تجسمی وار می توانید آن را بکشید با این توصیق هر انچه در آن لحظه ابداع می شود روی بوم می آید، اما در عکاسی از قبل باید کمی تحقیق و بررسی بشود.
* آیا در زمینه عکاسی مطالعه هم می کنید؟ مثلا زندگینامه عکاسان بزرگ را خوانده اید؟ عکس هایی که گرفته اند را دیده اید؟
بله باید هم همینطور باشد اینها تمامش وجود دارد. مطالعه زندگی و دیدن آثار عکاسان بزرگ باعث رشد و بزرگ شدن خیلی از عکاسان دیگر می شود و آنها می توانند از ایده های این عکاسان بزرگ الهام بگیرند و از اطلاعاتشان استفاده کنید. مثلا «اندریاس گرسکی» رکورد دار جا به جا کردن بعضی از آثار هنری است که شهرتی جهانی دارد یا «آنی لیبوویتز» بهترین اجراها را در زمینه آثار برتر ارائه داده که باعث پیشرفت بهترین مجله های روز دنیا شده است.
* به عقیده شما آیا با درآمد عکاسی می توان زندگی را اداره کرد یا هر کس بخواهد وارد هنر عکاسی شود باید یک شغل دیگر هم داشته باشد؟
قطعا همینطوراست. البته هر کسی یک نظری دارد، اما اینکه گفته شود هنر راهی برای رسیدن به ثروت است، باید بگویم که نه واقعا اینطور نیست، در واقع می توان بیان کرد که هنر راهی برای رسیدن به آرامش روح است که شاید این خودش بهترین ثروت باشد اما قطعا باید در کنارش یک مدیریت درست هم اجرا شود. در جواب سوال شما باید بگویم که بله از نظر من می تواند درآمد زا باشد و در نهایت به ثروتمند شدن هم منجر شود اما باز هم می گویم که بستگی به نگاه شخص دارد که هدفش از انتخاب این هنر رشد و ارامش روحی هست یا صرفا ثروتمند شدن .
* وقتی به عکس های قدیمی (مثلا آدمهایی که صد سال پیش زندگی می کرده اند) نگاه می کنید چه حسی به شما می دهد؟
راستش خیلی لذت بخش است که از خیلی قبلتر ادم ها می توانستند بودن کنار همدیگر را ثبت کنند و آنها را به صورت عکس به یادگارداشته باشند و برای ما بجا بگذارند که به نظر من این برای نسل جوان بزرگترین سرمایه است.
* می خواهید عکاسی را تا کجا ادامه دهید و آیا اساسا عکاسی حد و مرزی دارد؟
به عقیده من هنر هیچ حد و مرزی ندارد. هنر اصلا آمده که انسانها را از حد و مرزها جدا کند و باعث پیشرفت و بالندگی شان شود. بنابراین نمی توان گفت که هنر حد و مرز دارد یا اینکه محدود کننده است. من هنر را دوست دارم مثل خیلی از آدمهای دیگر و همیشه دلم می خواسته که حداقل سهم کوچکی از پرورش و وسعت دادن به آن را در زندگی ام داشته باشم و به جایی برسم که بتوانم آنچه می دانم و آموخته ام را به نسل های جوانتر انتقال دهم.
* بهترین سوژه ای که تاکنون از آن عکس گرفته اید چه بوده است؟
چند سال پیش برای برگزاری نمایشگاهم برای عکاسی به بازار تهران (بخش فرش فروش ها) رفتم، وقتی می دیدم آدمها با دست های پینه بسته دارند تار و پود فرشهایی که از هم باز شده اند را دوباره ترمیم می کنند کیف می کردم. نوری که از لای تمام آن روزنه های سقف با آن معماری بی نظیر بازار روی تمام فرش ها و دستان تمام کارگران منعکس شده بود شگفت انگیز و بی نظیر بود. تمام عکس هایی که از بازار گرفته ام بخاطر بافت و جریان زندگی که در آن برقرار است جزء عکس های خاص و دوست داشتنی دوران کاری من هستند.
* بزرگترین آرزوی شما در حوزه هنر عکاسی چیست؟
بزرگترین آرزوی من در ژانر مستند این هست که از عکس های هیچ کودکی و هیچ پدر و مادری که در گوشه ی خیابان در حال دست فروشی هستند استفاده نشود و موقعیت آنها به تصویر کشیده نشود.
* سوالات ما تمام شد، اگر سوالی هست که دوست داشتید در این گفتگو مطرح شود، خودتان مطرح کنید و پاسخ دهید.
همه سوالات را شما پرسیدید، فقط به عنوان حرف آخر می خواهم اول از همه خدا را شکر کنم که توانستم در رسیدن به آن چیزهایی که می خواستم بجنگم و موفق شوم به دستشان اوردم. خدا را شکر می کنم که در خانواده ای بزرگ شدم که همیشه در کنار من بوده و از من حمایت کردند و همیشه باعث تشویق من هستند و به تصمیم هایم احترام گذاشتنه اند. تشکر ویژه ای هم از پدر و مادرم دارم و می خواهم آنها بدانند که همیشه قدردان زحماتشان هستم .