شوخی با شکم و فواصل پایینتر آن کمدی نیست / نگاهی به سه نمایش روی صحنه
رضا آشفته: ماجرای "مترانپاژ" کار محمدحسن معجونی، "بهمن کوچیک" کار مهران نائل و "نوای اسرارآمیز" کار ساقی عطایی میخواهند جلوهای از کمدی یا طنز باشند.
ایران آرت: ماجرای "مترانپاژ" کار محمدحسن معجونی، "بهمن کوچیک" کار مهران نائل و "نوای اسرارآمیز" کار ساقی عطایی میخواهند جلوهای از کمدی یا طنز باشند و برخی از اینها به دلیل اتکای به متن در خور تامل در وانمود کردن طنز و کمدی موفق مینمایند و برخی نیز در نداشتن متنی که به تعاریف کمدی یا طنز بخواهد دامن بزند، از داشتن هویت این چنین بازماندهاند.
گاهی میروی به دیدن تئاتر و بسیار هم میبینی اما نوشتن نقد مفصل زمان میبرد و حیف است که حتی در چند پاراگراف هم درباره این تئاترها اظهارنظر نشود. برای همین در این جستار خیلی موجز نقد و نقبی خواهیم داشت به چند نمایش که در جاهای مختلف اجرا شدهاند اما هدف پرداختن به آنهاست که هر یک نکاتی قابل ارائه داشتهاند. بنابراین این سه نمایش حاصل جستجویی خواهد بود که ناخواسته ما را با مفاهیم دقیقتر و کاربردیتر در حوزه کمدی آشنا خواهد کرد.
ماجرای مترانپاژ
نمایش "ماجرای مترانپاژ" نوشته الکساندر وامپیلوف و برگردان کیوان سررشته، یک کمدی در خور تامل است که هم به لحاظ موضوع و هم جنس و نوع ارائه و نحوه اجرا قابل تامل است. محمدحسن معجونی به درستی قابلیتهای متن را فهمیده و با چیدمان درستی از صحنه و نحوه هدایت صحیح بازیگران توانسته به این کمدی سمت و سو دهد که به دور از لودگیها بخواهد مخاطباش را از یک وضعیت برهم ریخته متحیر گرداند. دقیقا کمدی همین است که به مسائل حیاتی روزمره بپردازد و آنچه در این هتل میگذرد، میتواند بحث روز خود ما باشد. با آنکه متن در دهه 60 یا 70 قرن بیستم در شوروی سابق نوشته شده است. مدیر هتل دچار بدگمانی است از حضور یک مرد در اتاق یک دختر خانم... مرد میخواهد مسابقه فوتبال را از رادیو دنبال کند که رادیوی اتاق خودش خراب شده است. مدیر مرد جوان را به هر ترفندی میخواهد از اتاق بیرون بیندازد و سرآخر با گلاویز شدن موفق به چنین کاری میشود. حالا این بازی به جایی میکشد که میفهمند، شغل این مرد مترانپاژ است و این میتواند معنیاش بازرس، بازجو یا بازپرس و مانند اینها باشد. مدیر هتل احساس بیچارگی میکند و با تمارض و جنونزدگی به دنبال رفع اتهام احتمالی است که این مامور دولتی آمده از مسکو به این شهر کوچک بیچارهاش نکند... در نهایت، میفهمند که دقیقا شغل این مرد جوان حروفچینی در روزنامه است و... در این نمایش رضا بهبودی نقش مدیر هتل را بازی میکرد و البته تمام سعیاش بر آن بود که بتواند هم شخصیت مدیر را پر و بال بدهد که به دور از کلیشهها بازی شود و هم بتواند در ارائه تکنیک با مصداق و ما بهازاهای قابل درک و لمستری بازیاش را پیش ببرد و شاید این همان روال غیر عادیی باشد که میتواند عادیترین بازی را پیش روی دیدگان مخاطبانش قرار بدهد و این همان نقطه امیدوارکنندهای است که در تراز باورمندیها میتواند دامنه تاثر و تاثیر را بالاتر از حد انتظار نمایان سازد. رضا بهبودی با صرف انرژی بسیار بر هیجان و جنون صحنه میافزاید و این همان حس و حال فضاسازی است که ضمن استقرار کمدی در صحنه جاذبههای بازی را دو چندان میکند و توجه مخاطب در چهارچوبهای تعریف شده، پیش برود.
