تئاتر همان سیبزمینی است
نیما دهقان میگوید این جمله را از پیتر شومان شنیده است که تئاتر مانند سیبزمینی است. چیزی که در ظاهر بسیار ساده به نظر میرسد اما میتوانی سرخش کنی و چیزی هیجانانگیز به دست آوری.
ایرانآرت: نیما دهقان میگوید این جمله را از پیتر شومان شنیده است که تئاتر مانند سیبزمینی است. چیزی که در ظاهر بسیار ساده به نظر میرسد اما میتوانی سرخش کنی و چیزی هیجانانگیز به دست آوری. خبرآنلاین با این کارگردان تئاتر گفت وگویی ترتیب داده که می خوانید.
این نمایش به کارگردانی نیما دهقان و با بازی فرزین صابونی در روز دوم از سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در دو نوبت 18 و 20:45 بار دیگر در همان سالن اجرا میشود؛ جشنوارهای که از اول بهمن ماه کار خود را آغار میکند.
«جاودانگی» با ملال انسانی خسته از روزمرهگی آغاز میشود و با انتخاب سفر و مهاجرت به عنوان راه نجات ادامه مییابد... فرزین صابونی تنها بازیگر این نمایش مولتیمدیاست و بازیاش نسبتی مستقیم با انیمیشنهایی که روی صحنه پخش میشوند و موسیقیِ فرشاد فزونی دارد. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با نیما دهقان که از «جاودانگی» و حضور در جشنواره تئاتر فجر گفت. طبق درخواست نیما دهقان هیچ عکسی از اجرای صحنهای این نمایش گرفته و ثبت نشده است.
شما در نمایش «جاودانگی» از هر اشاره تاریخی و جغرافیایی پرهیز کردهاید و به یک زندگی کارمندی و بروکراتیک (دیوانسالاری) پرداختهاید که راه نجات از آن مهاجرت و سفر است، اما همین راه نجات نیز در نهایت به مسیری پرخطر تبدیل میشود و گویی شخص به نقطه اول برمیگردد. میپذیرید که تنها شخصیت نمایشتان با بازی فرزین صابونی را مانند توپی در نظر گرفتهاید که با قدرت به سمت دیوار پرتاب میشود و با همان قدرت به مبدا برمیگردد؟
اشاره به توپی که به قصد دور شدن پرتاب میشود، اما با قدرت بیشتری به مبدا برمیگردد جالب است ولی با قاطعیت میگویم من «جاودانگی» را با لحظه برخورد این توپ به دیوار تمام میکنم و مخاطب است که باید بگوید این توپ برمیگردد یا راهی برای رفتن پیدا میکند.
بیشتر انسانها به دنبال مدینه فاضله میگردند و برخی گمان می کنند راه رسیدن به آن سفر و مهاجرت است. در جامعه ما و فراتر از آن در خاورمیانه نیز همه در آرزوی رسیدن به نقطه بهتری هستند بدون آن که چیزی در مورد خوب بودن یا بد بودن ِ شرایط آن نقطه بدانند. در پایان نمایش ما نیز در کنار صدای انفجار صدای شادی و بزن و بکوب هم میشنوید و من در این خصوص که شرایط نقطه مقصد از نقطه مبدا بهتر است یا بدتر و شخص در آن نقطه میماند یا برمیگردد قضاوت نکردهام.
شخصیت نمایش تک نفرهی «جاودانگی» دچار ملال ناشی از روزمرهگی است و برای گریز از آن تن به سفر و مهاجرت میدهد اما نکته این جاست که شما در مورد این که سفر و مهاجرت میتواند راه نجات باشد یا نه موضعگیری نمیکنید.
تمام تلاش من این بود که مانیفست ندهم و هر کجا احساس کردم در حال افتادن در چنین دامی هستم، دست به حذف زدم. موضع نمایش من کاملا مشخص است اما این که آدمها با توجه به نگاه خودشان به تعابیر مذهبی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست پیدا کنند برایم جالبتر است.
