اعتراض به اظهارات شهاب حسینی/هر پنج فست فوود یک سالن تئاتر؟!
گفته های شهاب حسینی در دیدار از پردیس 250 میلیارد تومانی خاوران، که پردیس تئاتر تهران هم خوانده می شود بازتاب های متفاوتی داشته است.
ایران آرت : جدای از این گفته شهاب حسینی که به ازای هر پنج فست فوود یک سالن تئاتر ساخته شود، نکات او درباره اندیشه و فقر حساسیت برانگیز شده و بلیت یک میلیون تومانی تئاترش در تئاتر شهر را به ذهن ها آورده است.
در ادامه ابتدا متن گفته های آقای حسینی و در ادامه نقد روزنامه جامعه فردا در این باره را بخوانید:
شهاب حسینی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون از پردیس تئاتر تهران بازدید کرد و در حاشیه این بازدید، گفت: پردیس تئاتر تهران میتواند یک مجموعه فرهنگی بسیار خوب باشد و در عین حال برنامههای فرهنگی و جشنوارهها در آن برگزار شود، جایی که نیرو پرورش دهد. من اصالت را به منابع انسانی میدهم، منابع انسانی هم نیاز به فضا دارند.
وی درباره موقعیت جغرافیایی پردیس تئاتر تهران عنوان کرد: بهنظرم امروز شمال و جنوب شهر فقط شاید از منظرمالی و اقتصادی تفاوت داشته باشند و در شرایطی که این سطح از آگاهی و اطلاعات وجود دارد، چیزی به نام شمال و جنوب شهر نداریم. اگر بخواهیم از این منظر یعنی از منظر تلاش برای ساختن آینده نگاه کنیم، اتفاقا برعکس است. این قدر که در جنوب شهر انگیزه برای رشد و پیشرفت وجود دارد، در جاهای دیگر ممکن است وجود نداشته باشد.
حسینی با اشاره به فقر فرهنگی گفت: فقر فرهنگی بهخاطر نبود ارائه درست فرهنگ به مخاطب ایجاد میشود. زمانی که فقر شناختی وجود دارد. امروز جوان نمیتواند مسیر زندگیاش را بهوضوح ترسیم کند و هویت خود را بهدرستی تشخیص دهد. چه کار کنیم که هویتها شکل بگیرد؟ باید مردم را به خودشناسی دعوت کنیم. شرایطی را برایشان فراهم کنیم که به کشف و شهود و جستوجو بپردازند و ظرفیتهای درونیشان را کشف کنند. منِ نوعی وقتی کلاسهای آموزشی استاد سمندریان بهوجود آمد، رفتم و تازه فهمیدم که شاید بتوانم بازیگر شوم.
این بازیگر سینما و تئاتر اظهار کرد: وقتی هیچانتخابی وجود ندارد، آدم سرگردان میشود، وقتی سرگردان میشود، زندگیاش باری بههر جهت میشود. شاید دنبال این نمیرود که خودش را ارتقا دهد ولی وقتی فضایی باشد که رقابت سالم و در عین حال جدی در آن شکل بگیرد، آدمها تشویق میشوند که جز روی توانمندیهای شخصی خودشان برای ساختن زندگی و آیندهشان، نمیتوانند حساب کنند. بسترش باید وجود داشته باشد، اگر اینجا مثلا جشنوارههایی را بگذاریم و این امکان را بدهیم که از همه نقاط کشور تئاترهای شان را بیاورند و تمرین و اجرا کنند، انگیزهدهنده است. من جوانهای زیادی را در حیطه کاری خودم میشناسم که بسیار خلاق و دست به قلم هستند، فیلمسازهای خوبی داریم. در واقع موضوع منابع انسانی نیست، مکانی برای ارائه وجود ندارد.
وی متذکر شد: متاسفانه همه جا چرخدندههای خردکننده روابط اجازه نمیدهد خیلیها وارد شوند. اگر جایی باشد که با آغوش باز از هر نوع استعداد و اندیشهای استقبال کند، ما شاهد شکوفایی زیادی هستیم. منابع انسانی اصالت دارند. نفت، گاز، طلا و... هیچکدام بدون مغزی که بتواند اینها را از دل زمین بیرون بکشد، ارزش ندارند. هیچکاری بدون تفکر و منابع انسانیاش شکل نمیگیرد و پیش نمیرود. سینما یک بت یا یک قلعه دستنیافتنی نیست، سینما را آدمها بهوجود آوردهاند. سینماگری باید وجود داشته باشد که سینما وجود داشته باشد، نمایشگری باید وجود داشته باشد که تئاتر وجود داشته باشد. اساسا اندیشهای باید وجود داشته باشد. کار این مرکز و همه مراکز فرهنگی دیگر باید تولید اندیشه باشد.
