کد خبر: 11018 A

روایت رسول نجفیان از یک خواب

روایت رسول نجفیان از یک خواب

رسول نجفیان خوابی دیده که باعث ایجاد تغییراتی در زندگی او شده است.

ایران‌آرت: رسول نجفیان یکی از هنرمندانی است که تقریباً هر سال قطعه یا آلبومی با موضوع ماه محرم دارد. البته این چهره سرشناس سینما و تلویزیون نگاه متفاوت و توام با دقت نظری هم نسبت به آثاری که ویژه ماه محرم و عزای امام حسین (ع) تولید می‌شود دارد. او در بخشی از گفت و گوی خود با "موسیقی ما"، در مورد اینکه چرا هر سال قطعه یا آلبومی در مورد واقعه کربلا منتشر می‌کند، توضیحاتی داده است که می‌خوانید:

 لطف الهی شامل حال من شد و خاطرات شگفت‌انگیزم هرچه بیشتر من را به سمت خواندن برای محرم سوق می‌دهد. ما در محله‌ای زندگی می‌کردیم که همه اقوام در کنار هم بودیم و می‌دیدم که مسیحی‌های عزیز، یهودی‌های عزیز و زرتشتی‌های عزیز برای این ماه نذر می‌کردند. شاید این خلوص روی من تأثیر گذاشته و نمی‌توانم از این فضا جدا شوم.

بعدها که در روستاها به جمع‌آوری ثروت‌های کلان میراث فرهنگی پرداختم و مادرهایی که لالایی می‌گفتند و شاهنامه‌خوانی‌ها و مثنوی‌خوانی‌ها را بررسی می‌کردم، نوحه‌ها و نواهای عاشورایی را هم جمع‌آوری کردم. پس از جمع‌آوری این نوحه و نواها لطف الهی شامل من شد و با همت شرکت «سروش» یک مجموعه به نام «با عاشورا می‌گریم» و یک مجموعه به نام «ذوالجناح آمد بی‌سوار» را منتشر کردیم. این نوحه‌ها همگی پانصد یا ششصد ساله بودند و پیرمردها می‌گفتند که این نواها سینه به سینه به آنها رسیده است. در نتیجه فکر می‌کنم این نواها یک درس و تربیت است و صرفاً یک مراسم آیینی نیست.

زمانی که من مدرسه می‌رفتم یک زباله جمع‌کن در محله ما بود. در آب انبار یک خرابه زندگی می‌کرد و نامش آقا مهدی بود و هیزم روشن می‌کرد. اهل محل او را دوست نداشتند ولی یک بار که در قهوه‌خانه نشسته بودم، شعری از حافظ خواندم. بعداً فهمیدم سواد ندارد ولی قرآن کریم و حافظ و مولانا را حفظ بود. ایشان از زباله‌ها چیزهایی پیدا می‌کرد و هر روز به اندازه دوازده زار و ده شاهی برای خودش وسایلی پیدا می‌کرد و می‌فروخت و غذایی تهیه می‌کرد. حتی اگر به او ده میلیارد هم می‌دادید بیشتر از آن دوازده زار و ده شاهی برای خودش چیزی جدا نمی‌کرد. با ایشان دوست شدم و تحلیل‌های او از قرآن و حافظ و مولانا روی من تأثیر گذاشت.

یک بار خواب ایشان را دیدم که جلوی در همان خرابه‌ای که زندگی می‌کرد ایستاده بود و از آن خرابه نور خارج می‌شد. در خواب به او گفتم که اینجا چه خبر است و به من گفت که وارد شو و امام حسین(ع) آنجا نشسته است. وارد آن آب انبار شدم و خوشبختانه یا متأسفانه هیچ چیز جز نور ندیدم اما صحبت‌هایی انجام شد. از خواب پریدم و آن شعر «بیا و ببین هان چه‌ها کردند/چه خنجرها در سینه‌ها کردند/چه خشکی که بر چشمه‌ها کردند/چه آتش‌ها بر خیمه‌ها کردند/سر اطهر یادگار رسول/جدا از تن بر نیزه‌ها کردند/چه با مهمان کربلا کردند.» را همان شب ساختم و خواندن این شعر حدود سی دقیقه طول می‌کشد. شاید از برکت آن خواب است که با وجود همه گناهان می‌توانم این ارادت را داشته باشم.

 

 

رسول نجفیان
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین