هیرومی ایتو: شاعر متفاوت ژاپنی/ معنا از خونی فلاکت بار پوشیده میشود
هیرومی ایتو از پیشروترین شاعران معاصر ژاپن است. از او پیش از این شعری با عنوان کایوت خواندیم.
ایران آرت: هیرومی ایتو (Hiromi Itō) متولد 13 سپتامبر 1955 یکی از مهمترین و شناخته شدهترین نویسندگان و شاعران معاصر ژاپن است. فیمینیسم ویژه هیرومی ایتو از ویژگیهای چشمگیر شعر اوست. بدعت و نوآوریهای فرمی در شعر نیز عنصری است که در کار او توی چشم میزند. پیش از این شعری از او خواندیم با عنوان «کایوت». شعری که اکنون میخوانیم هم با نام «خشونت معنایی» برگرفته است از گزیده شعری که سال 2009 منتشر شد با عنوان «کشتن کانوکو» که توسط جفری انگلز به انگلیسی برگردانده شده است.
خشونت معنایی
میتوانی ژاپنی حرف بزنی؟
نه، نمیتوانم
بله، میتوانم
بله، میتوانم حرف بزنم ولی نمیتوانم بخوانم
بله، میتوانم حرف بزنم و بخوانم ولی نمیتوانم بنویسم
بله میتوانم حرف بزنم و بنویسم اما نمیفهمم
من بچهی خوبی بودم
تو بچهی خوبی بودی
ما بچههای خوبی بودیم
آن خوب است
من بچهی بدی بودم
تو بچهی بدی بودی
ما بچههای بدی بودیم
آن بد است
برای اینکه «زبان» یادبگیری باید بتوانی کلمات را تکرار و جابه جا کنی
من بچهی زشتی بودم
تو بچهی زشتی بودی
ما بچههای زشتی بودیم
آن زشت است
من بی حوصلهام
تو بی حوصلهای
ما بی حوصلهایم
آن بی حوصلگی است
من نفرت انگیزم
تو نفرت انگیزی
ما نفرت انگیزیم
آن انزجار است
میخورم
میخوری
میخوریم
آن یک اشتهای خوب است
نمیخورم
نمیخوری
نمیخوریم
آن یک اشتهای بد است
من معنی سازی میکنم
تو معنی سازی میکنی
ما معنی سازی میکنیم
آن افادهی معناست
من ژاپنی حرف میزنم
تو ژاپنی حرف میزنی
ما ژاپنی حرف میزنیم
آن ژاپنی است
من میخواهم در معنا خلل وارد کنم
تو میخواهی در معنا خلل وارد کنی
ما میخواهیم در معنا خلل وارد کنیم
آن میل به اختلال در معناست
زبان چیزی جز مصالحی ناپخته و خام نیست، و من میخواهم زبان را تحقیر کنم
زبان چیزی جز مصالحی ناپخته و خام نیست، و تو میخواهی زبان را تحقیر کنی
زبان چیزی جز مصالحی ناپخته و خام نیست، و ما میخواهیم زبان را تحقیر کنیم
آن زبانی است که چیزی جز مصالح ناپخته و خام نیست
من کلمات را به طور مکانیکی جابهجا میکنم و در زیستی واقعی جملاتی ناممکن میسازم
تو کلمات را به طور مکانیکی جابهجا میکنی و در زیستی واقعی جملاتی ناممکن میسازی
ما کلمات را به طور مکانیکی جابهجا میکنیم و در زیستی واقعی جملاتی ناممکن میسازیم
خلل رسانی به معنا
آواها باقی میمانند
هر چند ما در جستوجوی معنا هستیم. انعکاس اولیهی مکیدنِ انگشت نوزادی که یک مسئله حیاتی ست
انعکاس اولیهی مکیدنِ انگشت نوزادی که مسئله حیاتی من است
انعکاس اولیهی مکیدنِ انگشت نوزادی که مسئله حیاتی توست
انعکاس اولیهی مکیدنِ انگشت نوزادی که مسئله حیاتی ماست
همچنان که برای من، معنا
همچنان که برای تو، معنا
همچنان که برای ما، معنا
معناست، آن است
همرسانی صورت نمیگیرد
همچنان که برای من همرسانی صورت نمیگیرد
همچنان که برای تو همرسانی صورت نمیگیرد
همچنان که برای ما همرسانی صورت نمیگیرد
صورت نمیگیرد، آن همرسانی است
بخشی از معنا مختل میشود و از خونی که قطعا فلاکت بار است پوشیده میشود، آن خوشی است
من خوشحالم که معنا از خونی فلاکت بار پوشیده میشود
تو خوشحالی که معنا از خونی فلاکت بار پوشیده میشود
ما خوشحالیم که معنا از خونی فلاکت بار پوشیده میشود
معنای از خون پوشیده شدهی آن فلاکت خون آلود، آن خوشی است
مجتبا هوشیار محبوب
برای اینکه شعرهای ترجمه شده در ایران آرت را بخوانید، روی تیترهای ذیل کلیک کنید:
شعری از شاعر عجیب ویتنامی-آمریکایی: این نام من است که در درونم زانو میزند
شعر امروز جهان با فیونا سمپسون/ شعری برای صورتهای فلکی کوچک
آخرین شعر در آخرین روز زندگیِ شاعر/ وقتی مرگ زمزمه میکند: «ما اینجا، نزدیک تو هستیم»
شعر امروز جهان با لاچلان ماکینون/ ویلیام کارلوس ویلیامز دکتر بود، واقعا!
شعر جهان امروز با استنلی کونیتز/ و چشمهایی که بادیوانگی جلا یافتند
شعر امروز جهان با هیرومی ایتو/ بگو که آب، سرریز کند از شرق
شعر خوانی این بار با ماکسین کومین آمریکایی/ همگام با نبضِ قلب تو، میتپیم در آستانِ حرکت
شعری از یک شاعر روس / تمامی جهانها تباه خواهد شد
شناور به سوی خط افق/ شعری از شاعر برنده جایزه پولیتزر
"بوداپست 1944" از هوارد آلتمن/ در تاریکیای نوسان ناپذیر...
از شعر بلند : “عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی”
بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
وبیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر؟!
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی…
بیشترین چیزی که درباره« زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی »هم نمی تواند تورا بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسبهای خسته
له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و ازاین رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!
بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد
این است که باتوبه روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می کنم از تو
برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر وتازه پیشم می آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم…
اعتراف می کنم تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود!!
*نزار قبانی
*ترجمه : دکتر یدالله گودرزی