حسینی به لزوم ایجاد فضاهای فرهنگی اشاره کرد و گفت: به ازای هر پنج فستفودی که در شهر باز میشود، حداقل یک سالن نمایش لازم است. فقط به خوراک جسمی توجه میکنیم ولی باید توجه بیشتری به خوراک روحی داشته باشیم. مسلما با نگاههای رادیکال نمیشود اینطور کارها را پیش برد، جوانهای امروز واقعا به نسبت نسلهای گذشته فرهیخته هستند، جوانها اهل تحقیق و گفتوگو هستند، فضا ندارند. بعضی وقتها اسم مراکز دولتی که میآید، همه موضع میگیرند چون فکر میکنند آنجا دست و پای آدم بسته است و کاری پیش نمیرود ولی اصلا اینطوری نیست. به من گفتند اینجا بالغ بر ۲۵۰میلیارد تومان هزینه شده است، مدیریت شهری کار خودش را کرده، ما باید این را به یک بهرهوری برسانیم که شهرداری تشویق شود در یک منطقهای بیاییم این کار را بکنیم. ولی اگر فقط یک سری تجهیزات باشد، طبیعتا شهرداری هم دیگر انگیزهای برای ایجاد چیزی نخواهد داشت چون میبیند فقط هزینه است و استفادهای از آن نمیشود.
وی با بیان اینکه بیشتر از بازیگری و شرکت در جشنوارههای مختلف به انجام کارهای زیربنایی علاقه دارم، عنوان کرد: بهعنوان کسی که مردم به او نمره قبولی در کارش دادهاند، این یک وظیفه برایم ایجاد میکند که تجربیاتم را انتقال دهم. بهصورت انفرادی در نهایت میتوانم در خانهام یک کارگاه شخصی برگزار کنم ولی وقتی عمومیت بیشتری پیدا کند، بهویژه در این مناطق، استعدادهای درخشان ظهور میکند. بیشتر آدمهای موفق کسانی بودهاند که طعم محرومیت و فقر را در زندگی چشیدهاند، خواستن را بلد شدند و پیرو آن حرکت کردند. واقعا باید به جوانها احترام گذاشت و به آنها اعتماد کرد، جوانان در ارتباطاتشان با هم نگاه جنسیتی ندارند، با هم در حیطه ادب و اخلاق معاشرت میکنند. خودشان بیاخلاقی را خوب میشناسند و آن را تحمل نمیکنند. نیازی هم به نیروی ناظر و بازدارندهای نیست. اگر یک نفر در یک جمع بیادبی کند، از طرف بقیه طرد میشود. این مسائل نگاه باز مسئولان را میخواهد که با ایجاد چنین مراکزی اجازه دهند جوانها دور هم جمع شوند، بگذارند این کثرت به وحدت تبدیل شود. این همیشه باعث اتفاقات خوب میشود و همیشه دو مغز بهتر کار میکند، باید درباره همه چیز گفتوگو کنیم.
حسینی در پایان گفت: علاوه بر جوانان، قشر بازنشستهای داریم که برای اوقات فراغتشان فکری نداریم. در مورد اوقات فراغت خانمها که قشر وسیعی از جامعه هستند، واقعا ایده خاصی نداریم. تنها چیزی که میتواند مردم را گرد هم جمع کند و سالمترین آنها همیشه برنامههای فرهنگی هنری است. بهترین چیزی است که میتواند سوژه گفتوگو باشد. من واقعا دلم میخواهد حالا که این همه هزینه شده و پردیس تئاتر تهران راهاندازی شده، با یک برنامهریزی خوب، بهرهبرداری خوبی هم صورت گیرد.
نقد روزنامه جامعه فردا
شکوه مقیمی، در روزنامه جامعه فردا درباره این حرفهای شهاب حسینی نوشته است:
فایده انتشار برخی از اخبار که شاید ارزش خبریشان چیزی جز چهرهمحوری تولیدکننده آن خبر نیست، چیست؟ آیا مسیری را در حل مشکلات میگشایند یا تنها موجی را در فضای مجازی بهراه میاندازد و بیآنکه آب در دل کسی تکان بخورد، فراموش میشوند؟ بهویژه اگر آن خبر اظهار نظری غیرتخصصی و آرمانگرایانه باشد که دیگر واویلا! عدهای پیرهن عثمانش میکنند که فلان سوپراستار این را گفته و یک نظر غیرتخصصی همینطور اشاعه میکند و جامعهای که به خود زحمت اندیشیدن نمیدهد را بیش از پیش گمراه میکند. از این دست اخبار کم نداریم؛ همین دیروز شهاب حسینی در بازدید از پردیس تئاتر خاوران گفته است: «به ازای هر 5 فستفود یک سالن تئاتر نیاز داریم!» حاصل این نسبت، چند سالن تئاتر میشود؟ آیا تهران گنجایش این تعداد سالن را دارد؟ آقای حسینی این نیاز را فقط در تهران دیده است یا به شهرستانها هم نگاهی انداخته را نمیدانیم، اما پیشنهاد داده: «این پردیس مکانی شود تا امکانی برای گروههای مختلف از کل کشور فراهم شود تا در این مکان به تمرین و اجرا بپردازند.» مگر چند گروه از این کشور پهناور توان تأمین مخارج اسکان خود در تهران را دارند که بیایند در پردیس خاوران تمرین کنند. آن هم تئاتر شهرستان که بهدلیل نبود امکانات و الگویی درست، با نگاهی به جشنوارههای فجر این چندسال، متوجه میشویم که به بد بیراههای رفته است.
