ماجرای آواز خواندن استاد شجریان برای مردم روستا/ مدرسهای که توسط شجریان ساخته شد
علی جهاندار، خواننده موسیقی سنتی و از شاگردان محمدرضا شجریان، خاطراتی جالب و خواندنی از خسرو آواز ایران را بازگو کرد.
ایران آرت: استاد بیهمتای آواز ایرانی، تا به حال شاگردان زیادی را هم پرورش داده است که هر کدامشان، ستارهای در آسمان هنر و فرهنگ این سرزمین هستند. جهاندار، یکی از همین شاگردان است که نزدیکی زیادی هم با استاد دارد.
علی جهاندار خواننده موسیقی سنتی و از شاگردان استاد، در سال۱۳۶۲ به واسطه محمد موسوی، نوازنده نامدار نی به محمدرضا شجریان معرفی میشود و تا سال1368ردیفهای مقدماتی و دوره عالی آواز را نزد شجریان میگذراند. اما ارتباط او با استاد فقط محدود به کلاس و شاگردی محدود نبوده و بیش از ۳۸سال است که رفتوآمد خانوادگی با ایشان داشته و از نزدیک با روحیه و منش اخلاقی استاد آشناست.
گفتوگوی این خواننده با روزنامه همشهری درباره محمدرضا شجریان را در ادامه میخوانید:
قبل از هر چیزی، اجازه دهید بپرسیم که آخرین بار کی استاد را دیدید؟
روز جمعه که خبرهایی ضدو نقیض از وضعیت جسمانی استاد به گوشم رسید، خودم را به بیمارستان جم رساندم و جمعیت مشتاق و دوستدار را دیدم. به سختی خودم را به همایون و افسانه عزیز رساندم و جویای حال استاد شدم و خوشبختانه شنیدم که وضعیت جسمی ایشان رو به بهبود است. عیادتی از ایشان کردم و بعد هم تصمیم بر این شد که همایون در جمع دوستداران وی در مقابل بیمارستان حاضر شده و از وضعیت جسمانی استاد خبر دهند.
شما از شاگردان بسیار نزدیک استاد بودهاید. چه دارید از این همه سال شاگردی و ارتباط برایمان بگویید؟
اگر بخواهم از استاد برای شما بگویم باید یک کتاب بنویسید. از آنجایی که بیشترین همراهی با استاد را از سال62 تاکنون داشتم، خاطرات زیادی از ایشان در ذهن دارم. منش و اخلاق استاد در هر روز و هر ساعت خودش یک خاطره است. رابطه ما از استاد - شاگردی شروع نشد و قبل از این نیز یک رابطه دوستی و رفاقتی با هم داشتیم. این رفاقت سالها طول کشید و همینطور هم ادامه دارد. از اینرو یک ارتباط خانوادگی نزدیک با استاد داشته و داریم.
پس رفتوآمد خانوادگی هم با استاد دارید؟
ایشان و خانوادهشان به شهر ما تشریف میآوردند و بیشتر اوقات هم ما خدمت استاد بودیم.
خاطره جالبی هم از این رفتوآمدها دارید؟
یکی از خاطراتی که از استاد همیشه در ذهنم باقی مانده، مربوط به زمانی است که اواخر دهه60 و بعد از زلزله رودبار و منجیل من به زادگاهم در بخش رستمآباد رودبار رفتم و با مرحوم برادرم و تعدادی از اقوام و دوستان مشغول کارهای عمرانی بوده و برای روستا و اهالی امکانات رفاهی و راههای دسترسی و آب آشامیدنی فراهم میکردیم. به همینخاطر مدتی در خدمت استاد در تهران نبودم. ایشان پرس و جو کرده و با من تماس گرفتند و گفتند که چرا مدتی است که کم پیدایی؟ کجایی؟ عرض کردم که پیگیر کارهای عمرانی روستایمان هستم و شرمنده که نمیتوانم خدمت شما برسم. باورتان نمیشود که چند روز بعد اهالی روستا خبر آوردند که استاد شجریان به همراه خانوادهشان در جاده در انتظار من هستند! تصور کنید باید در آن وضعیت چه حالی به من دست میداد. از شوق و شادی در پوست خودم نمیگنجیدم. سریع رفتم خدمت ایشان و آنها را به خانه روستاییمان آوردم. آقا همایون و مرحوم پرویز مشکاتیان هم بودند. عکسهای این سفرهایی که استاد به رستمآباد میآمدند را هنوز هم دارم و برای ما یادآور خاطراتی خوب است. استاد را به جاهای مختلف روستا بردیم و از نزدیک اقدامات عمرانی را دیدند. اما آن زمان چیزی به من نگفتند. بهخاطر کمبود امکانات روستا خیلی داشتم خجالت میکشیدم. روستای ما حتی برق هم نداشت و با چراغ نفتی شبها را سپری میکردیم. اما استاد روحیه درویشمسلک و متواضعی داشتند. به ایشان گفتم که ببخشید وسایل پذیرایی ما مختصر و امکانات ما کم است، گفتند که این چه حرفی است؟ اصلا من این جور جاها را دوست دارم و لذت میبرم. همان شب دورهمی گرفتیم.
