رحیم مولاییان: مالیخولیایی که من دارم و جهان ندارد، کار مرا ایرانیزه میکند
مولاییان عقیده دارد نوع زیستن او به عنوان یک انسان امروزی باعث به وجود آمدن پیچیدگیهای ذهنی در او شده که سبب چند لایه شدن ذهنش شده است.
ایران آرت: سمیه باقری؛ یقینا در دنیای مدرن امروز، هنر تنها به مثابه ابزاری برای حظ بصری به شمار نمیرود و ابعاد بسیار گستردهتری را نیز در دنیای مفهومی شامل میشود. به این معنا که هنر امروز، ابعادی تازه از روانشناسی، جامعهشناسی و بسیاری از علوم انسانی را به شکلی قابل لمس برای انسان امروزی ترسیم میکند. در این میان، هنرمندانی چون رحیم مولاییان جزء افراد صاحب سبکی به شمار میروند که همواره با نقاشیهای انتزاعی، بیانی تازه راجع به اجتماع و روابط انسانی به تصویر کشیدهاند. مولاییان از جمله هنرمندان باسابقهای است که معتقد است، جغرافیای مکانی مازندران در تمام احساسات درونی او و بالطبع در تمام آثارش به شکلی بروز پیدا کرده است. ابعاد راز آلوده آثار مولاییان نیز نشات گرفته از پیچیدگیهایی است که او با کنکاش و تحقیق در دل اسطورهها و پیوند دادن این مفاهیم با اجتماع امروز به دست آورده است. تازهترین نمایشگاه این هنرمند با نام "رویاهای متجسد یک خوابگرد" که به تازگی در گالری دنا برگزار شد نیز نگاهی متفاوت به مقوله زندگی در بر دارد. نگاهی که به گفته خود مولاییان برگرفته از زندگیست که امروز متصل به رویا و خوابگردی شده است. به بهانه تازهترین نمایشگاه این هنرمند گفتوگویی با او داشتیم که در ادامه میخوانید.
اجازه بدهید از ابتداییترین نقطه فعالیت هنری شما آغاز کنیم. چه چیزی سبب شد که وارد هنر نقاشی شوید؟
بخش مهمی از دلیل ورود من به عرصه هنر، علایق فردی است البته بخش مهم دیگر آن نیز به موقعیت اجتماعی که در آن قرار دارم و از آن تأثیر گرفتم، مربوط است. زمانی که کودک بودم، پدرم عکاسی میکرد. خوب به خاطر دارم که ایشان در خانه به روتوش عکسها میپرداخت. همین زمینه در برادر بزرگترم نیز به شکل نقاشی و خطاطی وجود داشت. ضمن اینکه برادر مرحومم طبع شعر نیز داشت و شاعرانگی میکرد. بهتر است اینطور بگویم که در خانه ما اساساً هنر وجود داشت. البته فضای مدرسه و تشویقهای معلمم نیز بعدها برای من تبدیل به یک نیروی محرکه شد که گرایشم به هنر را دوچندان کرد. زمانی که سوم دبستان بودم، تصویری از ابوعلی سینا کشیدم که تحسین معلم مرا برانگیخت. با هماهنگیهایی که معلمم با مدیر مدرسه انجام داد، این نقاشی روی سالن مدرسه نصب شد. میخواهم بگویم که شاید اگر تشویق معلم سوم دبستانم نبود، اتفاق دیگری برای من رخ میداد و من تا این اندازه جذب هنر نمیشدم. در واقع این تشویقها سبب شد که به مرور در مدرسه برای نقاشیهایم معروف شوم و همکلاسیها مرا با نام رحیم نقاش بشناسند. البته من استعدادهای دیگری هم داشتم. مثلاً در همان سالها دروازهبان تیم ملی نوجوانان فوتبال بودم و در عین حال خوشنویسی، تئاتر و نوازندگی هم انجام میدادم اما اساساً تمرکز اصلی من طراحی و نقاشی بود. البته گاهی کارهایی مرتبط با این عرصه نیز انجام میدادم، مثلاً در تئاتر، کار گریم با من بود و یا در زمان فراغت تمرینات فوتبال طراحی انجام میدادم. در این بین با آقای حریری، رئیس انجمن بیماران سرطانی ایران آشنا شدم. این آشنایی باعث شد که غروبها برای کتاب خواندن نزد ایشان بروم. در واقع کتابخوانی من به شکل حرفهای ابتدا از طریقم برادرم شروع شد و بعد از طریق آقای حریری بال و پر بیشتری گرفت. نقطه عطف دیگر در زندگی من نیز توسط آقای حریری شکل گرفت. در آن زمان ایشان، مشغول انجام مصاحبههای پژوهشی با شاعران مطرح بودند تا آن را به صورت یک کتاب منتشر کنند. در این پروسه مصاحبهها من نیز همراه ایشان به منزل شعرایی چون شاملو، براهنی، شهریار، اخوان ثالث، سپانلو و دانشور میرفتم. این اتفاق باعث شد که ناخودآگاه در جریان این ارتباطها قرار بگیرم و علاقهام به ادبیات بیشتر شود.
