جزء برنامههای زندگی بود که با همسرم کار نکنم/ تماشاگری که برای سلبریتی میآید دغدغهمند نیست
اصغر همت معتقد است که تماشاگران تئاتری که برای دیدن سلبریتی ها به این سمت می آیند قشر دغدغه مند نیستند.
ایران آرت: اصغر همت (متولد ۲۷ آذر ۱۳۳۱ - شیراز) بازیگر سینما و تئاتر هست. او از دوران کودکی به تئاترهای تخت حوضی و تعزیه علاقه داشت و از دوران دبیرستان به فعالیت در تئاتر در این زمینهها روی آورد. وی در سال 1359 در رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. همت سینما را با دو فیلم "سرخپوستها" (۱۳۵۷) و "ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو" (۱۳۵۷) آغاز کرد و "هزاردستان" آغاز بازیگریاش در تلویزیون است اما در "امام علی (ع)" بسیار مطرح شد و در فیلمهای و سریالهای مختلفی به ایفای نقش پرداخته است. اصغر همت که مدیرعامل خانه تئاتر است؛ این روزها در نمایش "سهروردی" به نویسندگی و کارگردانی شکرخدا گودرزی در نقش قاضی رکنالدین بازی میکند و این خود انگیزهای شد تا درباره این بازی و دیگر کارهایش گفتگو کنیم که در ادامه میخوانید:
به عنوان بازیگری که قرار است دست به خلق و آفرینش بزنید، چه چیزی باعث شد پیشنهاد آقای گودرزی برای حضور در نمایش "سهروردی" را بپذیرید؟
موضوع اجرای نمایشنامه "سهروردی" را چند سال پیش آقای گودرزی برای من مطرح کرده بود و من حتی نسخه دستنویس آن را هم خوانده بودم. متن این نمایشنامه شرایطی داشت که در راستای کار قبلیام با آقای گودرزی به نام "خواجه نظامالملک" بود. از زمانی که متن "سهروردی" به دستم رسید، قرار بود در این نمایش حضور داشته باشم و از همان ابتدا بنا بود خانم افسر اسدی هم در این نمایش حضور داشته باشند. البته زمانی که آقای گودرزی تصمیم گرفت نمایش "سهرودری" را روی صحنه ببرد، ما برنامه داشتیم ولی چون قول داده بودیم، در این نمایش حضور پیدا کردیم و الان هم از حضور در این نمایشنامه ناراضی نیستیم.
شما و همسرتان خانم افسر اسدی کمتر پیش میآید که به طور مشترک در یک کار تصویری یا نمایشی حضور داشته باشید. چه اتفاقی افتاد که بعد از سالها تصمیم گرفتید این اتفاق بیفتد؟
این جزو برنامههای زندگی ما بود که با هم کار نکنیم. ما در سال 63 سر فیلمبرداری "روزهای انتظار" به کارگردانی آقای اصغر هاشمی متوجه شدیم که باید با هم کار نکنیم چون حس کردیم اگر به طور همزمان سر یک کار نباشیم، اوضاع خانهمان بهتر میچرخد. ما بچههای کوچک داشتیم و تصمیم گرفته بودیم که تا بچههایمان بزرگ نشدهاند، با هم کار مشترک انجام ندهیم. البته در برخی از کارها مثل "هزار دستان" هم خانم اسدی حضور داشتند و هم من، ولی کارمان هیچ تلاقی با هم نداشت. یک تئاتر هم من در سال 65 به عنوان پایاننامه برای ایشان کارگردانی کردم. بنابراین آخرین تئاتری که من و خانم اسدی به طور مشترک در آن حضور داشتیم، به سال 58 بر میگردد که هر دو در نمایش "براند" به کارگردانی آقای قاسم سیف بازی کردیم و از همان جا هم با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. کار کردن در تئاتر "براند" که هنریک ایبسن در موردش نوشته: این نمایشنامه برای خواندن است نه برای اجرا"، کار سختی بود ولی کارگردانی همچون آقای قاسم سیف از پسش برآمد. تئاتر "سهروردی" هم همچین شرایطی دارد و کار سختی است که آقای گودرزی هنوز هم دارد آن را رتوش میکند. امیدوارم افت تماشاگری که به خاطر دهه اول محرم به وجود آمد، به مرور از بین برود و تماشاگرهای بیشتری به دیدن این تئاتر بیایند.
