دهه 50 شمسی در ایران هپنینگ و پرفورمنس اجرا میشد / ژیلا دژم از زندگی عکاسانهاش گفت
هنرمند پیشکسوت عکاسی ایران، که بخش مهمی از آرشیو موزه هنرهای معاصر تهران را میتوان در آثار او دید، درباره زندگیاش به عنوان یک عکاس توضیح داد.
ایران آرت: ژیلا دژم عکاس باسابقهای است که سالها در صدا و سیما و موزه هنرهای معاصر تهران مشغول فعالیت بوده و علاوه بر آن سابقه تدریس در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه فنی و حرفهای دکتر شریعتی و موسسات آزاد را دارد. او تندیس و دیپلم افتخار سومین نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام جمهوری اسلامی ایران و دیپلم افتخار یونسکو با موضوع جوانان در دهه 1980 را دریافت کرد. او در داخل و خارج از کشور در انتشار مجله، کتاب و کاتالوگ آثار هنرمندان مختلف مشارکت داشته است. جدیدترین نمایشگاه این هنرمند با عنوان "زبانی در بیزبانی" چندی پیش در گالری ایده برگزار شد. خلاصهای از گفت و گوی ژیلا دژم با هنرآنلاین را بخوانید.
* ما خانواده خیلی شلوغ و پرمِهری بودیم. من از بچگی یک آدم خجول، گوشهگیر و ساکت بودم که چند بیماری سخت هم گرفتم. تقریباً در 16-17 سالگی با دوربین عکاسی آشنا شدم و به واسطه دیدن کار فیلمسازی دو پسر همسایهمان بیشتر جذب هنر شدم. در دانشگاه میخواستم عکاسی بخوانم ولی چون رشته عکاسی تا فوق دیپلم ادامه پیدا میکرد و مدرک لیسانس نداشت، خانوادهام گفتند باید رشتهای بخوانی که لیسانس داشته باشد. رشته بازرگانی را پیشنهاد ترم اول دانشگاه بودم که تلویزیون خواست برای واحد عکاسی، فیلم و انیمیشن نیرو بگیرد و یک امتحان برگزار کرد که من در آن پذیرفته شدم.
* در واحد عکاسی تلویزیون بودم. کامران عدل رئیس واحد عکاسی بود و بعد دکتر اسد بهروزیان آمد که من زمان ایشان استعفا دادم. آقای وارطانیان هم در تلویزیون حضور داشت که پیشکسوت عکاسی بود و من کار با دوربین لارج فرمت را از ایشان یاد گرفتم. تلویزیون را خیلی دوست داشتم، مخصوصاً کتابخانهاش که خیلی غنی بود و چون خودآموخته بودم، کتابهای عکاسی و هنر کتابخانه تلویزیون برایم جالب بود.
* وقتی در تلویزیون بودم، کمی با بافت و کارهای آنجا مشکل داشتم. از کارمند بودن متنفر بودم. میخواستم فعالیتم آزاد باشد. از جایی شنیدم که قرار است موزهای در تهران افتتاح شود که 400 جلد کتاب عکاسی دارد. به همین دلیل در مصاحبه شرکت کردم و سال 56 به عنوان عکاس وارد موزه شدم. محیط کاری آنجا خیلی برایم جالب بود.
* من از مراحل ساخت موزه هم عکاسی کرده بودم. زمانی که به موزه رفتم، هنوز گالریها مثل تونلهای سیاه بودند و هنوز نازککاریها انجام نشده بود. بعضی از بخشها ساخته شده بود ولی مثلاً شیشهها را تازه داشتند نصب میکردند. من باید از تمام مراحل ساخت موزه و نصب آثار عکاسی میکردم. از بازدیدهای خصوصی هم باید عکس میگرفتم. من در شب افتتاح موزه عکاسی نکردم چون دربار عکاسهای خودش را داشت و ما فقط به عنوان پرسنل موزه در افتتاحیه حضور داشتیم. شب دوم هم هنرمندان و سرمایهگذاران در موزه حضور یافتند که به من اطلاع ندادند که باشم. فردای آن روز دیدم همه به دنبال من میگردند و میگویند که چرا دیشب نبودی؟ گفتم کسی به من اطلاعی نداده است. گفتند تو از اول صبح شروع به عکاسی کن و شب هم آخرین نفری باش که از اینجا میروی. بعد متوجه شدم که همه عکسها و فیلمهای شب اول را دور انداخته بودند. گویا شاه دستش را در حوض روغن کرده بود تا جنس آن ماده را تشخیص دهد و همه خندیده بودند. به این دلیل کانون خبرنگاران عکاس همه عکسها را نابود کرده بود.