همانطور که اشاره کردید، تا مدتها به طور همزمان در زمینههای مختلفی از جمله نقاشی، خط، نوازندگی، تئاتر و حتی فوتبال فعال بودید اما چه اتفاقی افتاد که بقیه رشتهها را کنار گذاشتید و روی نقاشی متمرکز شدید؟
ماجرا از آن جا شروع شد که یک روز آقای حریری مرا در کارگاهش دعوت به صحبت کرد. ایشان در آن جلسه به من گفت که بیشتر همه کاره و هیچ کاره هستم زیرا در تمام بخشها فعالم و عملاً تمرکز جدی روی یک حوزه خاص ندارم. ایشان به من گفت که باید تمرکزم را روی یک کار مشخص بگذارم تا بتوانم موفق شوم. پس از این صحبتها من تصمیم گرفتم به حرف ایشان گوش بدهم و روی یک کار متمرکز شوم البته این انتخاب برای من تصمیم سختی بود. با این حال به یکباره فوتبال را در دوران اوج کنار گذاشتم و خط و تئاتر را نیز ادامه دادم. در ادامه این تصمیم نقاشی و مجسمهسازی را به عنوان بنیان کارم انتخاب کردم و روی آنها متمرکز شدم.
جرقه برگزاری نخستین نمایشگاه چطور زده شد و اساساً اولین نمایشگاه چطور شکل گرفت؟
پس از اینکه تصمیم به نقاش شدن گرفتم، کم کم در کارم حرفهای شدم و اولین نمایشگاهم را در شهرستان برگزار کردم. پس از آن در سال 63 که موزه هنرهای معاصر تهران به شکل حرفهای شروع به کار کرد، 40 نمونه از آثارم را به نمایش گذاشتم که اتفاق فوقالعاده خوبی برای من بود. البته در این میان گاهی کار خوشنویسی هم انجام میدادم اما همچنان تمرکز اصلیام بر روی نقاشی بود. در همان زمان کار روی مینیاتور و مکتبهای نقاشی را با تحقیق بر روی سقانفارهای مازندران انجام دادم.
این سقانفارها دقیقه چه نوع بناها ومعماریهایی هستند؟
سقانفار که به آن سقانپار هم میگویند، مراکز مذهبی هستند که در کنار تکایا به وجود آمدهاند. عدهای ریشه این بناها را به مذهب زرتشت مرتبط میدانند اما گروهی دیگر معتقدند که این مراکز مذهبی به خاطر تعلق خاطر به حضرت ابوالفضل (ع) به وجود آمده است. این بناها یا سقانفارها سبب آشنایی من با مینیاتور شد. این روند تا سال 65 که از خدمت سربازی مرخص شدم و به دانشگاه هنر وارد شدم، برای من ادامه داشت و همچنان به کسب تکنیک نقاشی میپرداختم.
