شعر «میراث» هوشنگ چالنگی را با صدای خودش بشنوید؛ میراث گریه، آه/ در قوم من/ سینه به سینه بود
شعری که با صدای او میشنوید، «میراث» نام دارد و از کتاب «زنگوله تنبل» انتخاب شده است
کد خبر: 9716ایرانآرت: هوشنگ چالنگی، شاعر کتابهای شعر «زنگوله تنبل» و «آبی ملحوظ»، از شاعران حلقه اولیه شعر دیگر، از جریانهای پیشروی شعر فارسی در دهه چهل است. با این حال نخستین کتاب شعر او با تاخیری بیش از سهدههای در سال هزاروسیصدوهشتاد و در نشر سالی منتشر شد؛ کتاب «زنگوله تنبل» که توجهها به شعر دیگر را دوباره قوت بخشید.
شعری که با صدای او میشنوید، «میراث» نام دارد و از همین کتاب است.
نمیتوانم گفت،
با تو این راز نمیتوانم گفت
در کجای دشت، نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام، آرام
از کوه اگر میگویی
آرامتر بگوی!
بار گریهای بر شانه دارم
برکهای که شب از آن آغاز میشود،
ماهی اندوهگین میگردد
و رشد شبانهی علف
پوزهی اسب را مرتعش میکند.
آرام، آرام
از دشت اگر میگویی.
گیاهی که در برابر چشم قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله میآید.
آه، میدانم!
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب؛ رویای من! بر گیاه و بر سنگ،
که معراج تو را آراستهام من.
گرگی که تا سپیدهدمان بر آستانهی دِه میمانَد
بوی فراوانی را در مشام دارد
صبحی اگر هست، بگذار با حضورِ آخرین ستاره
در تلاوتی دیگرگونه آغاز شود.
ستارهها از حلقومِ خروس
تاراج میشوند
تا من از تو بپرسم
اکنون ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبایم؟
انبوهیِ جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب میخواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیدهدمان را به من باز نماید.
میراث گریه، آه
در قوم من
سینه به سینه بود.