تا سر باز کردن زخم کهنه گلپا/ پای شجریان هم به گلایهها باز شد
سجاد مالمیر: گلایهها و دلشکستگیهای اخیر گلپا نتیجه سر باز کردن یک زخم کهنه و قدیمی است که سالها پیش باعث شد صدای ساز و آواز بسیاری از چهرههای برجسته موسیقی خاموش شود.
ایران آرت: اکبر گلپایگانی خواننده نامی و ستاره سالهای دور موسیقی دستگاهی ایران، پس از گذشت 4 دهه از انقلاب اسلامی، به نیابت از همنسلها و همتایان خود گلایههایی را مطرح کرده که قابل تأمل است. این خواننده پیشکسوت حرف از انحصارگری در موسیقی پس از انقلاب میزند و مدعی است که برخی از موزیسینهای کشور تلاش کردهاند تا او و همنسلهایش از دور ساز و آواز خارج شوند.
گلپا که روزی انتخاب اول داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامه رادیویی گلها بود و با اجرای بیش از 300 برنامه، رکورددار اجرا در گلها شد، پس از انقلاب سرنوشت خوبی پیدا نکرد و با ممنوعیت پخش صدایش از رادیو و تلویزیون ملی به انزوا رفت. این سرنوشت تلخی بود که بسیاری از آهنگسازها و خوانندگان دیگر آن زمان هم دچارش شدند و روی نام آنها هم مهر ممنوعیت خورد تا بخشی از بهترین دوران حرفهایشان را در انزوا بگذرانند. گرچه سالها بعد سعی شد از این چهرهها دلجویی شود که رسم پسندیدهای هم بود ولی نمیتوان منکر شد که خیلی وقتها دلجویی باعث التیام برخی زخمهای کهنه نمیشود.
قصه امروز اکبر گلپایگانی و همتایانش، قصه یک زخم کهنه و قدیمی است که حالا دوباره سر باز کرده و صاحب زخم را آزار میدهد. این زخم کهنه باعث شده گلپا در 84 سالگی غمزده و دلشکسته باشد. واقعیت است که او کمتر مصاحبه میکرد و کمتر تن به حاشیههای دنیای کاغذ و قلم میداد اما حالا طی چند ماه اخیر به اندازه چند سال گذشته مصاحبه کرده و در همه این مصاحبهها هم گلایهمند بوده است. گلپا خیلی آرام پیش رفت ولی در نهایت حرفهای حاشیهای مهمی را مطرح کرد. شاید ابتدا قصد نداشت به تندی حرف بزند و کسی را متهم کند اما مصاحبهاش با روزنامه قانون طوری پیش رفت که ناگزیر به گفتن خیلی از مسائل شد.
اولین اعتراضهای گلپا به شیوه آموزش ساز و ردیف بود و این خواننده میگفت که چرا موسیقی دستگاهی باید طوری آموزش داده شود که موزیسینهای نسل جوان خیلی مونوتون و یکنواخت عمل کنند؟ مدتی بعد به هوشنگ ابتهاج تاخت و گفت این شاعر تودهای بوده و حالا با تزویر و دورویی حزباللهی شده است. در نهایت هم به سراغ محمدرضا شجریان و دیگر اعضای گروه چاووش رفت و اینها را به سنگ انداختن لای چرخ دیگران متهم کرد و مدعی شد که شجریان و دوستانش در دهه 60 مانع تداوم دیگر مکاتب موسیقی آوازی شدند.
صحبتهای گلپا خیلی سریع نقل محافل شد و به مرور یک دو دستگی میان موافقان و مخالفان ادعاهای این خواننده قدیمی به وجود آمد. ادعاهای این خواننده سنگین بود و پر از حاشیه. به خصوص آنکه گلپایگانی خوانندهای را نشانه گرفت که در اوج محبوبیت است. عمده صاحبنظران معتقدند که محمدرضا شجریان از تأثیرگذارترین و محبوبترین چهرههای هنر معاصر ایران است، محبوبیتی که بخش ویژهای از آن به خاطر خوشالحان بودن و توانایی این خواننده در تصنیف و آواز خواندن است و بخش دیگرش به مردمی بودن و همراهی شجریان با مردم. به هر تقدیر دلخوری گلپا از سرنوشت موسیقی پس از انقلاب باعث شد که میان موافقان او و حامیان شجریان که در بستر بیماری است، حرفهای مختلفی رد و بدل شود و در این بین عدهای هم سعی کردند از دلخوری استاد قدیمی آواز سوء استفاده کنند.
