رسوایی در کنسرت آرون افشار/ کنسرت ها گرانتر و بدتر
حالا و در جدیدترین نمونه داخلیاش، پرهام حسینی، نوازنده ویولن در کنسرت آرون افشار پس از پاره شدن موی آرشه به ساز زدنش ادامه میدهد و تاثیری در کیفیت صدای پخششده هم ایجاد نمیشود.
ایران آرت: سید مهدی موسوی تبار در فرهیختگان، روزنامه دانشگاه آزاد نوشت: سطح آرزوهایمان انگار قرار است هر سال یا هر دوره پایینتر بیاید. اگر زمانی سقف آرزویمان حضور در کنسرت فلانخواننده مشهور بود، حالا آنهایی که کنسرت میروند دلشان میخواهد اجرای زنده ببینند و خواننده محترم به پول و وقتی که این تماشاگر گذاشته، کمی احترام بگذارد. پلیبکخوانی هم آفتی شده برای علاقهمندان به موسیقی. البته خواننده و تهیهکننده که سود میکنند از این پلیبکخوانی و برایشان کاهش هزینه دارد و کاهش آبرو و اعتبار هم حتما اهمیتی ندارد. این آفت مختص داخل هم نیست. هفتهای نیست که فیلمی از پلیبکخوانی خوانندگان بهاصطلاح آنور آبی بیرون نیاید و بهسرعت در فضای مجازی وایرال و بررسی نشود. در داخل هم که در یک سال اخیر کم ندیدهایم از این نمونهها.
یک رسوایی دیگر
حالا و در جدیدترین نمونه داخلیاش، پرهام حسینی، نوازنده ویولن در کنسرت آرون افشار پس از پاره شدن موی آرشه به ساز زدنش ادامه میدهد و تاثیری در کیفیت صدای پخششده هم ایجاد نمیشود.
او بعدتر فیلمی منتشر کرد و توضیحاتی ارائه داد و مجدد با همان آرشه پارهشده به نواختن پرداخت. اتفاقی که واکنشهایی را در پی داشت. اکثرا معتقد بودند که چنین امکانی وجود ندارد و حتما صدای یک چوب با آرشهای که موی آن جدا نشده، تفاوت دارد. فارغ از این مورد بهخصوص اما چیزی که در یک سال اخیر در فضای موسیقی و کنسرتها دیدیم، غالبا فضای آشفته، مبتنیبر تجارت و درآمدزایی و سوءاستفاده از نیاز مردم به حضور در کنسرتهاست. فضایی که بخشی از آن بهدلیل کرونا و تعطیلی موقتی کنسرتها بود و بخش دیگرش به دایره محدود تفریحات مردم برمیگردد. مردمی که بخشی از آنها هم ممکن است برای دیدن و شنیدن کنسرت، به خارج از ایران سفر کنند و بخشی دیگر هم از سوی دیگر نتوانند در یکی از کنسرتهای داخلی حضور پیدا کنند. برنامهگذاران کنسرتها با هدف درآمدزایی از حذف هر فرد، شیء یا برنامهای که هزینههایشان را افزایش میدهد، استقبال کرده و به عواقبش هم فکر نمیکنند. عواقبی که در بلندمدت اعتماد به خواننده، موسیقی و کنسرت را از بین میبرد. درنهایت این موسیقی ایران است که چوب میهمانهای موقت و ثروتمند را میخورد و آبرویش را به حراج میگذارند.
مقصر؟ ارشاد یا مردم
اکثرا از وضعیت برگزاری کنسرتها در داخل مینالند و کارشناسان موسیقی اصلا معتقدند این مراسمی که به اسم کنسرت برگزار میشوند اصلا کنسرت نیستند؛ بیشتر دورهمی یا «کلاب» هستند که با تکیه بر نور و صدا و حالوهوای شرکتکنندگان از پس خودشان برمیآیند و کیفیت و تعداد ارکستر اهمیتی ندارد. وجود صدابرداری انکار میشود و موزیسینهای ارزانقیمت ارجح هستند به کاربلدهایی که باید در خانه بمانند و درظاهر هنرشان به سود تاجران موسیقی نیست.
