همسر محمدرضا لطفی: او برای ۳۰ سال آینده خود برنامه داشت/ ماجرای انتقادها از لطفی برای تشکیل گروه بانوان شیدا
همسر محمدرضا لطفی میگوید: شاخصه اصلی کار این هنرمند عشق بود و تنها یک نفر عاشق میتواند این همه مرارت و سختی را تاب بیاورد و همچنان باز هم بیافریند و بیافریند
ایران آرت: سیمین سلیمانی در اعتماد نوشت: 17 و به روایتی 11 دی ماه تولد محمدرضا لطفی است؛ کسی که میگفت همان بار نخست که ساز به دست گرفت و انگشتان نوجوانش اولین نواهای تار برادر بزرگتر را در گوش خانه پدری جاری کرد، فهمید که هیچ وقت قادر به زمین گذاشتن آن نخواهد بود. محمدرضا لطفی در خانوادهای زیست که در آن موسیقی جریان داشت. به عبارتی، موسیقی از زبانهای رایج خانواده آنها بود و اهمیتش آنقدر بود که مسیر آینده محمدرضا را تعیین و ترسیم کند.
به بهانه زادروز لطفی با همسرش ربکا جلیلی گفتوگو کردم؛ او که دانشآموخته معماری و شهرسازی از دانشگاههای شهید بهشتی تهران و پلیتکنیک زوریخ است، پیش از مهاجرت به سوییس در سال 72 نزد فرخ مظهری سهتار میآموخته اما به گفته خودش پس از ازدواج با لطفی ترجیح داده تنها شنونده، تو بخوان مخاطب حرفهای هنر موسیقی باشد. تجربه زیست شده در کنار محمدرضا لطفی، هم در باب زندگی و هم دست بر قضا در خصوص هنر لطفی از ربکا جلیلی راوی معتبری ساخته.
در ابتدا میخواهم کمی از دغدغههای آقای لطفی بگویید، مهمترین آنها چه بودند؟
دغدغه اصلی او فرهنگ بود و اولویت اول زندگیاش موسیقی. اعتقاد داشت فرهنگ درخت تنومندی است که باید از آن مراقبت کرد تا شاخ و برگی پربارتر پیدا کند و ریشههایش هر چه عمیقتر در خاک بگسترند. اعتقاد داشت فرهنگ فر و شکوه ملتی را به همراه دارد و هر نسل باید در راه بالندگی آن بکوشد. اگر نسلی با فرهنگی مضمحل رشد کند، آسیب آن گریبان چند نسل بعد را هم میگیرد. همین دغدغه هم علت اصلی تمام کوششهایش بود. هدف او از برگزاری کنسرت و کلاس و تولید آثار هنری تنها این نبود که کنسرتی برگزار کرده باشد، برای امرار معاش شاگردی پرورش دهد یا اثری روانه بازار کند، او در تمامی فعالیتهایش به دنبال ایجاد جریانی فرهنگی بود برای حفظ و گسترش موسیقی رسمی و دستگاهی ایران؛ همین طور موسیقی جدی و هنری.
کارهای فردی آقای لطفی به کجا رسید؟
نمیدانم این چه بازی سرنوشت بود که در تابستان سال ۹۲ و پس از هفت سال برگزاری کلاسها سرانجام تصمیم گرفت، کلاسهای خودش را تعطیل کند. قرار بود پس از برگزاری تور کنسرت اروپا و امریکا در پاییز سال ۹۲، دیگر فقط به کارهای شخصی خودش برسد. تقدیر چنین رقم خورد که در پایان تور کنسرت در اروپا بیماری لطفی مشخص شود، تور کنسرت امریکا لغو و ما برای درمان در سوییس بمانیم... چند بار در بیمارستان که بودیم به من گفت خوب است برای کلاسهای پاییز خودم ثبتنام نکرده بودم وگرنه الان با آرامش نمیتوانستم اینجا بمانم و من در سکوت تنها میتوانستم او را نگاه کنم... لطفی که من میشناسم اگر کلاسهایش در پاییز آن سال دایر بود، حتم بدانید درمان را نیمهکاره رها میکرد و به سر کلاس میرفت. به هر حال چرخ بدکردار چنین خواست که با درگذشت نابهنگام او بسیاری از کارهای فردیاش ناتمام بماند و این یکی از بزرگترین دریغها و افسوسهای من است. گرچه میدانم و بسیاری بزرگان، اساتید و هنرمندان و همچنین علاقهمندان آثار لطفی میگویند او با همه آنچه از خود به جای گذاشته جایگاه ویژه خود در تاریخ معاصر این مرز و بوم را به ثبت رسانده اما برای من سخت است، چراکه میدانم لطفی برای سی سال آینده خود برنامه داشت و اگر حتی موفق به انجام همه آنها هم نمیشد، تنها حضورش محکی بود برای نسلهای جوانتر. افسوس عمر او کفاف نداد...
