نگاهی به «محفل بی عاری» کاری از بهادری راد؛
شاهزادهای که اخته میشود تا مراقب زنان باشد
شکسپیر هملت را بر مبنای واقعیتی تاریخی نوشت و بیضایی با دستمایهقراردادن ماجرای قتل یزدگرد به دست یک آسیابان، یکی از تکاندهندهترین متنهای نمایشی تاریخ ادبیات ایران را نوشت، اما به چه نحوی میشود به سراغ یک واقعه تاریخی رفت و از رویش یک تئاتر ساخت؟
یک رویداد تاریخی- دراماتیک همچون ماجرای خسروخان به خودی خود روایتی پروبالگرفته و ضمیمهشده به خیالپروریهای ادبی را میطلبد. کسی نقش خسروخان را بازی میکند و کسی هم نقش شاه خونخواه و خشن را. زنان قاجار را هم میشود روی صحنه آورد. حتی میشود ماجرا را از زمان لطفعلیخان آغاز کرد تا بهواسطه یک چرخش موقعیت، گیرایی درام را دوچندان کرد. بهواسطه بحثی ارسطویی و بسیار قدیمی میدانیم که تاریخ با تراژدی چه فرقهایی دارد. حال مسئله اینجاست که بهجای رویصحنهآوردن یک روایت مبتنیبر تاریخ که دراماتیزه میشود – حال به انحاء مختلف، همچون پروبالدادنهایی نمایشی به شخصیتها بهعنوان عناصری اثرگذار در پیشبرد روایت و به معنای دقیقتر کلمه پروبالبخشیدن به اموری جزئی که شخصیتها صورت میدهند و البته قوه مخیله نمایشنامهنویس آنها را پرداخته است- و بازنمایی تقلیدگرایانهای که رویکردی واقعنما دارد و کاتارسیس در سر میپروراند.
بااینهمه میدانیم که تئاتر امروز رفتهرفته از چنین مواجهههایی دوری میگزیند و در پی بازنماییهایی، حتی نه مبتنیبر روایت، بلکه مبتنیبر مثلا یک گشودگی ابژکتیو است: بازنمایی مبتنیبر حرکت و رقص یا یک گشودگی بیانگرانه، آمیخته با بیان هیجانها و عینیشدن امر انتزاعی که به وقایع ارجاع میدهند. تئاتر میتواند تاریخ را آنچنان دستمایه کند که یک نقاش میکند، اما نه یک نقاش واقعنگار و نه یک نمایشنامهنویس معتقد به رئالیسم تاریخی. این نمایش اما تمهیدات منحصربهفردی را برای روایت این داستان در نظر دارد.
بهادریراد درعوض آنکه در پی بازنمایی وقایع تکاندهنده زندگی پرمشقت و تحقیر خسروخان- شاهزادهای که اخته میشود، به مراقبت از زنان شاه گمارده میشود و نه در نزد مردان و نه در نزد زنان هیچ احترامی ندارد- بپردازد، بیشتر با بهرهگیری از شیوهای اکسپرسیونیستی در پی بیانِ حال و هوا و فضای وهمآلودی است که زندگی خسروخان در آن گذشت. نخست اینکه در این نمایش بازیگرها به شیوه کلاسیک؛ یعنی مبتنیبر سروشکلدادن به سرشتشان و پیشبردن روایت روی صحنه نمیآیند. درواقع ما خسروخان یا فتحعلیشاه نداریم: آنچه پیشروی ماست، موقعیتهای دراماتیکی است که بازیگران روی صحنه میآفرینند.
آنها کلی یکپارچهاند که همگی در پی آفریدن موقعیتها و فضاهای دراماتیکند، بنابراین شخصیتی منحصربهفرد از خودشان بازنمینمایانند؛ مثلا در جایی از نمایش بازیگری میتواند نقش خسروخان را بازی کند و در جای دیگر نقشی دیگر و در لحظاتی حتی همگی خسروخانند و در لحظاتی دیگر فقط بازیگرانیاند که با حرکتهایشان به انحاء گوناگونِ حرکتی و با برساختن اشکال گوناگون بصری بهواسطه بدنهایشان و با بهکارگیریِ حجمی که در وسط صحنه قرار گرفته است، میتوانند بیانگر موقعیتهایی غریب باشند که مکانی چون حرمسرا میطلبد- این حجم متحرک در وسط صحنه بسیار کارآمد عمل میکند- درواقع همه بازیگرها همشکل لباس پوشیدهاند و همگی به یک نحو گریم شدهاند؛ بههمینرو تمایزگذاشتن میان آنها، از روی سرشت نمایشیشان نه دشوار که غیرممکن؛ و گذشته از همه اینها بیهوده است. روشن است که چنین تمهیداتی یکی از انگارههای تئاتر بیچیزِ گروتفسکی و درواقع بنیادیترین انگاره تئاتر آوانگارد را پیش مینهد. بنابراین در این نمایش همه بازیگرها خسروخانند.
آنها جملههای خسروخان را همسُرایی میکنند و حتی میشود گفت در بسیاری از نقاط نمایش بهمثابه یک کلْ خسروخانند و خسروخان نیستند؛ آنها بازیگرند. بازیگرها همگی در تلاشند در عین اینکه فضاهایی بدیع و دیدنی میآفرینند که عملا مبتنیبر درک جمعی آنها از موقعیتهای تأثرانگیز و بنابر تمهیداتی اجرائی است که برای بیانگری حالات و تأثرات خسروخان و فضاهای هراسآوری را که وی تجربه میکند، برای ما بازنُمایانند. بنابراین همه نمایش در یک فضای بسته بسیار خصمآلود که به نحوی بیمارگونه است میگذرد. بازیگرها دائما در آمدوشدند و عملا توانستهاند بازنمای رنج و محنت بهوصفنیامدنیای باشند که بر سر خسروخان فرود میآید. آنها با حالات و چهرههای بیانگرانهای که به خود میگیرند به نحو نامتعارفی همه آن تمایلات نامتعارف شاهان قاجاری را به تصویر میکشند.
درام در چنین تئاتری نه برمبنای سرشتپردازی شخصیتها، بلکه صرفا در موقعیتهایی بازنماییشده یا به عبارت دیگر بیانشدهای خودنمایی میکند که بازیگرها – تأکید میکنم بازیگرها، نه نقشها- روی صحنه میآورند. نکته جالب توجه این است که این متن اساسا به اصل روایت پایبند است و همواره آن را از زبان بازیگرها با بیانی ادبی که متعلق به عصر قاجار است پی میگیرد، بااینهمه این را به بازیگرانی میسپارد که میتوانند نقشهایی را بازنمایی کنند که بههیچوجه متعلق به آنها نیست. درواقع تنها این بازیگرها هستند که همواره روی صحنه حضور دارند. رویهمرفته، ناگفته پیداست که تماشای این تئاتر تجربه تماشای شکل تازهای از مواجهه تئاتر با تاریخ است و این دیدنی است.