من هر کجا احساس کردم موضعگیری گروه اجرایی برجسته شده است حذفش کردم چون دوست داشتم رویای سیالی که در ذهن هر کدام از مخاطبان هست فعال شود و از خود بپرسند آیا از روند فعلی زندگیشان راضیاند؟ آیا مایلاند آن را تغییر دهند؟ و آیا حاضرند برای رسیدن به این تغییر دست به هر کاری بزنند؟
شخصیت این نمایش، در ابتدا رفتن را با سفری قانونی و از طریق ویزا پیگیری میکند، اما در نهایت به موقعیت یک مهاجر یا پناهجو تغییر وضعیت میدهد و صحنه آخر بیش از هر چیز مرا به یاد رابینسون کروزوئه میاندازد. گویی همه چیز را به خود فرد میسپارید و آن کاری را که دولتها یا آژانسهای مسافرتی انجام میدهند بیهوده میدانید. گونهای تاکید بر فردیت و دل به دریا زدن برای رسیدن به جاودانگی.
جاودانگی همواره یکی از آرزوهای بشر بوده و هست. همه افراد علاقهمندند پس از مرگ جاودانه شوند و این علاقهمندی در کسانی که به سمت هنر و تولید اثر هنری گرایش دارند بیشتر است، اما یکی از نکاتی که در جامعه ما جلب توجه میکند و برای من بسیار مهم است کم رنگ شدن این میل به دلیل فقر اجتماعی است.
بر واژه فقر اجتماعی تاکید میکنم. عاملی که سبب شده است تا چیزی جذاب در زندگی امروز ما و در جامعه ایرانی از بین برود و آن علاقهمندی به جاودانگی است. هیچ کس حاضر نیست دل به دریا بزند و هیچ کس حاضر نیست برای رویاهایش بجنگد. من در جامعه امروز هیچ آرمان، آرزو و رویایی نمیبینم. به عنوان یکی از اعضای این جامعه نمیتوانم بفهمم آدمها آرزوها و رویاهایشان چیست.
شاید بتوان این بیآرمانی را در نبود امر جمعی دانست. زمانی که آرمانها شخصی میشوند، هیچ گونه جاودانگی در پی ندارند و این شیوه تولید نئولیبرالیستی است که به ما میگوید خودت را نجات بده و گلیم خودت را از آب بیرون بکشد. چیزی که در انتهای «جاودانگی» هم هست؛ این که ساختار و امر جمعی نمیتواند نجاتتان دهد.
اجازه بدهید من به گونه دیگری تفسیر کنم. شما از شخصی که مرتب دَم از مهاجرت میزند میپرسید چرا نمیروی؟ یا جواب میدهد ویزا نمیدهند یا میگوید پول کافی ندارم یا هزار و یک دلیل دیگر اما نمیگوید بگذار بروم و بجنگم. شما این کلمه را از دهانش نمیشنوید. چون صرفا میخواهد امورات امروزش را بگذراند. چون عشق و عاشقیاش فقط برای امروز است همان طور که فحش و فحش کشیاش.
علتش در چیست؟
به همان جمله قبلیام ارجاعتان میدهم؛ فقر اجتماعی.
من فکر میکنم جامعه بیثبات، امکان هر نوع انباشت را از بین میبرد. شما اگر انباشت مالی نداشته باشید نمیتوانید کسب و کاری راه بیاندازید، در این زمینه هم همان است و ابتدا به انباشت نیاز دارید. پس از آن است که میتوانید به هدفی بلند مدت فکر کنید اما زمانی که لحظه به لحظه از گونهای ناامنی ذهنی رنج میبرید به این فکر میافتید که تنها خود را نجات دهید.
اجازه بدهید کمی بحث را پیش ببرم. من مابین بیست تا بیست و پنج سالگی به طرز وحشتناکی در جستوجوی ایدههای نو بودم و به این حرف گابریل گارسیا مارکز که میگوید از 35 سالگی به بعد دیگر صاحب خلاقیت و ایده نیستید و محافظهکار میشوید اعتقاد داشتم.