چه شد که آقای لطفی گروه بانوان شیدا را تشکیل داد؟
بعد از بازگشت استاد لطفی به ایران اولین گروهی که تشکیل شد، گروه بانوان شیدا بود. تعداد بانوان نوازنده که در کلاسهای او شرکت میکردند بسیار چشمگیر بود. طی سالهای دوری لطفی از ایران نسل جوانی از نوازندگان خانم رشد یافته بودند که بسیار جدی و با پشتکار فراوان به امر موسیقی پرداخته و پیشرفتهای شایانی کرده، اما متاسفانه مجال بروز در جامعه را کمتر یافته بودند. بنابراین لطفی تصمیم گرفت گروهی تنها متشکل از بانوان نوازنده تشکیل دهد. ایشان متوجه این نکته شده بود که تا آن زمان حضور خانمهای نوازنده در گروههای موسیقی یا بسیار کمرنگ بود یا به نحوی بود که قدرت اجرای آنان عموما به چشم نمیآمد و مهجور واقع شده بودند. حتما جالب است برایتان که بگویم در تمام سالهای فعالیت گروههای سهگانه شیدا، لطفی بیشتر از هر گروهی از گروه بانوان راضی بود. خانمها در تمام تمرینها سروقت حاضر میشدند و همیشه با جدیت و پشتکار تمرینها را انجام داده و با آمادگی کامل در تمرینها حضور مییافتند. اصولا خانمها برای آنکه چه در رشتههای هنری و چه در سایر رشتهها تلاششان در کنار همکاران مرد خود به چشم بیاید به این سمت سوق داده میشوند که تلاش و کوشش مضاعف انجام دهند و به همین دلیل هم قدر فرصتها را بسیار خوب میدانند و هم در کارشان جدی هستند و لطفی این خصوصیت را تحسین میکرد.
در این زمینه انتقادهایی هم صورت گرفت، درست است؟
نکته جالب همین است، در ابتدای تشکیل گروه بانوان، استاد لطفی با مخالفت فراوان هم از جانب روزنامهنگاران و منتقدان و هم سایر افراد روبهرو شد. به یاد دارم در مصاحبه مطبوعاتی پیش از برگزاری اولین کنسرت گروههای سهگانه شیدا در سال ۱۳۸۷، سوال اکثر خبرنگاران در رابطه با گروه بانوان این بود که چرا استاد لطفی تفکیک جنسیتی کرده و خانمها را از گروه اصلی جدا کرده! بهزعم این عزیزان گروه همنوازان شیدا که نوازندگان آن همه مرد بودند، گروه اصلی بود و گروه بانوان گروه فرعی... لطفی بارها چه آن زمان و چه سالهای بعد توضیح میداد که علت این مساله برعکس تصور آنان، به چشم آمدن تواناییهای بانوان نوازنده است نه آنکه گروه بانوان آموزشی و فرعی باشد و گروه همنوازان، اصلی.
ایشان سالها چه در داخل و چه در خارج از کشور کار موسیقی انجام دادند، شما ویژگیها و شاخصههای کاری آقای لطفی را در چه میدیدید؟
عشق! تنها یک نفر عاشق میتواند این همه مرارت و سختی را تاب بیاورد و همچنان باز هم بیافریند و بیافریند... عشق به موسیقی، عشق به فرهنگ، عشق به کشور، عشق به مردم و در نهایت عشق به استادانش و پیشرفت موسیقی و شاگردانش. البته در کنار این بارزترین ویژگی، مسلما خصوصیات ذاتی، فردی و اکتسابی بسیار در کنار هم گرد آمدند تا شخصیت ویژهای چون "محمدرضا لطفی" پدید آید. استعداد ذاتی، گوش بسیار حساس و هوش سرشار او که موهبتی خدادادی بود از یک طرف، این شانس بزرگ که در همان نوجوانی موسیقی را کشف و راه خود را انتخاب کند از طرف دیگر. به آن اضافه کنید سالها تلاش و کوشش و روزانه ۱۵ ساعت ساز زدن تا مراحل آموزش را طی کند. این اقبال بلند که از محضر اساتید خود بهره ببرد و قدر آموختههایش را با دل و جان بداند و در حفظ و نشر آن بکوشد.
تاسیس خانهای به نام "خانه لطفی" یکی از دغدغههای شما بوده، در حال حاضر این دغدغه شما در چه مرحلهای است؟
متاسفانه این دغدغه همچنان در مرحله یک خواست و آرزوست و شرایط برای انجام آن همچنان مهیا نیست. امیدوارم روزی بتوانم به آن جامه عمل بپوشانم.