میخواهم بگویم فرهنگسازی کاری نیست که با تأسیس یک سالن تئاتر، یا یک کتابفروشی و هر مکان فرهنگی دیگری، به ازای پنج غذاخوری یا پنج لباسفروشی انجام شود. اولاً این نوع نگاه، کالایی کردن بیش از پیش هنر است و بس! ثانیاً فرهنگسازی نیاز به ابزار اولیهای دارد که کشور ما فاقد اکثر آنهاست که مهمترینش تلاش رسانه ملی برای فرهنگسازی است. رادیو و تلویزیون ما وقعی به تئاتر و فرهنگ نمینهد و همه را به سمت مصرفگرایی سوق میدهد، نه تفکر. مسیری که شاید اکثر تئاترهای ما هم این روزها در پیش گرفته و بهجای واداشتن مخاطب به اندیشه، او را تهی، بیهیچ تلنگری، از سالن بدرقه میکنند و تئاتر اصیل و اندیشهزا درحال جان دادن است. بهتر است آقای حسینی به یاد حاشیههایی که در دوماه اجرای خودش پیش آمد بیفتد؛ اجرایی که البته دمدستی و ناموفق از منظر فن و هنر تئاتر و اهالی زبدهاش بود! آدمها میآمدند نمایش ببینند یا شهاب حسینی را؟ بلیتهایش که به قیمت 1میلیون تومان در سایت دیوار قرار گرفتهاند، شاهدی است برای قضاوت اینکه نمایش«اعتراف» برای بالا رفتن فرهنگ و تولید اندیشه بود یا نه؛ آن هم با ادعای نجات تئاتری که شهاب حسینی در نشست خبریاش داشت.
آقای شهاب حسینی! شما که در اندیشه فرهنگسازی هستید، بیایید نگاهتان را واقعبینانهتر کنید، به شرایط اقتصادی آدمهایی که در مناطق جنوب تهران زندگی میکنند، نگاهی بیندازید و پس از آنکه کلاسهایتان با زندهیاد سمندریان یاد میکنید به فکر هزینه یادگیری در این کشور گرانقیمت هم بیفتید. اصلا بیایید خودتان در آن منطقه کلاسی برای آن همه آدم مستعد که به فکر خوراک روحیشان هستید، برگزار کنید. بیایید به اطرافیانتان هم این پیشنهاد را بدهید. کلاسی برای بچههایی که پولشان در حد خوردن فستفود هم نیست. آقای کارگردان! مردم تا سیر نباشند، بهسراغ خوراک روح و روانشان نمیروند؛ آن هم فرهنگ و تئاتری که این روزها در منجلاب چهرهمحوری دستوپا میزند و فریاد هنرمندان دلسوز تئاتر را درآورده است.
این پردیسِ 250 میلیارد تومانی هنوز نتوانسته است جایش را میان اهالی تئاتر باز کند. پردیسی که خیلی از تئاتریها با ایده ساختش به این عظمت در آن منطقه مخالف بودند و پیشنهاد میدادند که بهتر است این 10 سالن در سطح شهر تقس شود؛ اما ماجرا چه بود که شهرداری پایش را در یک کفش کرد و به پیشنهادها و مشورتها گوشهچشمی هم نینداخت و این مکان را هرگونه بود، تأسیس کرد، الله اعلم! یکی از دلایلش هم منطقه پردیس است. این روزها دیگر اطراف تئاترشهر هم امنیت ندارد و رفتوآمد در ساعات شبانه اجرای تئاتر کمی دشوار است. با این حال شاید اجرای تئاتری مثل اعتراف میتوانست رونقی برای آن پردیس ایجاد کند. میخواهم بپرسم آقای حسینی که از ظرفیت فرهنگی این پردیس دم میزنند، چرا اجرای طولانیمدت خودش را به آن پردیس نبرد؟ آقای شهاب حسینی! فرهنگسازی نیاز به اقتصاد دارد و تا زمانی که مردم کشورمان در مراحل ساده زندگی، چون تأمین خوراک، درجا میزنند، امید داشتن به فرهنگسازی، آن هم با هنر تئاتر، آرمانی بیش نیست.