در آن دوران شروع به شکستن همه قواعد کردم و میخواستم ایدههایی را عملی کنم که شاید برخی از آنها اکنون به نظرم تمسخرآمیز بیاید.
آن قدر انرژی داشتم که در 21 سالگی وارد جشنواره بینالمللی تئاتر فجر شدم و به خاطر دارم که کوچکترین کارگردان جشنواره بودم. سال 83 بود که پیتر شومان به همراه گروه تئاتر نان و عروسک به تهران آمد و قرار شد من برای مجله «صحنه» با او مصاحبه کنم.
سه روز تمام از صبح تا شب کنار او و گروهش ایستادم تا بالاخره زمانی برای گفتوگو پیدا کردم. مصاحبه را با انبوه اطلاعاتی که جمع کرده بودم شروع کردم. من حرف میزدم و مترجم ترجمه میکرد تا این که پیتر شومان گفت من نمیفهمم تو چه میگویی، تئاتر برای من مانند سیبزمینی است. چیزی که در ظاهر بسیار ساده به نظر میرسد اما تو میتوانی سرخش کنی و چیزی هیجان انگیز به دست آوری.
آن زمان من شوکه شدم و از دورهای حرکتی را آغاز کردم که «جاودانگی» میتواند نقطه شروع آن باشد و قطعا در کارهای بعدیام اثر این حرکت را به شکل واضحتری خواهید دید. حرکتی که در آن دست به حذف کردن بسیاری از عناصر تئاتری زدهام. من داستانی بسیار بسیار ساده انتخاب کردهام و تمام تلاشم این است که آن را جذاب نشان دهم و هیجانزدهتان کنم. چیزی که با دیدنش متعجب شوید و فکر کنید، پس میشد این گونه هم عمل کرد.
اکنون خود را به عنوان کارگردان میبینم نه به عنوان کسی که حتما میخواهد حرفی بزند. چون هر چه قدر جلوتر میروم بیشتر یاد میگیرم که باید خودم را پاک کنم کمتر حرف بزنم. هرچند میپذیرم که همه انواع تئاتر باید وجود داشته باشد اما تئاتر این روزهای ما مشغول تبدیل کردن تماشاگران به آدمهایی بفروش و بخر است و این اصلا خوب نیست. شما حرکتی نو نمیبینید بلکه حرکاتی را میبینید که بیشتر میفروشند.
در مورد شیوه اجرا معتقدم فرم اجرایی که در «جاودانگی» پیشنهاد میشود از این نظر جذاب است که از انیمیشن برای احضار امر خیالی استفاده میکند، اما از سوی دیگر تهدیدکننده هم هست و میتواند بازیگر را تحت انقیاد خود درآورد.
به عقیده من با ترکیب انیمیشن و انسان، کار بازیگر سختتر میشود، اما تحت انقیاد قرار نمیگیرد. در این شرایط بازیگر باید فضایی بسازد که مابین حقیقت و واقعیت است و مخاطب با قرار دادن خود در جایگاه بازیگر، میپرسد این شخص است که واقعیت دارد یا سایه انیمیشنی اوست که حقیقت دارد؟
حرف من این است که تئاتر هم چنان یکی از حوزههایی است که در مقابل مجازی شدن مقاومت میکند و زمانی که این چنین با فضای مجازی ترکیب میشود گویی هویت مقاومت خود را از دست میدهد.
من به این نکته که تئاتر باید اصالت خود را با تکیه بر انتقال اندیشه در قالب داستانی جذاب حفظ کند معتقد نیستم. در «جاودانگی» این فرم است که محتوا را نشان میدهد و بر فرمالیستی بودن اثر تاکید میکنم. من تئاتر را مانند دستگاه تلفن ثابت میبینم. تلفن ثابت روزگاری شکل دیگری داشت و اکنون انواع متنوعی دارد، اما همان کارکرد را حفظ کرده است.
