گفتوگو نوروزی با پرکارترین خواننده این روزهای موسیقی سنتی
ماجرای سالار عقیلی و جورابفروشی که خودروساز شد
تمام فکر و ذکرم این بود که خواننده مشهوری شوم و همه تلاشم را کردم تا به این هدف برسم. همیشه هر کاری را شروع کردم دوست داشتم در آن درجه یک باشم.
او پای ثابت تیتراژهای پرطرفدار تلویزیونی است و کنسرتهای داخلی و خارجیاش در طول سال به راه.
کمیل انتظاری در ویژه نامه نوروزی روزنامه جام جم، با او درباره نوروز، فعالیتها، آرزوها و علایقش گفتوگو کرده است.
چه آرزویی برای سال 96 دارید؟
قبل از همه، عید نوروز را به مردم عزیزم و خوانندگان روزنامه جامجم تبریک میگویم و امیدوارم هر جا هستند سلامت و شاد و خوش باشند. آرزوی هر کسی هم برای هموطنانش و هم برای خانوادهاش سلامتی است؛ سلامتی همنوعان و داشتن یک جامعه سالم، به دور از گرانی و نگرانی. آرزو دارم سال 96 خبری از این نگرانیها نباشد.
لحظه تحویل سال از خدا چه میخواهید؟
همیشه برای سلامتی دعا میکنم. همیشه از خدا میخواهم که خانوادهام، همسر و فرزندم سالم و سلامت باشند و من هم سلامت باشم تا در کنارشان بمانم و به آنها خدمت کنم.
بهترین نوروزی که داشتید؟
نوروز همیشه خوب است. مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد و آن را خراب کند. تا حالا هم خدا را شکر چنین نبوده.
باید میپرسیدم بدترین نوروزی که داشتید، کی بود؟
ذات نوروز با بدی جور درنمیآید. از نامش هم پیداست! آغاز کردن یک روز نو و معمولا خوشیمن است. چهره مردم هم در نوروز تا دو سه هفته شاد است. امیدواریم این شادی ادامه داشته باشد و در طول 365 روز سال لبخند از لب مردم ما نیفتد. نوروز همیشه خوب است.
اهل سفر هستید؟
بله.
منظورم سفرهای کاری برای اجرای کنسرت نیست.
وقتی برای سفرهای تفریحی نمیماند. بندرت پیش میآید که به قصد تفریح با خانواده به سفر بروم. ولی عاشق سفرم. در واقع، سفرهای ما با سفرهای کاری یکی شده، ولی در کنارش تفریح و سیاحت هم داریم.
ورزش هم میکنید؟
خیلی دوست دارم ولی فرصتش را ندارم. (میخندد و میگوید: قرار است از سال 96 شروع کنم.)
چه ورزشی را دوست دارید؟
در گذشته تنیس بازی میکردم ولی پایم آسیب دید و نتوانستم آن را ادامه دهم. با وجود این به پیادهروی، کوهنوردی و دویدن (روی تردمیل البته!) هم علاقه دارم.
فوتبال چطور؟
از بچگی فوتبال را دوست داشتم ولی نه تا اندازهای که بازی کنم.
طرفدار کدام تیم هستید؟ قرمز یا آبی؟
طرفدار تیم خاصی نیستم. ولی تیم آلمان را دوست دارم.
در دوران کودکی دوست داشتید چه کاره شوید؟
خلبان! در بچگی همه دوست دارند خلبان شوند. یک مقدار که بزرگتر شدم، دوست داشتم پزشک شوم. بعد از 18 سالگی واقعا دوست داشتم خواننده شناختهشدهای شوم.
آن زمان تصور میکردید به یکی از مطرحترین خوانندههای کشور تبدیل شوید؟
این لطف شماست. ولی میخواستم و تمام فکر و ذکرم این بود که خواننده مشهوری شوم و همه تلاشم را کردم تا به این هدف برسم. همیشه هر کاری را شروع کردم دوست داشتم در آن درجه یک باشم. به همه پیشنهاد میکنم هر کاری که میکنند حتی رستورانداری، سعی کنند بر آن متمرکز شوند و در آن کار بهترین باشند.
