درباره نامههای عاشقانه هانیه توسلی و طناز طباطبایی
«نامههای عاشقانه از خاورمیانه» نه تنها راوی قصه سه زن از سه سرزمین متفاوت که راوی داستان انسان معاصر است، در روزگاری که عشق هم مرهمی بر دردها نیست.
ایرانآرت: محدثه واعظیپور در خبرآنلاین نوشت:
نمایش «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» با روایت قصه سه زن، میکوشد تصویری نزدیک به واقعیت از خاورمیانه غرق در جنگ، خشونت و تبعیض باشد.
«نامههای عاشقانه از خاورمیانه» هر چه پیش میرود بهتر میشود. اپیزود دوم از اپیزود اول جذابتر است و اپیزود سوم از دو اپیزود قبلی. این تفاوت به دلیل ماهیت قصههای هر بخش است. قصه زوج غربی سادهتر است، اپیزود دوم پیچیدگی و جذابیت بیشتری دارد و روایت و اجرا در اپیزود انتهایی با حضور پانتهآ پناهیها به پختگی میرسد.
کیومرث مرادی پیشتر این نمایش را خارج از ایران اجرا کرده و به نظر میرسد بعضی تاکیدها روی بخشهایی از داستان به ویژه اپیزود اول بیشتر برای مخاطب غربی جذاب است. دیدن تصویری تازه از خاورمیانه و مردمانش و درک این که این سوی جهان نیز زنان و مردان آرزوها و رویاهایی دارند که جنگ و خشونت آنها را برباد داده، دست کم برای ما که بخشی از همین اقلیم هستیم، تکراری است اما مخاطب غربی فارغ از تبلیغات ی کسویه رسانهها، با «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» میتواند تصویری تازه از جنگ و تبعات آن ببیند. نمایش تازه مرادی مثل هر اثر ضد جنگ دیگری، خشونت را نفی میکند و انسان را قربانی جنگ، جهل و تبعیض میداند.
«نامههای عاشقانه از خاورمیانه» مونولوگهایی است که توسط سه زن درباره خود و دیگرانی که با آنها در سرنوشتشان شریک هستند، بیان میشود. در اپیزود اول زن (هانیه توسلی) به دنبال همسرش به افغانستان میرود و در نهایت با تصویری تکاندهنده روبرو میشود. مزار همسر او و یک جوان افغان که در جنگ کشته شده در کنار هم و در حیاط خانه سلیم چوپان افغانی کنار هم قرار دارد. نمایش با این اپیزود که بار عاطفی زیادی دارد آغاز میشود و در ادامه سرنوشت جمیله (طناز طباطبایی) دختر عراقی روایت میشود که خانوادهاش را در طول جنگهای متعدد از دست داده است. اجرای خوب طباطبایی از این نقش، این اپیزود را یک قدم بالاتر از اپیزود اول قرار میدهد. موقعیت دراماتیک این اپیزود تکان دهندهتر از موقعیت قبلی است و تعلیق درونی بیشتری دارد. با توجه به قدرت بازیگری پناهیها و تجربههایی که پیشتر از او دیدهایم میشد حدس زد که اپیزود سوم غافلگیرکننده است. کیفیت اجرای این بخش و تمهید استفاده از چشمبند برای تماشاگران نمایش، فضایی خاص در این فصل از «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» به وجود میآورد. زیبا (پانتهآ پناهیها) که دلبسته هنر بازیگری است همراه دو زن دیگر افسون و طاهره که زخم خورده فضای سنتی و محدود جامعه افغانستان هستند به لندن سفر میکنند. همچون کالایی تزئینی در یک نمایشگاه در مقابل چشمان مخاطب غربی قرار میگیرند تا دیده شوند. اما این دیده شدن به معنی درک مصیبت زندگی این سه زن و فهم عمق اندوه و رنج آنها نیست اما زیبا، از لحظه نخست تماشاگران نمایش را دعوت به دیدن واقعیت میکند، از ما میخواهد فراتر از قاعده مخاطب منفعل عمل کنیم، بازیگوشانه ما را با خود همراه و آهسته آهسته واقعیت تلخ و کریه را عریان میکند. صورتهای سوخته و جانهای ویران شده زیبا، افسون و طاهره چیزی است که شاید ویترین نمایشگاه لندن نتواند به خوبی منعکس کند اما زیبا سهم خود را از این اجرا دارد و میکوشد صدای در گلو مانده و بغض فروخورده زنان افغان باشد.
«نامههای عاشقانه از خاورمیانه» اگرچه به مونولوگ متکی است، اما مرادی کوشیده با فضاسازی به ساختار اجرایی نمایش تنوع بدهد. نامههایی که خطوط درشت و واضحشان روی پرده پشت سر بازیگران و فضای صحنه حرکت میکند، موسیقی تاثیرگذار، آوای محزون خواننده و استفاده از تصاویر محدود، نمایش را از یکنواختی نجات داده است. هر چند نمیشود با قطعیت گفت استفاده از تک گویی، بهترین روش روایت این قصه بوده است. اگر به جای بعضی شخصیتها مثل افسرهای پلیس در اپیزود دوم و افسون و طاهره در اپیزود سوم بازیگران حضور داشتند این نمایش جذابتر نمیشد؟ اما به نظر میرسد مرادی تک گویی را به دلیل ماهیت افشاکننده آن درباره روحیه و حال روحی شخصیتهای این نمایش انتخاب کرده است. زنانی زخم خورده، در حسرت عشق از دست رفته و چشم انتظار آیندهای مبهم.
تماشای «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» برای ما که عضوی از این منطقه سراسر جنگ و حادثهایم، تلخی مضاعف دارد. ما مثل جمیله طعم جنگ را کشیدهایم و مرگ عزیزانمان را دیدهایم. بخشی از جامعه ایرانی همچون زیبا با سنتهای پوسیده و مردسالارانه میجنگد و بسیاری از زنان و مردان این سرزمین هنوز قربانی خشونت و قدرتطلبی هستند. کیومرث مرادی در «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» نه تنها راوی قصه سه زن از سه سرزمین متفاوت که راوی داستان انسان معاصر است، در روزگاری که عشق هم مرهمی بر دردها نیست.