چطور شد که نخستین نمایشگاه جدی خود را در گالری سیحون برگزار کردید؟
در آن زمان و مدتی بعد از اینکه وارد دانشگاه هنر تهران شدم، تصمیم گرفتم که برای برگزاری نمایشگاه و یا مشورت با گالریها اقدام کنم. به همین خاطر بخشی از آثارم را به گالری "سیحون" بردم. خانم سیحون بسیار محترمانه مرا به حضور پذیرفت و با من در مورد آن آثار صحبت کرد. در آن زمان رفتار ایشان بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد زیرا برخلاف بسیاری از گالریدارهای امروزی بدون هیچ غروری با من صحبت کرد و برایم احترام زیادی قائل شد. وقتی در مورد کارها صحبت کردیم، ایشان به من گفت که میخواهد از آثارم نمایشگاهی برگزار کند. این پاسخ مرا به حدی خوشحال کرد که قابل وصف نیست. آبان ماه همان سال و مصادف با سالروز تولد من، نمایشگاه در گالری سیحون برگزار شد و اغلب آثارم به فروش رسید. پس از آن نمایشگاه من با بسیاری از گالریدارهای دیگر تهران همکاری داشتم اما هنوز هم برای گالری سیحون ارزش و اعتباری خاص قائل هستم. به همین خاطر سال گذشته نمایشگاهی در گالری "سیحون" برگزار کردم و البته تا زمانی که پسر خانم سیحون به این امر تمایل داشته باشند، روی تعهدم پافشاری میکنم و در خدمت ایشان هستم.
اغلب آثار شما نقاشی مدرن هستند، چطور شد که در نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" آثار طراحی خود را ارائه کردید؟
من همیشه به دلیل گرایش شدیدی که به فیگوراتیو دارم، به طراحی علاقهمند هستم. در واقع زندگی هنری من اینگونه است که در زمان بیکاری شروع به طراحی میکنم. اما عامل برگزاری نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" فرشید پارسیکیا مدیر گالری دنا بود. جناب پارسی کیا جوانی شایسته و دلسوز هستند که چندی پیش در بابل مهمان من بودند. در این مهمانی و هم صحبتی ایشان یک سری از طراحیهای مرا دیدند و هیجان زده شدند. همان زمان ایشان به من گفتند که مایل به برگزاری نمایشگاهی از این آثار در گالری "دنا" هستند. من نیز از این پیشنهاد استقبال کردم. این گونه بود که ما 25 اثر در ابعاد مختلف برای نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" انتخاب کردیم و به نمایش گذاشتیم. البته ناگفته نماند که این آثار مجموعه کارهایی است که من از سال 88 تا امروز انجام دادهام.
روند هنر به این شکل است که هر هنرمند برای دستیابی به سبک و تکنیک شخصی خود روندی را طی میکند. امروز سبک و تکنیک شخصی شما نیز همانند بسیاری از هنرمندان مطرح مشخص و قابل تشخیص است. میفرمایید که چطور به این نگاه شخصی و سبک دست یافتید؟
از نظر من سبک هنری مبحثی نیست که فرد با تلاش بتواند به آن دست یابد. من افراد زیادی را میشناسم که سالها کار هنری انجام دادند اما در این مسیر به انسجام نرسیدند البته آدمهایی را هم میشناسم که یک ساله به سبک خود دست یافتند. من نیز در اوایل دوران حرفهای کارم، مطالعاتی داشتم که آنها مرا متأثر از کار دیگران میکرد. البته تأثیر گرفتن امری طبیعی است و از نظر من انسانی که تأثیر نمیپذیرد، مرده است. استاد جعفری میفرمودند: در باغ هنر، خوردن حلال و بردن حرام است. این بدان معناست که اگر شما از چیزی تأثیر بپذیرید خوب است اما اگر صرفاً آن هنر را کپیبرداری کنید راه به بیراهه رفتهاید. من نیز در دوره نخست