برای همین شما که در دانشگاه در رشته بازیگری تحصیل کردید، دنبال بازیگری نرفتید؟
کارهای زیادی در بازیگری به من پیشنهاد شده ولی آنها را نپذیرفتم با این تصور که به کار خوانندگی و موسیقیام صدمه میزند.
حالا هم حاضر نیستید در فیلم یا سریالی بازی کنید؟
ممکن است روزی یک فیلم سینمایی بازی کنم. اگر کارگردانی پیدا شود که بر اساس زندگی واقعیام فیلمی بسازد، حاضرم در آن فیلم به جای خودم بازی کنم. چون خیلی حرفها برای گفتن دارم.
فیلم مستند یا داستانی؟
داستانی یا مستند داستانی.
زندگی شما آنقدر افت و خیز داشته که دستمایه یک فیلم سینمایی جذاب شود؟
صددرصد.
غیر از سنتور، ساز دیگری هم میزنید؟
در مجموع نواختن هشت ساز را بلدم. سنتور ساز تخصصی من است و در کنار آن تنبک، دف، سهتار، پیانو، ملودیکا، ارگ، آکاردئون و سازدهنی هم میزنم.
در میان دستگاههای موسیقی ایرانی کدام را بیش از همه دوست دارید؟
بیشتر شور و متعلقات آن. به بیات اصفهان هم علاقهمندم.
نظرات مردم و طرفدارانتان را در سایتها و صفحات شبکههای اجتماعی میخوانید؟
نظرات را میخوانم. اما به علت نداشتن وقت فرصت پاسخگویی به همه آنها را ندارم. به برخی پاسخ میدهم. زحمت مدیریت صفحاتم در شبکههای اجتماعی را نیز یکی از دوستان میکشد. البته به تماسهای تلفنی پاسخ میدهم.
موضوع بیشتر این تماسها چیست؟ تقاضای دیدار؟
تقاضای دیدار کمتر است. بیشتر ابراز محبت میکنند و برای انتشار آلبوم یا اثری که در تیتراژی خواندهام، تبریک میگویند. کلا از آن آدمهایی نیستم که موبایلم را جواب ندهم.
عجیبترین طرفداری که تا به حال داشتید؟
یکبار وقتی داشتم ماشینم را پارک میکردم تا به سالن کنسرت بروم، پسر کم سن و سالی پیش من آمد و با هیجان گفت به عشق من تنهایی از مشهد به تهران آمده تا مرا از نزدیک ببیند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و اشکم درآمد.
عجیبترین اتفاقی که در کنسرتها شاهدش بودید؟
یک بار هم پس از کنسرت، جوانی با ظاهری آراسته پیشم آمد و گفت آقای عقیلی مرا به یاد میآورید؟ دقت کردم، او را نشناختم و با تعجب گفتم نه متاسفانه! گفت: «17 سال پیش سر چهاراه پارکوی جوراب میفروختم. به شما گفتم از من جوراب بخرید. شما گفتید درس بخوان و ترقی کن. حرف شما به عنوان یک هنرمند روی من خیلی تاثیر گذاشت.» او رفت دنبال درس و حالا در یکی از شرکتهای خودروسازی مدیر یک بخش است. از خوشحالی اشک ریختم و او را در آغوش گرفتم.
زیباترین تصنیفی که تا به حال خواندهاید؟
از دید خودم یا از دید مردم؟
هم از دید خودتان و هم از دید مردم.
شخصا تیتراژ سریالهایی را که خواندهام، خیلی دوست دارم. مثل تصنیف «ایران» یا «وطنم» تیتراژ سریال «تبریز در مه». همچنین قطعه «نام جاوید وطن». فکر میکنم مردم هم این قطعات را دوست دارند و آنها را زمزمه میکنند.
خواندن ترانههایی با مضمون ملی و وطنی، تمایل خودتان است؟
من عاشق وطنم، ایران هستم. مشتاقانه از پیشنهاد خواندن ترانهای درباره ایران استقبال میکنم. بارها فرصت مهاجرت از ایران برایم پیش آمده است، ولی همیشه گفتهام که مال این آب و خاک و مردم هستم و باید به این مردم خدمت کنم.
