گلاب آدینه یاقوت، سیاه مث شاتوت! ؛ مونا فرجاد طیاره
در مرکز لابی گلاب آدینه را میبینم با لباس تمرین، شلوار و شال مشکی که در نمایش کمدی موزیکال شادیآورِ موسیقایی نقش سیاه را دارد...
ایران آرت : نرگس کیانی در خبر آنلاین گزارشی از تمرین نمایش " شیرهای خان بابا سلطنه" به کارگردانی " افشین هاشمی نوشته است :
در مرکز لابی گلاب آدینه را میبینم با لباس تمرین، شلوار و شال مشکی که در نمایش کمدی موزیکال یا به قول افشین هاشمی نمایش شادیآورِ موسیقاییِ «شیرهای خانبابا سلطنه» نقش سیاه را بر عهده دارد. او جایی در متن خود را این طور معرفی میکند: «نامم یاقوت، سیاه مث شاتوت!... یا که زمرد؛ که هی از دستورات ارباب میکنه تمرد...!»
کنار گلاب آدینه، مونا فرجاد ایستاده و آن سوتر وحید نفر و باقی بازیگران. همه پُرانرژیاند و شلوغ. قبل از آن که به سراغ تمرین صحنه بعد بروند، افشین هاشمی اشاره میکند به جایی که خودش نشسته، درست روبهروی بازیگران، بروم. جایم را عوض میکنم.
گلاب آدینه که میتواند با عضلات صورت، اندام و صدایش کاری کند که بیچارگی و بدبختی و در عین حال طنازی یک سیاه نمایشهای سنتی در حد اعلا از سر و رویش ببارد میگوید: «پس خدا! برات سر میدم آوا، غمانگیز در نتهای بالا، توی دستگاه راست پنجگاه، در رثای شیر همقفسی که نه راست بود، نه پنجه داشت، نه توانِ...!»
جایی در صحنه بعد مونا فرجاد بازیگر نقش طیاره است این طور میگوید: «پدر آموزگارم بود و من سرگرم دانش، که خانبابا بفرمودند بیارندش کنارش، برای خدمت و نوکری در بارگاهش. پدر که دانشش بس بیکران بود، چنین فرمان به او خیلی گران بود. گفت نه!»
تمام مدتی که آدینه و فرجاد در حال تمریند، افشین هاشمی چنان غرق جزئیات کار است که تا کلمهای جابهجا میشود یا حسی از نظرش درست نیست، درجا اصلاحش میکند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با گلاب آدینه، مونا فرجاد، وحید نفر و افشین هاشمی عوامل نمایش «شیرهای خانبابا سلطنه» که از ۲۷ مرداد در تماشاخانه خصوصی و تازهتاسیس پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه خواهند رفت. (چینش صحبتهای افراد براساس ترتیب گفتوگو با آنها در طول تمرینشان است.)
گلاب آدینه و ایفای نقش سیاه توسط زنان
بخش اول تمرین که تمام میشود، به سراغ گلاب آدینه میروم که در مرکز لابی روی زمین نشسته است. کنارش مینشینم. او در مورد نقشش در «شیرهای خانبابا سلطنه» و تفاوت نقش سیاه با بازی یک مرد و با بازی یک زن میگوید: «طبیعتا سیاه مرد، سیاه مرد است و سیاه زن، سیاه زن و تفاوتهایی که بین این دو جنسیت هست این جا هم صدق میکند اما در «شیرهای خانباباسلطنه» متن را که میخوانید متوجه میشوید افشین هاشمی عمدی نداشته که این نقش حتما توسط یک زن ایفا شود و در هیچ کدام از دیالوگها هم بر جنسیت تاکید نمیکند. من هم ابدا خودم را درگیر این نکردم که یک سیاهِ زنم و باید کاری متفاوت با سیاهِ مرد انجام دهم، بلکه هر چیزی را که مناسب متن بود و مناسب اجرا و همسو با خواست کارگردان، اجرا کردم.»
او که خود یک بار در مقام کارگردان نقش سیاه را به یک بازیگر زن سپرده است، توضیح میدهد: «سال ۷۳، نمایشنامه «سلطان مار» استاد بیضایی را با همراهی گروه مروارید که همه اعضایش خانم بودند و فارغالتحصیلان مدرسه هنروادبیات کودکانونوجوانان، روی صحنه بردم. آن زمان فقیهه سلطانی نقش سیاه را بازی کرد و بسیار هم عالی بود. دو یا سه سال بعد، که چند بازیگر مرد هم از جمله کورش تهامی، محمد ساربان، علی سرخانی و... به گروه مروارید اضافه شدند، باز هم بازی در نقش سیاه را به فقیهه سلطانی دادم که بار دیگر درخشید.»
آدینه در پایان در مورد این که به نظرش چرا در سیاهبازی همانطور که پیشکسوتان مرد بوده و هستند، خبری از پیشکسوتان زن نیست، توضیح میدهد: «این تدوام نیافتن ماجرا بوده که موجب شده نام هیچ زنی در این حوزه برجسته نشود. قطعا در نمایشهایی، سیاه زن داشتهایم اما این که زنی به صورت تیپیکال در ایفای نقش سیاه استواری کند و بعد، آن را به نفر بعد از خود بدهد، متاسفانه خیر.»