کارم یعنی در دهه 60، تحت تأثیر نقاشی سقاخانهای بودم البته در اوایل دهه 70 به نقاشی اکسپرسیونیسم علاقهمند شدم. در آن زمان پایه اجتماعی برایم از دکوراتیو بودن اهمیت بیشتری داشت. در ادامه این روند، اواخر دهه 70، جذب اسطورهها شدم و گرایش شدیدی به نمادها و اساطیر پیدا کردم. در این مسیر سال 75 یکی از مجسمههایم در اوازاکا ژاپن جز 74 مجسمه برتر دنیا شناخته شد. با گذشت زمان من به بحث آیین هم علاقهمند شدم البته همانطور که میدانید، بحث آیین جدای از مذهب است زیرا انسانها از ابتدا تاکنون آیینگرا بودهاند. در واقع پایه آیینی برای ما یک ناگزیری زیستی است. طی این دوران شناختی که نسبت به اسطوره پیدا کردم به من فرصت رجوع به تاریخ را داد. مدتی بعد با ادبیات آمریکای لاتین و با بخشهای زیادی از شعر و ادبیات خودمان آشنا شدم لذا پایههای سوررئالیستی تأثیر زیادی بر روی من گذاشت. در آن زمان گرایش زیادی به چند لایه کردن ذهنم داشتم به همین خاطر در اوایل دهه 80 وارد حیطه چند لایهای ذهنی شدم. میتوان گفت، روندی که در زندگیام داشتم و تجربیاتی که کسب میکردم، به ذهنم اجازه نمیداد تا تک ساحتی عمل کند. در واقع نوع زیستن من به عنوان یک انسان امروزی باعث به وجود آمدن یک سری پیچیدگیهای ذهنی در من شده بود که سبب چند لایه شدن ذهنم شد.
این چند لایه شدن ذهنی در مسیر زندگی روزمره چطور رخ داد؟ منظورم این است که مصداق روزمرگی این چندلایه شدن ذهن از کجا شروع شد؟
تصور کنید که به عنوان یک انسان با مادر بزرگی زندگی میکنم که هر روز به مکان مقدسی به نام "پیر علم" میرود و دعا میکند یا قفل میبندد اما در عین حال من برادری هم دارم که بینشهای ماتریالیستی دارد. در واقع تقابل این دو با هم در یک محیط زیستی برای من کار سختی است لذا ذهن من باید به نحوی با این بینشها برخورد کند و کنار بیاید. همه این مسائل بهانهای است که در دهه 80 سبب شد، به نوعی مالیخولیای زیستن انسان معاصر در من رسوخ کند و شکل متفاوتی از هنر در کارم شکل بگیرد. بنابراین میبینید که عمر هنری من با شرایط مختلفی سپری شد البته طبیعی است که من تفکرات و امضاء خودم را دارم و به شیوه، سبک و سیاق خودم کار میکنم.
بخشی از آثار شما به المانهای ایرانی میپردازد، آیا میتوان گفت که رد پای هنر ایرانی به عمد در کارهایتان قرار دارد؟
بله. من در کارهایم المانهای ایرانی هم دارم اما قطعاً قرار نیست برای ایرانیزه کردن آثارم صرفاً از المانهای ایرانی استفاده کنم. البته این دیدگاه کاملاً جهانی است. مثلاً اگر شما به آثار ونسان ونگوگ نگاه کنید، نمیتوانید متوجه شوید که این آثار یک هنرمند هلندی است زیرا دلیلی ندارد که هنرمند الزاماً نشانهای از هویت فرهنگی خود در کار باقی بگذارد تا این موضوع را نمایان کند. از نظر من، آنچه که کار مرا ایرانیزه میکند، پایه و اندیشهای است که دچار آن هستم. در حقیقت آن مالیخولیایی که من دارم و جهان ندارد کار مرا ایرانیزه میکند. همه میدانیم که تمام آثار اروپاییها به نحوی رباتیک و بسیار انضباطی است؛ این در حالی است که زندگی ما در ایران دارای قواعد سخت انضباطی نیست لذا میتوان گفت که در این نوع زندگی تضادهای رفتاری و فکری بسیاری بین ما وجود دارد که من معتقدم در هنر ما نیز هست به همین خاطر شرایط امروز هنر ما از اروپا متمایز است.