خواننده مورد علاقهتان کیست؟
استاد شجریان و مرحوم استاد بنان.
و الگویتان در خواندن؟
هر دوی این استادان.
به موسیقی پاپ هم گوش میدهید؟
بله، بعضی کارهای پاپ را گوش میکنم.
کتاب هم میخوانید؟
زیاد نه! متاسفانه فرصتش پیش نمیآید.
مطبوعات چطور؟ روزنامهها را ورق میزنید؟
اگر مطلبی درباره خودم باشد یا درباره موضوع خیلی خاص و مهمی باشد. البته گاهی اخبار را از تلویزیون دنبال میکنم. ولی در کل معتقدم بیخبری، خوشخبری است.
پس در اوقات فراغت چه کار میکنید؟آواز میخوانید؟
اگر وقتش را داشته باشم به سفر میروم. ولی متاسفانه فرصتش نیست.
کار با گروهها و آهنگسازهای متعدد شما را دچار سردرگمی نمیکند؟
تا به حال با بیش از چهار گروه کار نکردهام و الان هم با سه گروه همکاری میکنم. گروه اصلی من، «راز و نیاز» است که سال 73 حدود 22 سال پیش به همراه همسرم، خانم حریر شریعتزاده و آقای آرش فرهنگفر، نوازنده تنبک این گروه را تشکیل دادیم و الان 13 عضو دارد.
سالها شاگرد صدیق تعریف بودید. با سختگیریهای او چگونه کنار میآمدید؟
من 16 سال داشتم که شاگرد ایشان شدم و هفت سال در خدمتشان بودم و هنوز هم حق استادی بر گردن من دارند. به هر حال، استاد اگر شاگردش را هم تنبیه کند، شاگرد نباید چیزی بگوید. دستان ایشان را میبوسم و برایشان آرزوی سلامت دارم.
قبلا گفتهاید که پدرتان دوست داشت شما وکیل شوید. شما دوست دارید حرفه پسرتان «ماهور» در آینده چه باشد؟
من هیچوقت او را مجبور نمیکنم.
علاقه و استعدادش به سمتی نیست که در حوزه موسیقی فعالیت کند؟
الان ساز میزند و خواه ناخواه با موسیقی آشنا میشود، ولی خودش دوست دارد دندانپزشک شود.
شما خوشلباس هستید. طراح لباس دارید؟
لطف دارید. نه، خودم لباسهایم را انتخاب میکنم.
سینما هم میروید؟
تا آنجا که فرصت کنم، فیلمها را دنبال میکنم. ولی کار ما به شکلی است که خیلی زمان آزاد برایمان باقی نمیگذارد.
فیلم سینمایی محبوبتان که بارها آن را دیدهاید؟
دلشدگان استاد علی حاتمی.
کنسرت هم میروید؟
اگر دعوت کنند، بله.
آخرین کنسرتی که رفتید؟
کنسرت هنرمند خوب کشورمان آقای روزبه نعمتاللهی.
اوایل دهه 80 آموزشگاهی در سعادتآباد نزدیک دانشکده ما داشتید. گهگاهی شما را آنجا میدیدم. هنوز آن آموزشگاه را دارید و تدریس میکنید؟
مشغلهها باعث شد از تدریس چشمپوشی کنم. تا 70 سالگی میخواهم بخوانم (میخندد) و پس از آن دوباره کار تدریس را از سر میگیرم.
لطفا نخستین چیزی را که با شنیدن این واژهها به ذهنتان میرسد، بگویید:
عشق؟
خانواده
سالار عقیلی؟
خاک پای مردم.
موسیقی؟
عشق من.
سرماخوردگی؟
کابوسم.
ماهور؟
زندگی.
شعر؟
جزو لاینفک شغل من.
غزل؟
بخشی از شغلم.
زندگی؟
عشق و لذت.
تولد؟
نو شدن.
مرگ؟
دوست ندارم.
و ایران؟
عشق من.