ولی آنچه روی صحنه میبینیم تکنیک است، نه فرم. ما به روشهای علمی برآمده از تکنولوژی که برای ساخت بخش اجرایی یک اثر هنری به کار گرفته میشود تکنیک می گوییم. در حالی که فرم ساختار و قالبی است که به وسیله تکنیک شکل میگیرد.
آیا شما در جهان واقع میپذیرید که خانه و زندگی ما با تعدادی چمدان ساخته شده است؟ منطقا خیر، اما من تمام زندگی شخصیت «جاودانگی» را در تعدادی چمدان خلاصه کردهام و شما به عنوان مخاطب این قرارداد فرمالیستی را که از سوی من وضع شده است میپذیرید و با آن همراه میشوید.
پس از آن، وارد قسمت دوم خلق فرم میشوم و بازیگرم را در فضایی قرار میدهم که با سایه انیمیشنی خود تکمیل میشود. در لحظهای هم که نمایش تمام میشود تمام این قراردادهای نشانهشناسانه از بین میروند. پس اجرای من فرمالیستی است اما این نکته را هم میپذیرم که شاید تکنیک احاطه بیشتری بر فرم پیدا کرده است.
از این بابت که با نمایش «جاودانگی» پیشنهاد تازهای به تئاتر ایران ارائه کردهاید تبریک میگویم اما معتقدم هم چنان باید در قبال آن تامل کرد.
زمانی که اجرای نمایش شروع میشود، پروندهاش در ذهن من بسته میشود و شروع به فکر کردن به کار بعدیام میکنم. یکی از این فکرها این است که بازیگری روی صحنه داشته باشم که شما هم زمان او را در 20 نقش متفاوت ببینید. به عقیده من این کارگردان است که فرم و محتوای اثر را میسازد نه عوامل دیگر و زمانی که مشغول انجام کاری میشود قطعا باید حرفی تازه داشته باشد.
اجرای شما در جشنواره نسبت به اجرای عمومی تغییری خواهد داشت؟
خیر. با توجه به این که «جاودانگی» اثری مولتیمدیا و به شدت میلیمتری است ترجیح دادیم صرفا با تمرینات بیشتر، حاصل بهتری به دست آوریم و تغییری ایجاد نکنیم.
اصلیترین تغییر سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر نسبت به دوره قبل، حذف بخش تولیدات تازه و تمرکز بر مرور تئاتر ایران در سال 95 است. با توجه به سابقه حضورتان در جشنواره، این تغییر را چگونه ارزیابی میکنید؟
اساسا در دورههایی نگاه به جشنواره تئاتر فجر این گونه بود که محلی برای معرفی نمایشهایی است که در طول سال آینده نوبت اجرای عمومی خواهند گرفت و شما میدانستید این افراد که اولین اجرایشان را در جشنواره روی صحنه بردهاند در فاصله این دوره تا دوره بعد اجرای عمومی خواهند داشت.
سعید اسدی این روند را با دعوت از اجراهایی که در طول سال روی صحنه رفتهاند و اجرای عمومی را از سر گذراندهاند تغییر داد و در واقع جشنواره را ویترینی از آثار اجرا شده در نظر گرفت.
این که آن شیوه بهتر است یا این شیوه بحثی است که کاملا به سلیقه دبیر جشنواره برمیگردد و هر دو معایب، محاسن و طرفدارانی دارد. در نهایت باید بر این نکته تاکید کرد که تنها در انتهای جشنواره است که میتوان ارزیابی کرد کدام شیوه حاصل بهتری داشته است.
تور اروپای «جاودانگی» چطور میگذرد؟
ما اولین اجرای بینالمللی خود را با فستیوال هایفست ارمنستان آغاز کردیم و روز سوم اکتبر، 12 مهر سال جاری در آن فستیوال روی صحنه رفتیم. ادامه تور اروپای «جاودانگی» نیز از دهم تیر 1396 به مدت شش ماه پی گرفته خواهد شد.