* آدمهایی در افتتاحیه موزه حضور داشتند و یا برنامههای هنری در زمان افتتاح موزه انجام میشد که قائدتاً امکان نمایش عکسها در ایران را از ما میگرفت. به همین خاطر عکسها سال 2017 در برلین نمایش داده شد. من فکر کردم تا زنده هستم این آثار را نمایش بدهم چون بعد از من ممکن است کسی نداند که این آثار تا چه اندازه ارزش دارد. عکسها متعلق به یک بخشی از تاریخ موزه است و حس کردم باید دیده شوند.
* هنوز برداشت اروپاییها است که ما شترسوار هستیم و باور نمیکردند که در دهه 50 شمسی در ایران هپنینگ و پرفورمنس اجرا کرده باشیم. من در دهههای 70 و 80 شمسی میدیدم که جوانها سراغ یک سری نیوآرت میرفتند و فکر میکردند برای اولین بار در ایران این کارها را انجام میدهند ولی من میگفتم چنین نگویید چون قبلاً در افتتاح موزه هنرهای معاصر تهران چنین کارهای هنری انجام شده است.
* بین سالهای 65 تا 70 هم بهعنوان اعتراض به کتابخانه موزه رفتم و عکاسی را ترک کردم. در طول آن مدت گفتند به بخش عکاسی برگرد که گفتم من شروطی دارم که باید این شروط را انجام بدهید تا بپذیرم. چون تهویه آنجا خیلی نامناسب بود و ریههایم آسیب دیده بود. یک جای زائد را برای ما گذاشته بودند با لوازم فرسودهای که باید تجدید میشد. در دوران جنگ طبیعی بود که بودجهای برای این کارها اختصاص داده نشود ولی بعد از آن باید بازسازی میشد و در طرح عمرانی قرار میگرفت.
* من خودم از آرشیو موزه عکاسی میکردم و چند نفر عکاس داشتیم که مدیریت آنها بر عهده من بود و از رویدادها عکاسی میکردند.
* یک نمایشگاه انفرادی از زنان ایرانی در شهر لایپزیگ آلمان داشتم و سال 1984 هم در مسابقه عکاسی یونیسف شرکت کردم که به من دیپلم افتخار دادند. در نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامی هم جایزه ویژه را گرفتم. یک سفر به هند داشتم و از آنجا عکاسی کردم که آن آثار را در نمایشگاهی با نام "نیم نگاهی به هند" در گالری برگ نمایش دادم. سال 90 هم یک نمایشگاه انفرادی با نام "آبایی" در گالری دی برگزار کردم. به طور کلی در برپایی نمایشگاه و شرکت در مسابقات خیلی آدم فعالی نبودم.
* مطبوعات هر موقع نیاز داشتند با من تماس میگرفتند و عکس میخواستند. مثلاً من از حسین علیزاده عکس گرفته بودم که آن عکسها را مجله دیاپازون فرانسه چاپ کرد. یا در فرانسه، دایرهالمعارفها از من عکس خواستند که به آنها عکس دادم. کلاً هر جایی که عکسی نیاز داشت و از من درخواست میکرد، سعی میکردم به آنها عکس بدهم.
* سال 59 رفته بودم از عشایر قشقایی عکاسی کنم که دیدم آنها خیلی عجیب به من نگاه میکنند. این موضوع برایم عجیب بود چون من جامعهشناسی و روانشناسی خوانده بودم و میدانستم که باید چطور با مردم ارتباط برقرار کنم و چکار کنم که از عکس گرفتن من رنجیده نشوند. بعد از اینکه عکس گرفتم، از بومیهای آنجا پرسیدم که چرا نگاهها به من عادی نیست؟ گفتند به خاطر ظاهرت است و آنها نمیتوانند هویت تو را تشخیص بدهند. نوع لباس، آرایش مو و ... برای آنها نشانه است.
* بعضی از رویدادها لحظهای است و هرگز تکرار نمیشوند، آنجا خیلی نمیتوانید صبورانه عمل کنید و منتظر واکنشها بمانید. باید عکستان را بگیرید و فرار کنید. اما من در مورد رویدادهایی که لحظهای نیستند، سعی میکنم ابتدا با محیط آنجا ارتباط برقرار کنم و بین آدمها بگردم، طوری که حضورم و دوربین روی دوشم طبیعی باشد. اولین باری که دوربین را به سمت آنها میبرم ممکن است خودشان را جمع کنند و دیگر خودشان نباشند. در چنین شرایطی اگر فضا باشد با آنها صحبت میکنم و مثلاً میگویم من میخواهم از آن طرف عکس بگیرم و با تو کاری ندارم. بعد به محض اینکه توی فکر رفت و به خود واقعیاش برگشت، من عکسم را میگیرم. معمولاً عکسهایم را اینطوری میگیرم. بعضی از صحنهها هستند که شما نمیتوانید تأمل کنید و مجبورید که همان لحظه عکستان را بگیرید. البته در چنین مواقعی بهتر است رفتارتان برخورنده نباشد و به حریم خصوصیشان توهین نکنید. من اولین بار که میخواستم عکاسی کنم، با برخورد تند یک خانم تالشی مواجه شدم. حدود سال 55 در بندرانزلی یک خانم تالشی را دیدم که پوشش خیلی جالبی داشت و یک نوزاد هم دقیقاً با همان پوشش کنارش بود. وقتی خواستم از او عکس بگیرم با برخورد تند خانم مواجه شدم و از آن موقع به بعد به خودم گفتم تو باید نحوه برخورد با مردم را یاد بگیری.