در آثار شما یک سری المانها مدام تکرار میشوند. به عنوان مثال شخصیتهای نیمه انسان یا انار در آثار شما بارها تکرار شدهاند. دلیل این امر چیست و چرا این نشانهها همواره در آثارتان حضور دارند؟
بخشی از این المانها مربوط به شرایط زیستی من به عنوان یک هنرمند است. نکته مهمی که وجود دارد این است که احساس در استفاده از این المانها دخیل است. بدیهی است که همه ما ابتدا عاشق میشویم و سپس برای عشق قاعده تعریف میکنیم یا آن را اندازهگیری میکنیم. در واقع ما وقتی عاشق میشویم، شعر میگوییم و ترانه میسراییم. به همین خاطر نمیشود که عاشق نبود اما شعر گفت. من در خانهام فضایی مملو از موجودات زندهای نظیر کبوتر، مرغ عشق و ... دارم. دنیای اطراف من پوشیده از باغ انار است. بخشی از کارگاه من مملو از بنفشه آفریقایی است که خودم به آنها بال و پر میدهم. به همین خاطر این عناصر در من زندهاند. در واقع بخشی از رویابینیهای من در ارتباط با عناصر به وجود میآید زیرا من در نقاشی زیست میکنم و با مجموعهای از عناصر ارتباط دارم. به عنوان مثال پررنگ بودن حضور حیوانات در آثار من، نشانگر جزء ناگزیر از زیست من در امروز است. البته حیوانات در آثار قدما، در مینیاتورها و داستانهای مذهبی نیز همواره وجود داشتهاند اما من برای اینکه به این موجودات ماهیت ببخشم و آنها را خاصتر جلوه دهم، نیاز دارم پایم را از مرز واقعیت فراتر ببرم و به رویا برسم. در واقع این رویا است که ذهن مرا برای خلق کردن یک اثر هنری پرورش میدهد زیرا در این عرصه از واقعیت کمکی برنمیآید.
در بخشی از آثار شما شاهد تلفیق واضحی از یک زن سنتی ایرانی با یک اسطوره هستیم. آیا این فضای تلفیقی هم بر اساس احساس شکل گرفته است؟
به نظرم اگر تلفیقی در کارهای من به وجود میآید به خاطر این است که من امروز به واسطه اینترنت، با همه دنیا ارتباط دارم و فقط در ایران زندگی نمیکنم. وقتی در جهان امروز، سریال "بازی تاج و تخت" در آمریکا پخش میشود و مردم ایران آن را همزمان با مردم اروپا و آمریکا میبینند و تحلیل میکنند، دیگر تعریف و تفکیک کردن اصطلاحات ایرانی و اروپایی معنایی ندارد. بنابراین من از عناصری که در کار به کمکم بیایند استفاده میکنم اما همواره تلاشم این است که آن عناصر باعث از بین رفتن ساختار کار من نشود. به جرات میتوان گفت که 90 درصد نقاشهای امروزی کار خود را تحت تأثیر سبکهای اروپایی انجام میدهند لذا من نیز از اینکه بخواهم از عناصر اروپایی استفاده کنم، پرهیز و واهمهای ندارم.
آیا هنوز هم مانند گذشته برگزاری نمایشگاه در استان مازندران برای شما اولویت دارد؟
در یک دوره زمانی این مساله برای من در اولویت بود اما امروز این گونه نیست. من باور دارم که جزء پایهگذاران تفکر تصویری در مازندران هستم زیرا نخستین گالری بودم که در آن جغرافیا فعالیت میکرد. به همین خاطر سال گذشته به عنوان کسی که تفکر مدرن و معاصر را در هنر تجسمی مازندران رواج داد، جایزه "نیما" به من اهداء شد. اما امروز شرایط برگزاری نمایشگاه در استان مازندران و به ویژه شهر بابل، اندکی تغییر کرده است. امروز در شهر بابل 5 گالری وجود دارد که همه سخت مشغول فعالیت هستند. طبیعی است که یک مقدار از آن انگیزهای که قبلاً داشتم، کم شده است. به همین خاطر در این سالها معمولاً ابتدا نمایشگاههایم را در تهران برگزار میکنم و بعد همان آثار را در مازندران به نمایش میگذارم.
