جهانگیر کوثری: کار ِعلی شمس جهش بلندی است در نمایش نامه نویسی!
باید واقعیت و قشرهای جدید جامعه را پذیرفت، آنها زبان روشنتری دارند، نویسندگان شجاعتری دارند.
ایران آرت: آلبرتو موراویا، نویسنده بزرگ ایتالیایی، میگوید: باید واقعیت و قشرهای جدید جامعه را پذیرفت، آنها زبان روشنتری دارند، نویسندگان شجاعتری دارند. ماهیت کارشان استناد به حقایق است. خلاقیت تازه که بوی بهار میدهد، رمانها، نمایشنامهها و فیلمنامههای آنها نو و بدیع است و اصالت خود را نیز با خود حمل میکنند. تراژدی، طنز و درامهای ناب حتی اگر درباره زوال یک دوره و یک گروه باشد! جهانگیر کوثری در شرق نوشت:«شب دشنههای بلند» از آن جنس است، علی شمس از آن جمله است. جهش بلند در نمایشنامهنویسی، نوآوری در میزانسنها و اجرا. دوسویه تراژدی و کمدی. او نمایش خود را در دهه ٥٠ مهر میزند.
دهه پرتشنج اجتماعی، وحشت از واقعیت اجتماعی و رهیافتهای شبهروشنفکرانه گروهی تئاتری و حقیقتهای عریانی که دیده نمیشد. مرگ یزدگرد، روایتهای متفاوت از شاهکشیهای بیضایی به نمایش «شب دشنههای بلند» میآید. متن که محور نمایشنامه است و بقیه عوامل به گرد آن میآیند، حتی صحنه که با حروف فارسی چیده شده است، حتی تختی که خوشکوش روی آن بخش اول را بازی میکند، نشانه یک حرف فارسی است، با بازی محکم و قوی سام کبودوند.
متن در دفاع از نوآوری و سنتشکنی «مرگ یزدگرد» فراتر میرود؛ به این بخش از دیالوگهای دعای دستهجمعی بازیگران مرگ یزدگرد توجه کنیم.
باشد که هر که این فسانه میخواهد
از هزار نیرنگ جهان برهد.
در پهنه آزمایش گیتی سربلند برآید
دست مهر که دراز کند دشنهای در برابر نشود.
روزی نرسد که نداند دوستش که و دشمنش کیست
آمرزش بخواهید بر گوینده و شنونده،
برای گردآورنده و نویسنده که روزگار بر سر این کار گذاشت
بگویید چنین باد و چنینتر باد!
***
بخش اول نمایشنامه شب دشنههای بلند در سال ٤٩ اتفاق میافتد، حلول علی شمس در جسم گلاره خواهر مجرد خوشکوش، نمایشنامهنویس گمنامی که ناشناس و سرخورده است و موجبات پیدایی یک متن را پیگیری میکند و سرانجام در تلفیق زمان در تاریخ متفاوت و از بین نمایشنامههای رقص روی لیوانها، یک دقیقه سکوت، پچپچههای پشت خط نبرد و مرگ یزدگرد که در سال ١٣٤٩ هنوز نوشته نشده است، مرگ یزدگرد را انتخاب و در عوض نمایش خود را به علی شمس میدهد تا در بخش دوم نمایش شب دشنههای بلند شاهد آن باشیم. قصهای آمده از داستانهای دکامرون که یک زوج روستایی جوان با مردی برخورد میکنند که توانایی آن را دارد که انسان را به خر تبدیل کند. دو بخش شب دشنههای بلند که در یکدیگر فرونشستهاند، دو شکل متفاوت از گونه تئاتری را بیان میکنند. دهه ٤٠ نمایشنامهنویسی ایران و کارگاه نمایش و شبهروشنفکران تئاتری و ظهور بهرام بیضایی در نمایشنامهنویسی بهطور جدی و بخش دوم حالوهوای قرن چهاردهم جووانی بوکاچیو، نویسنده دکامرون را زنده میکند. بازگویی شخصیتهای هفت زن و سه مرد بوکاچیو با دو مرد و یک زن صورت میگیرد. تغییر شخصیتها، شعبدهبازی، ریشخندگرفتن، شهوت، طمع کشیشها و برخورد طبقات مختلف آدمهای جامعه بازرگانان و اشراف. این بخش را علی شمس با وجود سه شخصیت با رنگآمیزی لباس، صحنه، اشیا به بهترین شکل باورپذیر میکند. علی شمس از برخوردهای این بخش خیلی سریع عبور میکند؛ اما بازی هر سه بازیگر در شخصیتهای خود ما را به معنای درونی آن نزدیک میکند. رامین سیاردشتی، فرزین محدث و مارال فرجاد استثنائی بودند. مرضیه وفامهر و سام کبودوند نیز در بخش اول ما را به دنیای تئاتر دهه ٥٠ میبرند، با بازیهای نزدیک و یکدست. علی شمس، نویسنده متن و کارگردان، از زمانه خودش در تئاتر پیش است و راه خود را میرود. شاید تماشاگر ما هنوز به این همزیستی متنی عادت نداشته باشد، اما دیدگاه رادیکال شمس در نقطهای از تاریخ تئاتر ما نتیجه خواهد داد.