* آدمی نیستم که خیلی روی یک موضوع تعصب داشته باشم. معمولاً اگر چیزی اختراع میشود برای تسهیل کردن کارها است و من میتوانم از این تسهیلات به نحو مطلوبی استفاده کنم. البته فکر میکنم آنالوگ هم پیشرفتهای خودش را داشت و اینطور نیست که بگوییم آنالوگ به دیجیتال ختم شده است. آنالوگ هم یک پروسهای را طی کرد و تمام عکاسان روز با آن پیش رفتند که در نهایت به این بخش رسیدند. شاید من خودم هنوز در کار کردن با فتوشاپ تبحر نداشته باشم و از گرافیستها کمک بگیرم ولی در کل معتقدم ایده عکس مهمتر از تکنولوژی است. وقتی دیجیتال آمد، عملاً آنالوگ حذف شد ولی برای من آنالوگ هنوز یک نوستالژی دوست داشتنی است. خیلی از دوستان به شاگردانشان میگویند شما باید عکس دیجیتال را بدون ادیت ارائه بدهید. به نظرم این خیلی تفکر اشتباهی است چون ما حتی در زمان آنالوگ هم نگاتیو را میگرفتیم و در ظهورش دخالت میکردیم. در نگاتیو خراش ایجاد میکردم تا آن چیزی که میخواستم را به دست بیاورم. حتی میتوانستیم کاغذ را چروک کنیم و زیر آگراندیسور بگذاریم. بنابراین در عکاسی آنالوگ هم میشد از تکنیکهای مختلف استفاده کرد ولی عکاسی دیجیتال که آمد، آن عکسی که من صبح تا شب برایش وقت میگذاشتم تا ببینم حاصلش چه میشود را در یک ساعت و یا حتی در یک ربع ساعت میتوانم آماده کنم.
* شما وقتی عکس دیجیتال میگیرید، در واقع یک عکس خام گرفتهاید، درست مثل یک فیلم خام که به شما بگویند این را ظاهر نکن. مگر میشود؟ آن فیلم باید ظاهر شود. عکس هم در نهایت باید همان چیزی باشد که عکاس میخواهد. بنابراین شما میتوانید عکس را وارد فتوشاپ کنید و ادیتی که لازم است را انجام دهید. البته ادیتها باید طبیعی باشند، اما گاهی میبینیم افراد نابلد تسلیم رنگهای عجیب و غریب فتوشاپ میشوند.
* فرقی ندارد که شما میخواهید چه ژانری کار کنید، فقط اول از همه باید نور را بشناسید. یعنی اگر نور، واکنشها و بازتابهای نور را بر روی متریالهای مختلف یاد بگیرید که نور چه بازیای دارد و از یک نورپردازی خوب چه بازدهیای میتوانید بگیرید، دیگر فکر نمیکنم خیلی مهم باشد که میخواهید چه چیزی را عکاسی کنید. اثر هنری و مخصوصاً حجمها اهمیتشان در این است که شما خواستۀ هنرمند را بفهمید و بعد دوربینتان را در زاویهای قرار بدهید که شخصیت اثر هنری در خروجی عکس، نمایش داده شود. یا مثلاً باید بدانید که یک نقاش از چه تکنیکهایی استفاده کرده است. اگر نقاش از رنگهای برجسته استفاده کرده باشد، نورپردازی شما هم باید متفاوت باشد. باید دقت کافی هم داشته باشید. توزیع نور برای تابلو خیلی اهمیت دارد چون ممکن است هنرمند از یک گوشه تا گوشه دیگر کارش از رنگها و سایه روشنهای خاصی استفاده کرده باشد. در چنین شرایطی عکاس اگر ناشی باشد، نتیجه حاصله به دلخواه هنرمند نخواهد شد. به همین خاطر آقای احصایی به من میگفتند تو با کاتالوگهای خوبی که ارائه دادی، خیلی به نقاشی ایران کمک کردی تا به خوبی در سطح جهان ارائه شود. من از آثار هنرمندان زیادی عکاسی کردم تا کتاب آثارشان را منتشر کنند و از سوی دیگر عکسهایم از آثار هنرمندان ایرانی که در حراجهایی مانند کریستیز و ساتبیز شرکت داده میشد، در کاتالوگ آن حراجها چاپ شده است.