کانسپت مفهومی آثارتان به لحاظ احساسی به چه چیزی نزدیکتر است؟ منظورم این است که به عنوان یک هنرمند علاقمند به ادبیات، فکر میکنید در لایههای درونی اثر شما شعر وجود دارد یا یک روایت داستانی؟
طبیعتاً از نگاه من آثارم به شعر نزدیکتر است زیرا سیالیتی که در شعر نهفته است برای من اهمیت زیادی دارد. در نقاشیهای من عینیت دیده میشود به همین خاطر بسیاری از افراد، فکر میکنند که میتوانند در آثارم به دنبال روایت باشند، درحالیکه از نظر من اینگونه نیست. چندی پیش، خانمی تحلیلی در مورد یکی از آثار من نوشت که کاملاً مرا متعجب کرد. ایشان از آثار من، داستان و روایتهای متفاوت و خاصی را استنتاج کرده بود که باعث تعجب من شد زیرا فهمیدم که تا چه حد مردم ما دارای تخیل قوی هستند البته این برداشت باعث خوشحالی من شد و از اینکه فهمیدم مردم از این بعد هم به کارهایم نگاه میکنند لذت بردم. اگرچه من در حین خلق اثر هنری به آن داستانها فکر نکردهام، اما از این برداشت بسیار خوشحال هستم. آنچه که به عنوان اثر هنری توسط من خلق شده، زاییده شیفتگی، خودباختگی و قرار گرفتنم در موقعیتهایی بوده که در لحظه رخ میدهد. با این حال برایم لذتبخش است که میشود از آثارم قصه و روایت هم بیرون کشید.
تأثیر شعر در عنوان نمایشگاهتان به خوبی نمود پیدا کرده است. نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" عنوان شاعرانهای است که نشانگر استعداد شما در این زمینه است. این آثار از شعرهایتان نشات گرفته یا بالعکس؟
من تاکنون سه جلد کتاب شعر چاپ کردهام. حتی قبل از برگزاری نمایشگاه اخیرم با آقای پالیزی که ناشر آخرین کتابم است صحبت کردم که کتابی برای نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" آماده کنم که شامل شعر و تصویر باشد. قرار بود این کتاب با همین عنوان چاپ شود که البته آماده نشد. به همین خاطر شعرها را به شکل کاتالوگ نمایشگاه منتشر کردیم. در واقع این شعرها پس از خلق کارها در من شکل گرفت و سروده شد.
از میان شعرای ایرانی کدام شاعر معاصر را بیشتر میپسندید؟
من زبان اشعار یدالله رویایی را بسیار میپسندم و به اشعار ایشان تعلق خاطر زیادی دارم. شاعرانی نظیر فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث را هم دوست دارم. از میان شعرای نسل جدید کسانی چون: رسول یونان تعلق خاطر زیادی دارم زیرا صراحت زبان شاعر برایم جذاب است. البته جوان بابلسری هم به نام اکبر یاغیتبار وجود دارد که به نظر من شعرهای فوقالعاده خوبی دارد. البته من به صورت مدام شعرهای شاعران جوان را میخوانم و معتقدم که شاعر هم مانند نقاش کار خوب و بد دارد. پیکاسو 30 هزار اثر خلق کرده است که عموم ما تنها 120 اثر خاص او را میشناسیم. به نظر من شاعرها نیز همینطور هستند و همه آثار آنها خوب نیست زیرا همه آثار یک هنرمند و ادیب نمیتواند خوب و مانا باشد.
با توجه به اینکه در زمینههای مختلف نقاشی، طراحی و مجسمهسازی فعالیت میکنید، نمایشگاه بعدیتان متعلق به چه مدیایی خواهد بود؟
مشخص نیست. من هیچوقت برای نمایشگاه کار نکردهام البته هم اکنون مجموعهای از آثار مجسمه دارم. اخیراً نمایشگاه "رویاهای متجسد یک خوابگرد" باعث شد که 20 بوم بزرگ سفارش بدهم تا دوباره کار طراحی انجام دهم اما مشخص نیست این آثار چه زمانی به نمایش گذاشته خواهد شد.