چطوری؟
از راننده بلدوزر و کارگرها گرفته تا اهالی روستا دور استاد و خانوادهشان جمع شده بودند. استاد گفتند که ساز مرا بیاورید، میخواهم که برای اینها بخوانم و حسابی هم برای اهالی آواز خواندند. شب خوبی برای آنها گذشت و بعد هم جداگانه چندین بار آمدند. اینقدر رابطهمان عمیق بود که ایشان لطف داشتند و مرتب میآمدند به ما سر میزدند، دوستی و همدلی زیادی با ما داشتند.
ظاهرا مدرسهای هم در بخش رستمآباد با همت استاد ساخته شده است. قصه آن چیست؟
یک روز ساعت ۶ یا ۷ صبح بود که استاد از آمریکا به من زنگ زدند و گفتند که علی جان کجایی؟ گفتم خانهام. گفت کارهای عمرانی که شما در روستا انجام دادید را خیلی خوشم آمد. من یک کنسرت را با فرهنگ شریف در آمریکا اجرا کردهام. 8میلیون پول جمع کردیم، شماره حسابی به من بده تا برای شما واریز کنم و شما در همان روستا یک مدرسه بسازید. خلاصه اینکه به همت استاد شجریان یک مدرسه ۱۰کلاسی و دو طبقه برای دانشآموزان دبیرستانی ساخته شد.
چه سالی؟
تقریبا سال۷۰، بعد از زلزله رودبار این مدرسه ساخته شد.
آیا اهالی هم خودشان در صحبتهایشان از استاد درباره نبود مدرسه صحبت کرده بودند؟
نه، چیزی نگفته بودند. ولی چنین مدرسهای مورد نیاز روستا بود و استاد هم متوجه شده و اقدام کرده بودند.
مدرسه به اسم استاد ساخته شد؟
نه، استاد گفتند اسم مرا نگذارید. اسم یکی از شهدای روستا را روی مدرسه بگذارید. الان همان دبیرستان به نام شهید حجت نامگذاری شده است. استاد شجریان آدم بینیازی بودند و هیچ وقت دنبال اسم و رسم و معروفیت نبودند. سال۱۳۷۰ این مبلغ پول کمی نبود و استاد واقعا حمایت زیادی در این زمینه داشتند. چند باری هم خودشان شخصا برای نظارت بر ساخت مدرسه به بخش رستمآباد آمدند. خداراشکر با تمام امکانات و میز و نیمکت در اختیار دانشآموزان این روستا و روستاهای اطراف قرار گرفت.
شما که از نزدیک با استاد مراوده دارید، به ما بگویید که اوقات فراغت ایشان چطور میگذرد؟
استاد به باغبانی و گل و گیاه و باغچهداری علاقه زیادی دارند. لابد میدانید که تحصیلات در حوزه کشاورزی هم داشته و در این زمینه هم کار کردهاند. گاهی به شمال یا خانه ویلایی من در کرج میآمدند و با حوصله گلکاری میکردند. گاهی به شکار میرفتیم و خیلی اهل سفر بودند. با هم سفرهای زیادی رفتیم. متأسفانه این اواخر بیماری درگیرشان کرده و دیگر کمتر سفر میروند. هر چقدر از استاد شجریان به شما بگویم کم گفتهام. این مرد انگار در سفر یک آدم عادی بودند. یک خادم بودند و روحیه بگوبخند داشتند و حسابی زحمت میکشیدند. با این شخصیتشان چادر میزدند و آتش درست میکردند. گاهی خودم باورم نمیشد که این استاد شجریان معروف است که این کار را انجام میدهد. خیلی اهل سفر و خوش سفر بودند.