عکسهای مختلفی از شجریان و گلپا در کنار یکدیگر وجود دارد که نشان میدهد این دو از سالهای دور با هم ملاقاتهای متعددی داشتهاند و هیچوقت هم مشکل و کدورتی بینشان نبوده. کما اینکه شجریان زبان به تمجید از گلپا گشوده و صحبتهایش در کتاب "گنجینههای گلپا" هم چاپ شده است. خود گلپا هم تا زمانی که چندان درگیر هیاهو و شیطنتهای رسانهای نبود، به نیکی از شجریان یاد میکرد. این خواننده همین امسال در گفتوگویی نوروزی در مورد شجریان گفت: "آقای شجریان که رفیق عزیز خود ماست و از قدیم با ما کار می کرده و همکار ما بوده است. او خواننده بسیار خوبی است. ان شاءالله خداوند مریضی آقای شجریان را شفا بدهد و مطمئنم شفا هم میدهد."
از شجریان و ایرج هم عکسهای مختلفی در کنار هم وجود دارد که تأثیرگذارترینش تصویری از این دو گل آواز ایران در مراسم تقدیر از ایرج است که دست در دست همدیگر به لنز دوربین نگاه میکنند و مخاطب را به لبخند وا میدارند. شجریان در همان مراسم در مورد ایرج میگوید:" صدای ایرج متر و معیار است". به همین نسبت گلپا و ایرج، شجریان و عبدالوهاب شهیدی و سایر گلهای آواز ایران هم دوستی دیرینهای با هم داشتند و هر بار در محفل تقدیر از یکدیگر حضور داشتهاند. در این شرایط کسی مشتاق تنش میان این بزرگان نیست جز جمعها و رسانههایی که هیچکدامشان را دوست ندارند؛ آنها شجریان را اهل تزویر مینامند و گلپا را درباری. هر بار هم آتش زیر خاکستر را شعلهورتر میکنند تا طرفداران این دو استاد آواز موسیقی حسابی از خجالت همدیگر در بیایند و حسن و منزلت هر دو خواننده که بخشی از تاریخ آواز موسیقی ایران هستند را خدشهدار کنند.
واقعیت است که شجریان علیرغم محبوبیت عظیمی که نزد مردم کشورش دارد، مخالفانی هم دارد که دائم به دنبال پروندهسازی برای او هستند. به خصوص آنکه شجریان اکنون در بستر بیماری است و حضور ندارد تا پاسخی به این پروندهسازیها بدهد. مخالفان شجریان که عمدتاً مخالف سیاستهای او هستند نه مخالف آوازش، دلخوریها و گلایههای گلپا را بهانه کردهاند تا بهترین ضربه را به چهره مردمی شجریان بزنند. آنها ویدئویی از شجریان پخش میکنند که شجریان در آستانه 70 سالگی میگوید موسیقی بدون صدای زنان مثل سازی است که یک سیم کم دارد. عمده آنها مخالف تکخوانی زنان هستند اما تاریخ این گفته شجریان را بهانه کردهاند و میگویند چرا این خواننده پیش از اتفاقات اجتماعی چند سال اخیر و در زمانی که در اوج دوران حرفهای خود بود چنین حرفی نزد؟ در حالیکه ویدئوی دیگری از شجریان وجود دارد که نشان میدهد این خواننده در زمانی که موهایش سفید نشده بود هم همچین عقیدهای داشت. آنها قصد ندارند ویدئوی قدیمیتر را پخش کنند چون به نفعشان نیست.
