سازش، گویی خانه به خانه شهر ویران را میچرخید، بر در هر خانه میایستاد و ناباوریاش را با اهالی ویرانی در میان میگذاشت و سپس مویه سر میداد
ایرانآرت، صابر محمدی:
چند روزی بیشتر باقی نمانده بود تا جنگ عراق با ایران به ایستگاه پایانی برسد که آقای دیکتاتور، واپسین برگ از رویاهای جنونآمیزش را رو کرد؛ بیستوپنجم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوشش بود که ویایکس، سارین، تابون و خردل بر سر کردهای حلبچه فروریخت؛ گازهای اعصابی که رفته بودند برای خودشان در تاریخ گم شده بودند اما صدام ابایی نداشت تا آنها را به صحنه یک جنگافروزیِ تمامعیار در قرن حاضر احضار و حلبچه را به کانون بزرگترین ژینوساید شیمیایی تاریخ تبدیل کند. ظاهرا عملیات «والفجر دهِ» ایرانیها در شهر، او را کفری کرده بود تا آنجا که حتی هزاران نفر از ملت خودش را هم به قربانگاه بفرستد.
همان روزها، چندصدکیلومتر اینسوتر، جوانی کرمانشاهی با آن موهای پیچ و تابدارش که احتمالا آن روزها در اوج آشفتگی خود بودند، نشسته بود و فکر میکرد این آوار غم را چطور بنشاند بر کاغذ و بعد آنها را به جهان موسیقی صادر کند؛ نتهایی که آن روز در سر کیهان کلهر میچرخید هنوز نامش «شهر خاموش» نبود تا بیست سال بعد که او بالاخره دست کالین جاکوبسن، جانی گندلزمن، نیکولاس کودرز، اریک جاکوبسن، جفری بیچر، مارک سوتر و سیامک آقایی را گرفت و وارد نوپاستودیوی ریور اج در نیوجرسی شد تا یکی دیگر از شاهکارهای موسیقی جهانی را ضبط کند؛ کمی بعد، در سپتامبر دوهزاروهشت و این بار در پاریس، آنچه کلهر و دوستانش ژانویه دوهزاروهفت ضبط کرده بودند در سطح بینالمللی منتشر شد و آلبوم، همزمان در اسفند هشتادوهفت در تهران هم به بازار آمد. «شهر خاموش» نیامده تحسینها برانگیخت و بهسرعت جایش را بین آلبومهای موسیقی جهان باز کرد.
این اثر با کلهر و نوازندههای بروکلین رایدر و چند نوازنده دیگر که در ضبط استودیویی حاضر بودند و نیز با هنرمندانی دیگر چون یویوما بارها اینجا و آنجای جهان روی صحنه رفت اما برای اجرا در ایران همه این سالها را منتظر ماند تا همین چهارشنبه هفته گذشته. این بار البته نه از یویوما خبری بود نه از اعضای بروکلین رایدر و نه از سیامک آقایی که آنجا تنبک و سنتور نواخته بود؛ چند نوازنده ایرانی و نوازندهای هلندی در تالار وحدت، جادوگر کمانچه را همراهی کردند هر چند اینبار اجرا با صدای سهتار آغاز شد؛ «طرقه» که قطعه آشنایی از آلبوم «شب، سکوت، کویر» با آهنگسازی کیهان کلهر و صدای محمدرضا شجریان بود و البته در آلبوم «شهر خاموش» هم با ترکیب سازهایی دیگر گنجانده شده بود، آغازگر کنسرت بود. نورپردازی صحنه طوری بود که نوازندهها در هالهای از سیاهی قرار داشتند و آنها که به خاطر نمیآوردند نوازنده جهانی کمانچه، در نواختن سهتار هم چیرهدست است، با تابیدن نور روی استاد و تماشای سهتار نواختن او حسابی ذوقزده شدند... یک شروع هیجانانگیز و برقآسا. کلهر زخمه میزد و ویولنها و دیگر سازها آرامآرام همراهی را آغاز میکردند.
اما قطعه پایانی که همه منتظرش بودند، خود «شهر خاموش» بود که کلهر با آن فصل تازهای از حضور چشمگیرش در موسیقی جهان را تجربه کرده است. فضاسازیهای تکاندهنده آغاز اجرای این قطعه، نفس سالن را بند آورده بود؛ اثری که کلهر آن را متاثر از بمباران شیمیایی حلبچه نوشت و این بار آن را به آسیبدیدگان سیل ایران تقدیم کرد. سازش، گویی خانه به خانه شهر ویران را میچرخید، بر در هر خانه میایستاد و ناباوریاش را با اهالی ویرانی در میان میگذاشت و سپس مویه سر میداد؛ مویهای که ناگهان از هر خانه بلند میشد و سازها یک به یک صدای مرثیه را پرحجمتر میکردند. هر بمب که بر سر شهر آوار میشد، رقص آرشه، آشفته میشد روی ساز... مصیبت حلبچه به جای نشستن بر خم پیشانی، بر قامت ساز سرعت میگرفت و رعشهای هارمونیک میساخت. نوعی هارمونی تازه که حیرت را به عنوان مهمترین عنصر جهان جدید پیش روی ما مینشاند.
جادوی جادوگر کمانچه آن شب تهران را به سقف آرزوهای موسیقیاییاش رساند؛ «شهر خاموش» دیر به تهران رسید، اما بالاخره رسید و برای همیشه جا خوش کرد در فهرست مهمترین مراثیِ موسیقی که ما از نزدیک شنیدهایم... خیلی نزدیک، درست روبهروی آن صورتِ درخشان که موهای پیچ و تابداری گاه به گاه میپوشاندشان.