بهمن کوچیک
"بهمن کوچیک" با همه حال و هوای خوبش در دام لودگی و هزل میماند و حتی نمیتواند هجویهای شود در رد سیگار و اعتیاد به مواد مخدر که گریبانگیر جوانان امروز ماست. ای کاش نویسندهای به گروه مهران نائل افزوده میشد، دستکم میدانستند که این بداههها تا بینهایت میتواند پیش برود و باید از میان آنها انتخاب شود و هم اینکه خرده موقعیتها نیازمند هرس کردن هستند و بهتر اینکه خط و خطوط نمایشی آن نیز مراعات شود و از همه مهمتر نگاهی داشته باشد که در آن هدایت همه چیز معطوف به یک کمدی انتقادی و اجتماعی قلمداد شود. اینکه بخواهیم همه چیز را به باد خنده و تمسخر بگیریم که دیگر نامش کمدی نیست. کافی است تورقی کرده باشیم برای مثال به "آریستوفان" دو هزار و پانصد سال پیش یونان و یا کمی نزدیکتر بیاییم و کمدیهای مولیر فرانسوی و شکسپیر انگلیسی را بخوانیم و حتی نزدیکتر به برنارد شاو ایرلندی برسیم و مثالهای این چنینی و در مییابیم که کمدی با آنکه به شکم و فواصل پایینتر انسان توجه دارد اما همیشه به خطوط قرمز پر رنگ بسیار اخلاق مدار وابسته بوده است؛ چون گذر از این خطوط دیگر کمدی را جلف و سبک میکند و دیگر از آن پاکیزگی و پرهیزگاری تنانه برای بهبود و اصلاح اوضاع خبری نخواهد بود و در لودگی فقط خندیدن و صرفا سرگرمی معیار است. در حالی که "بهمن کوچیک" قابلیت یک کمدی انتقادی تاثیرگذار را دارد و میتواند در لفافه درستپردازیها منجر به متنی در خور تامل شود وگرنه فقط میخنداند. خنده صرف هم کمدی را به فارس و مبتذلیات میبرد و دیگر آن کارکرد انتقادی از آن سلب خواهد شد.
"نوای اسرار آمیز"
"نوای اسرارآمیز" باز هم از متون روانشناسانه و تقریبا فلسفی ایمانوئل اشمیت فرانسوی است که عشق را به بازی گرفته است و واقعا یک بازی حیرتآور است که در آن دو مرد از این بازی طولانی به حیرت در میآیند. تماشاگر هم میخکوب میشود که چقدر باید زندگی سخت و پیچیده باشد که توهمات و رویاها میتوانند شکل عشق به خود بگیرند و ما ندانیم که چگونه است اینها پایبند نامهنگاری شدهاند و هشت سال در انتظار یک اتفاق بودهاند. آنچه که آن دو را بیدار کرده است؛ همانا انتشار همین نامههاست که در شکل کتاب، یکی را به خلوت دیگری میکشاند تا این بازی بیقاعده را به پایان برسانند. تلاطمات روحی هر دو به اوج و فرودی دلنشین و بزنگاهی از مکاشفه منجر خواهد شد. بازی درباره عشق است. خبرنگاری به سراغ نویسندهای میآید که تو چرا این کتاب را به خانومی با نام مستعار یا مخفف ه.م تقدیم کردهای؟! و رفته رفته در مییابیم که روزگاری این نویسنده با آن دختر دوست بوده و بعدها رابطهیشان قطع میشود و آنها قرار میگذارند که تداوم عشق را با نامه تا پایان زندگی دنبال کنند. این دختر همسر خبرنگار شده و حالا او بعد از چهارسال نامهنگاری فوت کرده اما این مرد که در واقع موزیسین است، از سر کنجکاوی این نامهنگاری و عشق خیالی را ادامه داده اما انتشار کتاب نامه حس مرد ر ا برانگیخته است و در لباس خبرنگار و به بهانه گفتگو خدمت نویسنده آمده است. هشت سال از این دوازده سال به قلم این دو با همان حس و حال ادامه یافته است. نویسنده متحیر و عصبانی میخواهد مرد را بیرون بیندازد اما این دو به گونهای فصل مشترکی را در زندگی باب کردهاند که امکان تداومش هست. در واقع رمزگشایی از عشقی است که در آن ماهیت جنسی حضور ندارد و انسان به ابعاد روحی و روانیاش در گستره ارتباطات میتواند همه کسان پیرامونش را دوست داشته باشد و ما از این موارد نمونههای بسیار داریم همچون مولانا و شمس که عشق حقیقی را در یک ارتباط انسانی برای جهان رقم زدهاند.
در این نمایش بازی هومن کیایی در نقش نویسنده بسیار دقیق و ظریف طراحی و اجرا شده است. از ریش بلند و رفتار هیستریک گرفته تا ریزنگریهایی که در بازیاش موج میزند تماشاگر را به حیرت وامیدارد. یعنی گریم و لباس هم به او کمک کردهاند که خود را بهتر نمایان کند اما زیباتر اشاره جزیینگرانه اوست که ما را دچار یک حال خوش میکند که هم بازیاش را دنبال کنیم و هم در تعیقب نقش کم نیاوریم و ضرباهنگ برقرار بماند. ساقی عطایی هم در کارگردانی بسیار ظریف جلو میآید و در القای فضای شهودی و برجستهسازی عشق در مقام یک حس و حال متافیزیکی بسیار نفسگیر عمل میکند اما در دقایق آخر و در گرهگشایی سست عمل میکند و دو بازیگر هم تقریبا رها میشوند و یک کمدی خیلی آشکار مانع از منعقد شدن آن فضا غایی و تاثیرگذار خواهد بود.