موضوعات دیگری هم این روزها علیه شجریان مطرح میشود. به خصوص آنکه عدهای ماجرای کارگاه آوازی شجریان را پیش میکشند و میگویند شجریان با افتتاح آن کارگاه خواسته آوازخوانهایی را پرورش بدهد که مثل خودش باشند و در مکتب خودش آواز بخوانند. این در حالی است که مجید درخشانی میگوید روزی محمدرضا شجریان در محفلی محمد معتمدی را دید و از آوازش تمجید کرد چون معتقد بود معتمدی از معدود کسانی است که مثل شجریان نمیخواند. واقعیت است که عمده مقلدان شجریان شاگردهای خود او نبودهاند، گرچه نمیشود منکر این شد که در تدریس آواز ممکن است هنرجو از مکتب استاد خود الهام بگیرد. شجریان هم مکتب خودش را تعلیم میداد اما صحبتهای نزدیکانش روشن میکند که او قصد نداشت آدمهای مقلد پرورش بدهد چون اساساً خودش هم آدم مقلدی نبود، وگرنه الآن چیزی به نام مکتب شجریان وجود نداشت.
تقریباً همه صاحبنظران متفقالقول هستند که موسیقی دستگاهی ایران پس از انقلاب دچار تکصدایی شد و اگر شهرام ناظری را هم در نظر بگیریم، شجریان و ناظری رأسهای دو هرمی بودند که دیگران از آنها تقلید میکردند و کمتر خوانندهای بود که به شکل خودش بخواند و مطرح هم باشد. شاید این را خود شجریان و ناظری هم دوست نداشتند. بعضاً در صحبتهایشان هم اشاره کردهاند که دلشان میخواست صداهای دیگر هم همچنان میخواندند و جامعه به این تکصدایی دچار نمیشد. کیهان کلهر در این مورد میگوید که نسل چاووش گرچه یک صدا میداد و یکهتازی میکرد اما بزرگترین خدمتی که کرد این بود که نگذاشت زنجیر تداوم موسیقی ایرانی پاره شود. در واقع این شجریان، لطفی، مشکاتیان، علیزاده و دیگران بودند که در دوران سرودخوانی سعی کردند همچنان موسیقی ایرانی را نگه دارند وگرنه ممکن بود زنجیر موسیقی ایرانی برای اولین بار در طول عمرش پاره شود و برای تداوم آن 20 سال وقفه ایجاد شود.
صحبتهای اکبر گلپا در خصوص تکصدایی بودن موسیقی ایرانی پس از انقلاب جای تأمل دارد. البته اینکه گلپا گفته شجریان و دوستانش سنگاندازی کردهاند تا این تکصدایی به وجود بیاید، ادعایی است که این خواننده قدیمی دارد و خود او میتواند در موردش شفافتر صحبت کند تا آدمهای آن دوره آن را بررسی کنند. به هر حال گلپا دلخور است و این دلخوری ناشی از حذف یکباره اوست. گلپا هم از جمله خوانندگانی است که کارنامهاش از یک دوره به بعد خالی از خلق هنری میشود و این موضوع حتماً سالها آزارش داده و دلگیرش کرده است.
اهل هنر میدانند که یک هنرمند وقتی اجازه کار کردن پیدا نمیکند، ممکن است چقدر آشفته و پژمرده حال شود. در این فی مابین آنهایی که امروز دایهدار گلپا شدهاند، بهتر است به این فکر کنند که چرا گلپا از خواندن محروم شد و چرا زمانی که موسیقی در کشور آزادتر شد به سراغ گلپا نرفتند تا این خواننده برگردد و دوباره در کشورش بخواند؟ چرا گلپا حتی در دهه 70 هم مجبور شد برای برگزاری کنسرت به خارج از کشور برود؟ درست مثل همان تقدیری که در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 برای شجریان نوشتند و پروندهسازی کردند تا استاد آواز ایران نتواند در خاک خودش آواز بخواند. این پرسشهایی است که عدهای باید پاسخ بدهند که مشتاق شعلهورتر شدن آتش میان گلپا و حامیان شجریان هستند، آنهایی که هیچکدام را دوست ندارند و قصد دارند از اعتبار هر کدام از اینها برای تخریب دیگری استفاده کنند.