در نمایش قبلی آقای گودرزی نقش "خواجه نظامالملک" را بازی میکردید که یک سیاستمدار با نبوغ است و در این نمایش نقش یک قاضی شرور را بر عهده دارید که میخواهد یکی از نوابغ را سلاخی کرده و از بین ببرد. در رسیدن به نقش و تفکیک این دو شخصیت متفاوت برایتان چگونه اتفاق افتاد؟
یکی از دلایلی که باعث شد بازی این نقشها را به عهده بگیرم همین تفاوت عمدهای بود که میان دو شخصیت "خواجه نظامالملک" و "قاضی رکنالدین" وجود داشت. قاضی رکنالدین مظهر یک دیدگاه افراطی است که به زعم من چنین دیدگاهی سم جامعه جهانی امروز محسوب میشود. البته این دیدگاه انگار یک مسئله ابدی و ازلی شده چون قبلتر از این هم وجود داشته و در آینده هم وجود خواهد داشت. در زمان یونان قدیم، شوکران را به سقراط دادند، لاووازیه را گردن زدند و دانشمندانی را به خاطر عقایدشان آتش زدند. حلاج را بردار کردند، پوست عین القضاه را زنده زنده کندند. دهان فرخی یزدی را دوختند و سهروردی را-در روایتی- دست و پا بسته در انبانی از چرم خیس انداختند. هنوز هم شاهد چنین نگاههای افراطی هستیم و معلوم نیست چنین نگاههایی چه زمانی میخواهد دست از سر بشر بردارد. اما ماجرای شخصیت خواجه نظامالملک درست متفاوت از ماجرای قاضی رکنالدین است و همه وی را به عنوان چهرهای تأثیرگذار در سیاست و فرهنگ ایران میشناسند.
با توجه به مهم بودن این شخصیتها و گسستی که به لحاظ فکری میان اینها با جامعه امروز وجود دارد، فکر میکنید چگونه میشود میان شخصیتهایی نظیر "خواجه نظامالملک" و سهروردی" با دانشجویان و دانشآموزها پلی ایجاد کرد که دانشجویان و دانشآموزان به شناخت بهتری از این شخصیتهای پیشرو دست پیدا کنند؟
نمیخواهم خدایی ناکرده با اسم بردن مستقیم از گروه یا تئاتر خاصی، فعالیتهایی را که در این عرصه میشود، زیر سؤال ببرم ولی ما باید بدانیم که پولمان را با چه انگیزهای خرج چه تئاتری میکنیم؟ مسئولین ما هم باید بدانند که استقبال تماشاگران از بعضی نمایشها، یک استقبال کاذب است چون الان برای اکثریت تماشاگرهای ما مهم است که وارد سالنهای تئاتر شوند تا سلبریتیهایی که تا به امروز در جعبه جادویی یا روی پرده سینما میدیدهاند را از نزدیک تماشا کنند. مسلم است که به چنین تماشاگرانی نمیشود امید بست چون تماشاگرهای دغدغهمندی نیستند. تا حد زیادی هم خود اهالی تئاتر مقصر هستند چون برای بزرگان تاریخ و فرهنگ این سرزمین خرج نمیکنند، پس طبیعی است که تماشاگر تئاتر چندان دغدغهمند نباشد. وقتی ما به فیلسوف بزرگی همچون سهروردی افتخار میکنیم، باید این افتخار به یک افتخار همگانی تبدیل شود. خیلی از بزرگان تاریخ ایران مهجور واقع شدهاند. یادم میآید پیش از انقلاب یک خبرنگار در پایین مجسمه فردوسی از مردم میپرسید چه شناختی از این آدم دارید؟ آدمها پایین آن مجسمه ایستاده بودند ولی نمیتوانستند یک جمله راجع به فردوسی بگویند یا یک بیت شعر او را بخوانند. خیام هم خیلی مهجور است و عدهای سعی میکنند بگویند او شاعر و اندیشمندی بوده که به خوشگذرانی اعتقاد داشته، در حالیکه ذات و اصل خیام این نیست. حتی سعدی هم نسبت به حافظ مهجور است. حیف است به این آدمها پرداخته نشود.