در چنین شرایطی ارشاد باید ورود کند یا مردم نباید پول بابت چنین کنسرتهایی بدهند؟ مقصر خلأ قانونی است یا سلیقه مردمی که انگار فقط دو سه ساعت بیخبری از دنیای بیرون و مشکلات احتمالیشان را میخواهند؟
وزارت ارشاد وظیفه دارد بر کیفیت اجراهایی که مجوز میدهد نظارت داشته باشد یا صرفا قرار است بر امور اخلاقی یا منکراتی ناظر باشد؟
دادن مجوز به فلانخواننده یعنی پایان نقش وزارت ارشاد و دفتر موسیقی بر عملکرد او و همکارانش؟ وجود سازوکاری برای پسگرفتن هزینه بلیت درصورت بروز مشکلاتی مانند پلیبکخوانی ضرورت ندارد؟ مردمی که پول بلیت کنسرت را میدهند اما آنچه تحویل میگیرند لبزدن خوانندهای است که یا حالش را ندارد بخواند یا تواناییاش را؛ باید در کدام نهاد یا سازمان دنبال حقشان باشند؟
این تنها یک بخش ماجراست. سهم جالبتوجهی از این حاشیهها متوجه مردم است؛ آنهایی که هزینه بالایی برای مثلا یک خانواده چهارنفره میدهند و درمقابل غش در معاملهای که انجام میشود هیچ واکنشی ندارند و اعتراضی در همانجا یا بعدها ندارند، حتی سراغ تهیهکننده و خواننده هم نمیروند و دلیلی نمیبینند صدای اعتراضشان را به گوش حتی یک نفر برسانند و این چرخه معیوب ادامه پیدا میکند و پلیبکخوانها را گستاختر از قبل؛ و تهیهکنندگان را ثروتمندتر از گذشته.
اگر چندبار سالن این خوانندگان خالی باشد آنوقت میفهمند که برای مخاطبانشان کیفیت اجرا اهمیت دارد و آنها نیامدهاند برای یک جشن دوستانه یا پارتی شبانه. اما درظاهر یک تفاهم نانوشته بین برخی خوانندگان و مخاطبان امضا شده که خواننده هر کاری بکند یا نکند باید تمام بلیتهایش فروش برود و خدشهای به ساحت هنری او وارد نشود و در چنین شرایطی زخمخورده اصلی «موسیقی» است.
از بین بردن بساط کمفروشی در کنسرتهای موسیقی نیاز به همکاری جدی وزارت ارشاد و مردم علاقهمند به موسیقی دارد. این اتفاقی نیست که نیازمند ورود ضابطان قضایی باشد و باید از طریق و راه هنر با آن برخورد شود.
گرانتر و بدتر
چند روز پیش بود که خبر گرانتر شدن بلیتهای کنسرت منتشر شد و قرار است این افزایش بیشتر هم شود. دیگر بلیتهای 500 هزارتومانی عادی شدهاند و کیش و تهرانش هم فرقی ندارد. توجیه این گرانیها هم افزایش هزینههای جانبی و اوضاع کرونا و تغییرات سالنهاست. بهانههایی که چندان قابل پذیرش نیستند و مقایسه این کنسرتها با نمونههای خارجیاش نشان میدهد که عملا در این حوزه گرانفروشی صورت میگیرد.
برخی خوانندگان ما مانند رضا صادقی یا محسن یگانه اگر بهتنهایی در خارج از ایران برنامه اجرا کنند، درآمد بیشتری از بلیتفروشی دارند و هزینه بلیت در آن شرایط بیشتر میشود؛ اما گروهی دیگر هستند که هیچجا برایشان ایران نمیشود و کسی خارج از وطن برای آنها و صدایشان درهمی یا لیرهای خرج نمیکند.
حتما و با توجه به اینکه هزینه اقلام و کالاها و خدمات هر سال بیشتر شدهاند و تورم هم انگار غیرقابلانکار است باید هزینههای خدمات و کالاهای فرهنگی هم اضافه شود اما این افزایش باید همراستا با کیفیت باشد. مساله مهم این است که در یک سال اخیر، هر قدر که بلیتها بالا رفته، کیفیت اجراها پایین آمده است. کیفیتی که بیهیچ دلیل فنی افت کرده و کسی هم پاسخگویش نیست.
اگر برخوردی از طرف مردم و وزارت ارشاد صورت نگیرد، تعداد این پلیبکها احتمالا در ماههای آتی بیشتر خواهد شد و این اشتباهات یا خطاهای عمدی یا غیرعمدی تنها چند روز میهمان فضای مجازی هستند و باز فراموش خواهند شد و حساب تهیهکنندگانشان پرتر از قبل خواهد شد.
پایان مطلب روزنامه فرهیختگان.