مجید انتظامی: الان زندگی ما چه فرقی با مرگ دارد؟
او از قبل از انقلاب با خوانندگان مطرح کار کرده بود تا بعد از انقلاب که خوانندگانی همچون علیرضا عصار ترانههایشان را آنجا ضبط کردند.
ایران آرت: شامگاه جمعهشب، ناصر فرهودی، یکی از برجستهترین صدابرداران حوزه موسیقی که سالها در استودیوی پاپ فعالیت میکرد، درگذشت. او که سابقه هیچ نوع بیماریای نداشت، در ٦٥سالگی به دلیل ایست قلبی در بیمارستان دی تهران دار فانی را وداع گفت.
ناصر فرهودی در طول عمر حرفهایاش با شماری از بهترین آهنگسازان و خوانندگان پیش و بعد از انقلاب کار کرد که از جمله آنها میتوان به محمدرضا شجریان، مجید انتظامی، حسین علیزاده، واروژان، شهرام ناظری، محمدرضا علیقلی، ناصر چشمآذر، بابک بیات، محمد اصفهانی، علیرضا افتخاری و... اشاره کرد.
مجید انتظامی، آهنگساز برجسته در مورد او به شرق میگوید: خاطرات ما و ناصر فرهودی عزیز ناتمام است. در سالهای دور، استودیو پاپ خانه دوم همه ما، من، محمدرضا علیقلی، بابک بیات، ناصر چشمآذر و خیلیهای دیگر بود که در آن روزها در عرصه موسیقی کار جدی میکردند. پیش میآمد که ما ٢٤ ساعت نمیخوابیدیم و کارهایمان فشردگی عجیبی داشتند. هم من عاشق کارم بودم، هم فرهودی، آنهم در شرایطی که در کار صدابرداری اصلا پول نبود، کمااینکه هنوز هم نیست، اما اعتقادی که او به کارش داشت باعث میشد که من راغب باشم که با او کار کنم. درخشانترین و بهترین آثار من از جمله روز واقعه، آژانس شیشهای، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف و... با فرهودی بود. من هم بسیار روی کارم وسواس داشتم و روی خواستههایم پافشاری میکردم، اما با ناصر بسیار همکاری نزدیک و خوبی داشتیم علاوهبر اینکه با هم رفیق هم بودیم. من حتی برای ترانسفر موسیقیهایم روی فیلم هم ناصر را با خودم میبردم که چیزی از قلم نیفتد. یادم میآید که یکبار استودیو پاپ پر بود و من مجبور شدم در استودیوی دیگری موسیقیام را ضبط کنم، اما حتی در آن شرایط هم من فرهودی را با خودم به آن استودیو بردم. واقعا بدون او کار نمیکردم. بارها از روزنامهنگاران و خبرنگاران مختلف خواستم که پای حرفهای او بنشینند و به سراغش بروند، چراکه او از قبل از انقلاب با خوانندگان مطرح کار کرده بود تا بعد از انقلاب که خوانندگانی همچون علیرضا عصار ترانههایشان را آنجا ضبط کردند. همینطور آثار انقلابی فاخر از جمله تمامی سمفونیهای من در استودیو پاپ ضبط شدند. من بارها به دوستان نویسنده پیشنهاد دادم که به سراغ او که گنجینهای است در کار صدا و موسیقی در ایران بروند، پای حرفهایش بنشینند و کتاب خاطرات او را منتشر کنند، چراکه او از همهچیز موسیقی ایران و از بالا و پایینهایش خبر داشت، نهاینکه صرفا گفتوگوی خبری با او انجام شود. متأسفانه گنجینهای از میان ما رفت. احساس ما از رفتن او مشخص است، گفتن ندارد، کاش من مرده بودم. باور کنید شب گذشته با شنیدن خبر فوت ناصر با خودم میگفتم که ایکاش من مرده بودم. من در این سالهای اخیر خسته شدهام، اما فرهودی هنوز امید داشت، انگیزه داشت، آرزو داشت و هنوز کارهایی برای انجامدادن داشت. دوست موسیقیدانی از شیراز به من پیام داد که ناصر هم رفت، گفتم نگران نباش، ما هم روزی میرویم. الان زندگی ما که در آن نمیگذارند آزادانه کار کنیم و فعالیت داشته باشیم چه فایدهای دارد؟ چه فرقی با مرگ دارد؟