گفته باشیم: این رمان امسال همه جوایز ادبی را درو میکند!
این رمان را بخوانید، پیش از آن که به چاپهای بعدی برسد که به قطع خواهد رسید، و پیش از اینکه بخش مهمی از جوایز ادبی امسال را در سال آتی از آن خود کند، که به قطع خواهد کرد.
ایرانآرت، مجتبا هوشیار محبوب: بیاغراق، "بیست زخم کاری" از بهترین رمانهای چند سال اخیر است... باید گفت حتی از خوشساختترین و جذابترین آثاری است که در سه چهار دهه اخیر به نگارش درآمدهاند... "بیست زخم کاری" جهانی نیست که خلق شده باشد، جهانی است که وجود دارد و ما به عنوان مخاطب با خواندنش وارد آن میشویم...و این را باید به حساب خلق بی نظیر جهان داستانی این کتاب از سوی محمود حسینی زاد گذاشت... ریزهکاریها و ظرافتهایی که حسینی زاد در ساختن جهان داستانی "بیست زخم کاری"به کار بسته آن قدر هست که مخاطب را میخکوب این دنیای داستانی کند... شاید این رمان به نوعی از معدود رمانهای گنگستری ایرانی باشد، شاید در شمار مهمترین تریلرهای فارسی قرار بگیرد، اما آنچه اهمیت دارد این است که رمانی است سراسر آشوب، هیجان و تعلیق که در کمتر داستان فارسیای با آن رو به رو بودهایم. یک کابوس بلند از فسادهای اقتصادیِ چند سرمایه گذار بزرگ یا به عبارت ژورنالیستی چند دانه درشت که در بسترِ یک داستان دقیق و حساب شده نقل میشوند. رمانی که امر سیاسی هر چند صفحه یک بار در آن قد میکشد و مخاطب را به مور مور میاندازد.
شخصیتهای داستان "بیست زخم کاری" و از همه مهتر شخصیت مالکی به راستی گاه تا مرز آدمهای واقعی جلوه میکنند برایمان، حوادث عجیب داستان تا مرز حوادث واقعی، عینا برایمان اتفاق میافتند، و دقیقا برای همین است که این رمان گاه نفس خواننده را به شماره میاندازد. شک نکنید این کتاب را در سه یا چهار وعده خواهید خورد؛ بس که به سرعت خوانده میشود و خوشخوان است.
توصیفات مینیمالیستی، و خرده روایتهای موجز، منقطع و کوبنده "بیست زخم کاری" حداقل کاری که میکنند این است که به سرعتِ خواندهشدنشان فضای رئالیستی اثر را برای مخاطب تصویر میکنند. نمایشی که این جملهها برپامیکنند به یقین خوانندهی داستانِ خوش خوان حسینی زاد را مجذوب خواهد کرد. حسینی زاد به همین واسطه سبک خاصاش را در اجرای این اثر برجسته میسازد؛ جملات پربسامدی که توفندهاند و تصاویر شفافی از داستان را برای ما بازنمایی میکنند. اولین دست مریزادی که مخاطب خواهد گفت احتمالا برآمده از این ویژگی "بیست زخم کاری" ست.
این ویژگی "بیست زخم کاری" مخاطب را با خود به مکانهای مختلف، و موقعیتها و شرایط متفاوت کاراکترهای داستان میبرد؛ آن هم به سرعت و گاه در عرض چند سطر. سرعت جابه جایی مخاطب در موقعیتهای این رمان و البته قصه پرکشش و تا حدودی پرزد وخورد این داستان ممکن است این تصور را برانگیزد که این رمان جان میدهد برای یک اثر اقتباسی. غلو نیست اگر بنویسم طی خواندن این رمان خود من گاه گمان میکردم در حال دیدن یک سینمایی جذاب هستم. یعنی تصویری بودن "بیست زخم کاری" این توهم را برای مخاطب زنده میکند. اما اقتباس از این اثر، حق مطلب داستان حسینی زاد را ادا نخواهد کرد، و البته برای اقتباس کار دشواری به حساب میآید، آن هم به دو دلیل عمده. یک: کار، حسابی پر لوکیشن است... تا دلتان بخواهد: تهران، شمال، کیش، و حتی خارج از کشور. اما دلیل مهم دیگر، کابوسهای مالکی و سمیرا، و حضور پر رنگ طبیعت در این داستان است. توصیفات بی نظیر محمود حسینی زاد کار را برای سینماگر احتمالیای که به فکر اقتباس از "بیست زخم کاری" هست را دشوار میکند. در میان ازدحامِ حوادث در رمانِ حسینی زاد، سکوتها و توصیفات راوی از طبیعت حکم مکثی شاعرانه را دارد که هر سینماگری از عهده اجرای آن برنمیآید.
"بیست زخم کاری" شما را به سرعت در خود غرق خواهد کرد... غرق شدن شما در رمان رئالیستی اخیر حسینی زاد مشروط به هم سلیقه بودنتان با فضا و تم اثر نیست... به نظر میآید در "بیست زخم کاری" مغناطیسی نهفته است که مخاطبانی از جرگههای مختلف را به سوی خود جذب میکند... اگر مخاطب آثار تریلر هستید، این کتاب را بخوانید، اگر مخاطب آثار پرهیجان با فراز و فرود سینماییهای گنگستری هستید بروید سراغ "بیست زخم کاری"، و اگر مفتون جملات خوش تراش، ادبیات محض و زبانی که تا حدودی خود موضوع اثر است، هستید باز هم خواننده رمانِ آخر حسینی زاد خواهید بود.
نوشتن داستانی درباره چند سرمایه گذار عوضی سخت است و به گمانم خواندن رمانی درباره اخلاق گندیدهی این ثروتمندان برای گروهی از مخاطبان سختتر، اما محمود حسینیزاد خیلی خوب از عهده این کار برآمده است و اتفاقا داستانی نوشته که مخاطب کمتر به فکر زمین گذاشتن آن میافتد. کافی است سطور اولیه این رمان را بخوانید تا ببینید چقدر راحت این رمان را ادامه میدهید و چقدر سخت از خواندن آن باز میایستید.
در پیشانی نوشت این رمان، پارهای میخوانید از نمایشنامهی مشهور "مکبث" اثر شکسپیر:
"... همیشه این بوده که وقتی بر مغز میکوفتند، مرد میمُرد و بس.
ولی حالا با بیست زخم کاری بر فرقِ سر، از جا بر میخیزند و ما را تار و مار میکنند...
... هنوز این جا بوی خون میدهد.
همهی عطرهای عربستان هم به این دست کوچک بوی دیگری نخواهند داد."
و این البته تنها یک پیشانینوشت نیست، و همچون هر پیشدرآمدِ حسابشدهای، نشانهای است برای مخاطب تا بداند قرار است با خواندن کتاب وارد چه دنیایی بشود. "بیست زخم کاری" ملغمهای است از رذیلتهای اخلاقی که شخصیتهای داستان را تا سر، در خود فروکشیدهاند، درست مثل کابوسهایی که دست از سر مالکی و همسرش، سمیرا برنمیدارد.
این رمان را بخوانید، پیش از آن که به چاپهای بعدی برسد که به قطع خواهد رسید، و پیش از اینکه بخش مهمی از جوایز ادبی امسال را در سال آتی از آن خود کند، که به قطع خواهد کرد. مهم باشد یا نباشد؛ به هر روی، میخواستم این خبر را زودتر بهتان مخابره کنم.
[این یادداشت پیش از این، در سایت الف منتشر شده است.]