مونا فرجاد؛ دخترِ غمگینِ مردِ عینکی
پسر نوجوانی همراه با تمبکش و مادرش، در گوشهای از لابی نشستهاند. ظاهرا پسر میخواهد برای افشین هاشمی بزند، تا شاید بتواند در یکی از کارهای او حضور داشته باشد. در میانه مینشیند تمبک به دست و صدای «صدا، صدای ساز مرد چوپان...» بلند میشود.
تا افشین هاشمی سرگرم تماشای اوست، به سراغ مونا فرجاد میروم. فرجاد در مورد نقشش در «شیرهای خانباباسلطنه» میگوید: «در این نمایشنامه شخصیتی هست به نام مرد عینکی که سمبل بینشودانش جامعه است، کودکی از او به جا میماند به نام طیاره که منم، او مجبور بوده سالهای سال از وطنش دور باشد و حالا در آنچه روی صحنه میبینیم با هر جان کندنی که بوده برگشته است... (با لبخند) باقیاش را هم نمیگویم، بیایید ببینید.»
فرجاد در مورد تجربه همکاری با افشین هاشمی هم توضیح میدهد: «من تا به حال با افشین هاشمی کار نکرده بودم اما خوبی کار کردن با او این است که در درجه اول بازیگر است. یعنی من اول به عنوان بازیگر میشناسمش و بعد به عنوان نویسنده و کارگردان. به نظرم اصولا کار کردن با چنین کارگردانهایی آسانتر است.»
او در پایان در مورد میزان آمادگیاش برای رفتن روی صحنه میگوید: «ما درسهایمان را خواندهایم که به شب امتحان نرسد، (با خنده) ولی همانطور که شب امتحان تمرکز همه صد برابر میشود، بازیگر هم در شب اول اجرا چنین حالی دارد.»
هاشمی که خود سال گذشته نقش سیاهی به نام فیروز (همآوا با فیرز، خدمتکار نمایشنامه «باغ آلبالو»ی چخوف) را در نمایش «سه خواهر و دیگران» به نویسندگی و کارگردانی حمید امجد در تالار اصلی تئاترشهر بازی کرد، در مورد چرایی سپردن نقش سیاه نمایش خود به گلاب آدینه توضیح میدهد: «سیاه متن من، مانند هر سیاه سنتی، مرد است. البته پیش از ادامه این بحث، باید اشاره کنم که ما اولین گروهی نیستیم که نقش سیاه را به بازیگر زن سپردهایم. گلاب آدینه همین کار را با فقیهه سلطانی کرد یا سال گذشته بهرام بیضایی سیاه «طربنامه» را به متین نصیریها داد، مریم معینی و شهره سلطانی هم نقش سیاه را بازی کردهاند، چند وقت پیش هم گروه جوانی را دیدم که سیاهشان زن بود.»
او تصریح میکند: «من هنگام انتخاب بازیگر، طبق عادت ابتدا همان مسیر پیدا کردن یک بازیگر مرد برای نقش سیاه را طی کردم. اولین مذاکرهام با جواد انصافی بود که اساسا سیاهباز است و بسیار خوب و خوشریتم بازی میکند. جالب است که در مقابل این درخواست یکی از درخشانترین جوابها را شنیدم که گفت؛ «متن را خواندم و به نظرم باید عین خودش را گفت و کمی از شکلی که من کار میکنم، آن هم در این سنوسال دور است، من میتوانم عین خودش را بگویم ولی شیوهام این است که کمی این طرف و آن طرف کنم و میفهمم که متن تو را باید عین به عین گفت» به نظرم این یکی از مسئولانهترین پاسخهایی بود که میشد از یک بازیگر شنید.»
هاشمی میافزاید: «زمانی که دیدم در بین مردان کسی را که میخواهم ندارم، تصمیم گرفتم فارغ از جنسیت، بازیگر سیاهم را جستوجو کنم، کسی که درجه یک بازی کند... وقتی این سوال را به عنوان کارگردان از خودتان بپرسید؛ چه اسمی جز نام گلاب آدینه به ذهنتان خواهد آمد!؟»
بازیگر آواخوانی «گزارش ارداویرافنامه» بهرام بیضایی تصریح میکند: «در لحظهای که داشتم به همه گزینههای موجود فکر میکردم، یکهو حمیدرضا جوکار گفت؛ گلاب آدینه! (با تاکید) لحظهای شک نکردم. تئاترشهر بودم، از پشت میز که بلند شدم، کاملا تصادفی گلاب آدینه را در تالارِ بغلی دیدم و متن را به او دادم، (با لبخند) تصور من این بود که تمرین را سه هفته بعد از دادن متن شروع کنم اما آدینه از فردای آن روز مرا کشاند سر تمرین.».