کد خبر: 4083 A

خط تولید فعال شکسپیر یا: از اوفلیا جز دهانی سرودخوان نمانده است

خط تولید فعال شکسپیر یا: از اوفلیا جز دهانی سرودخوان نمانده است

یادداشت صابر محمدی

ایران‌آرت، صابر محمدی: از سال 1336 که مسعود فرزاد برای نخستین‌بار ترجمه‌ای از «هملت» را منتشر کرد تا امروز که 60 سال از آن تاریخ می‌گذرد، این نمایش‌نامه معروف با بیش از ده ترجمه مختلف و با نوبت انتشارهایی فراوان به فارسی ترجمه شده و به بازار آمده است.

این محاسبه با این‌که چندان دقیق نیست، اما با این حال تجربه مکتوب ایرانیان از فارسی «هملت» همین حد و حدودهاست، اما پرداخت تئاتری‌ها از این تراژدی، بی‌شک قابل محاسبه نیست. چه‌کسی می‌تواند بگوید دست‌کم از همان تاریخی که فرزاد نمایش‌نامه را ترجمه کرد و چه‌بسا پیش از آن هم ترجمه‌هایی منتشرنشده برای اجرا وجود داشته‌است، چند اجرا بر اساس متن شکسپیر در تئاتر ایران روی صحنه رفته است؟ همین چند سال اخیر را که به یاد داریم، سالی سه چهار اجرا از هملت تجربه کرده‌ایم.

در واقع سالانه با خط تولید فعال تکثیر شکسپیر در تئاتر ایران روبه‌روییم که «هملت» در این میان پرتعدادترین خروجی این خط تولید است. تازه‌ترین اجرای این تراژدی مربوط به اجرای آرش دادگر است که این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه است. او البته پیش از این در داخل و خارج از کشور هم این نمایش را روی صحنه برده؛ اقتباسی از «هملت» ویلیام شکسپیر با خط و ربطی مشخص از خلاصه همان داستان.

 

نقاشی که جان اوِرِت میلایز سال 1852 از صحنه مرگ اوفلیا کشید

[نقاشی که جان اوِرِت میلایز سال 1852 از صحنه مرگ اوفلیا کشید]

 

می‌توان اجرای دادگر را از «هملت» نسخه‌ اقتباسی معمول و پذیرفتنی‌ای دانست که البته از جانب برخی بازیگران نمایش صدمات جدی می‌بیند. تئاتر ایران با اقتباس، بازاجرا و به‌خصوص با بازتولید هر ساله و چندین باره «هملت» کنار آمده است، اما چرا باید با این نیز کنار بیاید که نقش‌های بسیار مهم و خطیر این نمایش در برخی از این اجراها، به کسانی سپرده شود که مطلقا مناسب ایفای آنها به نظر نمی‌رسند؟ گاهی این پرسش شکل می‌گیرد که نمایش ما، با این همه بازیگران استخوان‌خردکرده، چرا برای نقشی چون «اوفلیا» باید سراغ انتخاب‌هایی نه چندان حساب‌شده برود؟ منظور از استخوان‌ خرد کرده اینجا بازیگرانی از تئاتر است که بارها از پس نقش‌هایی مشابه که فقط نمایشی و تئاتری محسوب می‌شوند، برآمده‌اند. اگر امروز از این دست از بازیگران تئاتر در نمایش‌هایی که جزو مارکتینگ‌های عامه‌پسند هستند استفاده نمی‌شود، سوال این است که چرا برای نقش‌های کلاسیک سراغ آنها نمی‌روند؟ اینجا انتقادی به تئاترهایی که تمرکزشان ابتدا بر جذب تماشاگر انبوه است وارد نیست و چه بسا که براساس همین مارکتینگ، تئاتر‌هایی از آن‌دست بیشتر به سلبریتی‌های سینما و تلویزیون نیاز دارند تا به تئاتری‌های محض، اما رفتن توی جلد «اوفلیا» و «رومئو» و «ژولیت» و دیگر دوستان 500 سال پیش ما، کار هر کسی نیست. در همین نمایش آرش دادگر، پانته‌آ پناهی‌ها در نقش پدر اوفلیا ظاهر شده است؛ مثل همیشه درخشان، گاهی خیره‌کننده و گاهی تحسین‌برانگیز؛ انتظاری هم که از او می‌رود در مواجهه با چنین متنی همین است. اما او در این اجرا بر اوفلیایی پدری می‌کند که یک ناسازه کم‌رمق و نسخه ثانی دور از انتظاری از قهرمان زن تراژدی است تا اوفلیای افسانه‌ای.

هوشنگ چالنگی، شاعر مجموعه ‌شعرهای «زنگوله تنبل» و «آبی ملحوظ»، نیم قرن پیش، طبعا بی‌توجه به حرف‌های امروز ما سروده بود: «ذوالفقار را فرود آر/ بر خواب این ابریشم! / که از اوفلیا / جز دهانی سرودخوان نمانده است.»

 

[این یادداشت در روزنامه جام جم منتشر شده است]

 

آرش دادگر پانته آ پناهی ها صابر محمدی نمایش هملت هملت
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین