قلندری که رفت و صدای تار خاموش شد / از اوج تا مهاجرت و عزلت محمدرضا لطفی
چهار سال از نبود محمدرضا لطفی، استاد برجسته تار میگذرد...
ایران آرت: محمدرضا لطفی استاد بزرگ موسیقی کشورمان، ردیفدان، آهنگساز و نوازنده بزرگ تار که با آثار زیبای خود بخش عظیمی از خاطرات موسیقی ایرانیان را شکل داده است، 12 اردیبهشت 1393 برای همیشه خاموش شد و زخمههایش بر تار جاودانه شد.
به گزارش ایران آرت، در چهارمین سالگرد درگذشت لطفی، جامجم گفتوگویی با کیوان ساکت، نوازنده برجسته تار انجام داده که در ادامه بخشهایی از صحبتهای ساکت را خواهید خواند.
** مهمترین ویژگی نوازندگی لطفی را میتوان در این دانست که تحت تاثیر استاد لطف ا... مجد قرار گرفته بود و همین تاثیر هم دوران طلایی کارش را رقم زد.
** محمدرضا شجریان و شهرام ناظری هم خوانندگان خوبی بودند که با لطفی کار کردند و باعث شدند آثار بهیادماندنی خلق شود، آثاری که خیلی هم طرفدار داشت.
** نکته دیگر اینکه آقای لطفی در سالهای پایانی عمر خود به موسیقی قدیمی ایران علاقه زیادی داشت و در کارهایش هم موسیقی اواخر دوره قاجار را بازسازی میکرد. این بخش از آثار ایشان هم که به یادگار مانده، کارهای زیبایی است.
** اما اگر قرار باشد از درخشانترین دوره فعالیت هنریاش حرف بزنیم، باز هم میگویم شیوه لطفی برای دهههای 40 و 50 نو بود و خیلی هم طرفدار پیدا کرد، بخصوص میان جوانانی که نگاه به بازسازی ارزشهای گذشته داشتند، شنیده شد و واقعا برای آن روزگار اتفاقی تازه و نو بود.
** بعد از انقلاب ایشان برای مدت طولانی به خارج از کشور مهاجرت کرد و 20 سال در ایران نبود. زندهیاد لطفی در دورهای این سفر را انجام داد که اوج فعالیت و خلاقیت هنریاش بود و اگر مانده بود به احتمال زیاد موفقیتهایش ادامه پیدا میکرد و آثار ارزندهای خلق میکرد.
** مهاجرت باعث شد در کوران اتفاقات مهم ایران برود و از خیلی چیزها دور بماند. هر چند به ظاهر در جریان اتفاقات بود اما او دور شد و خیلی حسها و اتفاقات آن زمان را تجربه نکرد. بعد هم که برگشت و شکل دیگری از نواختن را با خود به ایران آورد؛ شکلی که سلیقه ساده مردمان خارج از کشور را با خود داشت، کارهایش را تحتتاثیر قرار داده بود و دیگر سازش رنگ و لعاب پیش از رفتن را نداشت.
همچنین داریوش طلایی، آهنگساز و نوازنده تار نیز در یادداشتی که در اختیار جام جم قرار داده، در مورد لطفی نوشته است:
آقای لطفی در دوره مدیریت آقای ابتهاج کارهای خوبی انجام دادند. برنامه گلچین هفته در رادیو هر جمعه صبح پخش میشد. آقای لطفی آثار قدیمی را بازسازی کرده که در این برنامه پخش میشد و همین جوانان بسیاری را جذب موسیقی ایرانی کرد. پس از چندی کسانی که از مرکز جدا شدند هم به او پیوستند و با او همکاری میکردند.
این دوره در زندگی لطفی حرکت بزرگی بود و جوانهای زیادی را به علت همان برنامه گلچین هفته صبح جمعهها به خود جذب کرد. اگر صبح جمعه به کوه و به درکه میرفتید، ساعت 10 صبح در تمام کوه داشتند تصنیف «ای که من» که با آقای شجریان اجرا کرده بود یا آثار نیداوود را کار کرده بود یا دیگر تصانیف بازسازی شده را میشنیدید. همه جوانان هم آنها را میخواندند و این کار روح تازهای در کالبد موسیقی و جوانانی که با موسیقی ایرانی فاصله گرفته بودند، دمیده بود.
بعدها این جریان ادامه پیدا کرد و دیگر فضا انقلابی شده بود، سرودهایی ساخته یا در این فضا کنسرتهایی برگزار شد. بازهم مرکز این کارها منزل آقای لطفی بود که در آنجا گروه شیدا و دیگرانی که به آنها پیوسته بودند، جمع میشدند. خانواده کامکارها که گروه شیدا را داشتند حتی در تکثیر نوارها هم کمک و همکاری میکردند. این فعالیتها با جریان انقلاب همراه شد و در آن روزها سرودهای انقلابی ساختند . ساختن و پخش همین سرودها بود که باعث شد، بعد از انقلاب مشکلی که برای اغلب موزیسینها و خوانندههای دیگر بهوجود آمد بود برای لطفی و دو خواننده همکارش، شجریان و ناظری پیش نیاید چرا که در آن دوره حساس سرودهای انقلابی خوانده بودند.
در این شور انقلابی آقای لطفی از سردمداران بود و آقای ابتهاج بهعنوان ادیب و شاعر حامی ایشان. بنابراین کانون چاووش بعد از انقلاب شکل گرفت که دنباله همین ایدهها بوده و بنا به دلایلی هم بسته شد و لطفی هم برای کنسرتی به ایتالیا دعوت شد و رفت و برنگشت که این شد شروع یک زندگی دیگر برای ایشان.
تارنوازی آقای لطفی به هر گونهای حساب کنیم در سطح عالی است. هر هنرمندی دورههایش متفاوت است و در یک دوره به اوج میرسد. او در یک دورهای به اوجش رسید که به نظر من در همان سالهای 50 تا 60 بود. نهایت اینکه لطفی هر جا بود و هرچه کرد،موسیقی دغدغه همیشگی اش بود. او شناخت بینظیری از موسیقی داشت و همین باعث شده بود حتی روزگاری که قدرت و تکنیک جوانی را نداشت ساز بسیار حس و حال، با شعور و تاثیرگذاری ارائه کند.