تماشاگری که به خصوص قرار است بیاید نمایش همچون "سهروردی" را ببیند چقدر اهمیت دارد؟
در تئاتر اصل کار تماشاگر است. شاید ما مشکل این را داشته باشیم که به اندازه توقع و انتظارمان تماشاگر به دیدن تئاتر "سهروردی" نمیآید ولی کمتر تماشاگری به دیدن این تئاتر آمده که ناراضی از سالن بیرون رفته باشد. ما که اهل تئاتر هستیم همیشه دوست داریم تئاتر را آن طوری ببینیم که دلمان میخواهد ولی تماشاگر یک خالصی عجیبی دارد و تئاتر را بدون پیش داوری میبیند. بازخوردی که ما از تماشاگران میگیریم، بسیار جالب است. من در مورد تماشاگر کاذب صحبت کردم و گفتم به تماشاگر کاذب نمیشود امید بست اما اعتقاد ندارم که تماشاگر کاذب نباید به دیدن تئاتر بیاید. تماشاگر کاذب اگر بیاید و تئاتر ببیند، ممکن است به جهانبینی بهتری برسد و در انتخابهای بعدیاش دقیقتر عمل کند. به نظرم تئاتر فقط این نیست که شما اصول آن را رعایت کنید. زمانی که مرحوم مؤذنزاده اردبیلی در بیمارستان مدرس بستری بود، روزنامه کیهان نوشت که اذان آقای مؤذنزاده اردبیلی 16 غلط دارد. من شک ندارم که آن نوشته روزنامه کیهان درست بود ولی باید توجه کرد که اذان آقای مؤذنزاده با تمام غلطهایش شنیدنی است و کسی که به دنبال غلطهای این اذان باشد، دیگر نمیتواند از شنیدنش لذت ببرد. این همه آدم اذان را درست خواندند ولی اذان هیچکدامشان به زیبایی اذان آقای مؤذنزاده نشد. خود من بعد از آن اتفاق، سختگیریهایم راجع به بعضی از تئاترها را کم کردم. آقای مسعود فراستی درجلسهای داشت از فیلم "یه حبه قند" اشکالهای عدیده میگرفت، همین مورد آقای موذنزاده را یادآوری کردم. به ایشان گفتم این را هم در نظر بگیر که قرار نیست همه جان فورد و هیچکاک باشند، مهم این است که یک فیلم یا اثر مبتذل نباشد، صاحب اثر با اعتبار باشد و مردم راضی باشند. مته به خشخاش گذاشتن بی مورد است.
در میان نمایشهایی که به عنوان بازیگر کار کردهاید، کدام یک برایتان خاطرهانگیز و به یاد ماندنیتر بوده است؟
نقش "براند" قطعاً خاطرهانگیزترین نقشی بوده که بازی کردهام. زمانی که آقای قاسم سیف برای اجرای این نقش از من دعوت کرد، خیلی متعجب شدم چون من 26 ساله بودم و فکر میکردم از میان این همه بازیگر خوب در مملکت چرا مرا انتخاب کرده است؟ دشوارترین نقشم را در جوانی بازی کردم. بعضی دیگر از نقشهایم مثل بیتوس بیچاره، خواجه نظام الملک، عبدالحسین نوشین، مکبث و اتللو را هم خیلی دوست دارم و برایم جذاب بودهاند، چون هیچکدام شبیه به هم نیستند. بعد از بازی کردن نقش "مروان بن حکم" هم با وجود اینکه پیغامی برای بازی نقش "مأمون عباسی" رسیده بود، دلم نمیخواست این نقش را بازی کنم چون احساس میکردم با این کار، خاطره خوش نقش "مروان بن حکم" هم خراب میشود. وقتی من یک نقش تکراری بازی کنم، تماشاگر احساس نمیکند که یک وجه تشابهی میان این نقشها وجود دارد، بلکه احساس میکند من به عنوان بازیگر دارم تکراری بازی میکنم. وقتی در فیلم "زشت و زیبا" بازی کردم، یک عده گفتند نقشت یادآور نقش مروان بن حکم است، در حالیکه من عقیده دارم این کاراکتر هیچ سنخیتی با مروان ندارد. مروان اصلاً نمیخندید و چشمش مهر و عشق را نمیدید، در حالیکه کاراکترم در فیلم "زشت و زیبا" تماماً شور و عشق بود. فکر میکنم بازیگر هر چقدر بتواند متفاوتتر انتخاب کند، به نفع خودش است.
گفت و گو: رضا آشفته
منبع: هنرآنلاین