اعتراضات خیابانی ، ناآرامی اجتماعی ، دستگیر شدگان اعتراضات
بازجو نیستم و برای بازجویی نمی روم/ مصاحبه یک نویسنده با دستگیر شدگان ناآرامی های اخیر/ دستگیر شدگان اعتراضات چه می گویند؟
یک نویسنده در گفتوگو با روزنامه ایران، روزنامه رسمی دولت، درباره نوشتههایش از بازداشت شدگان در وقایع اخیر گفته است.او برای مصاحبه با دستگیر شدگان اعتراضات خیابانی این روزها به زندان می رود.
ایران آرت: روزنامه ایران زیر تیتر « برای بازجویی نرفتم » مصاحبه ای با محمد علی جعفری، نویسنده، منتشر کرده است که برای مصاحبه به دیدار بازداشت شدگان ناآرامی های اخیر در یزد می رود.
روزنامه ایران می نویسد: توجه به وقایع اجتماعی ازجمله ضرورتهای نویسندگیاست، مسألهای که برخی اهالی قلم بیتفاوت از کنارش میگذرند. البته در این بین نویسندگانی هم هستند که بنای خلق کتابهای خود را بر همین اساس استوار کردهاند و آثارشان برآمده از واقعیتهایی است که به نوعی تجربهشان کردهاند؛ نظیر محمدعلی جعفری و نوشتههایش از گرفتاریهایی که کرونا رقم زد تا شرایطی که سوریها با آن مواجه بودند و به تازگی هم ماجرای ناآرامیهای کشور خودمان. این نویسنده یزدی اخیراً پای صحبت با برخی بازداشتیهای اخیر نشسته و روایتی از این گفتوگوها را در صفحه شخصیاش منتشر کرده و قصد انتشار مابقی آن را در قالب کتاب دارد. در گپوگفت امروز «ایران» با محمدعلی جعفری درباره این نوشتهها و همچنین ضرورت توجه نویسندگان به وقایع اجتماعی روز میخوانید.
به تازگی روایتهایی به قلم شما در صفحه شخصیتان در فضای مجازی منتشر شده، پیرامون گفتوگوییهایی که با برخی زندانیهای ناآرامیهای اخیر داشتهاید؛ نوشتههایی دیالوگمحور، به سبک و سیاق داستانی اما مبتنی بر واقعیت. ابتدا درباره انگیزهتان از این کار بگویید.
راستش این کار بابت دغدغه شخصی خودم بود. همزمان با شروع اتفاقاتی که در کشورمان رخ داده سؤالی در ذهنم شکل گرفت. اینکه فضای فکری افرادی که برخی از آنها به عنوان معترض قدم در خیابان میگذارند و تعدادی هم قصد ناآرام کردن شرایط را دارند چیست! دنبال این بودم که بدانم حرف دل افرادی که در این دو دسته قرار میگیرند چیست. اصلاً چرا به این شکل حرف خود را میزنند و... انجام این گفتوگوها بیشتر از جهت مردمشناسی و کسب اطلاعات شخصی برایم مهم بود.
چرا زندان؟
خب تنها جایی که امکان گفتوگوی راحت با جمع کثیری از آنان فراهم بود همین زندان است.
برای کسب مجوزهای لازم با مشکلی روبهرو نشدید؟
این دفعه نه. اما چند سال قبل که بحث افزایش قیمت بنزین و حاشیههای آن بود به هیچ طریقی نتوانستم به زندان راه پیدا کنم. برای همین این دفعه تلاش کردم تا بالاخره راهی برای ورود به زندان به دست آورم.
این کار فقط از جهت کنجکاوی بوده یا پیرو همان بحث قدیمی است که نویسندگان در مواجهه با مسائل اجتماعی رسالتی برعهده دارند؟
راستش هر دو مورد. به عنوان نویسنده، خودم را موظف به بررسیهایی در این خصوص و صحبت با دستگیرشدگان میدیدم؛ البته همانطور که گفتم منکر کنجکاوی شخصیام نمیشوم. متأسفانه رسانههای داخلی در چنین مواقعی چندان قوی عمل نمیکنند و کمتر با تصاویری واقعی از آنچه رخ داده روبهرو میشویم. بهجای اکتفا به اطلاعرسانی کلی و کلیشهای تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشوم. شاید تا حدی هم بتوان گفت که تقصیری ندارند. بُعد امنیتی و ضرورتهای سیاسی- نظامی در چنین مواقعی آنقدر بالاست که نمیتوان هر چیزی را منعکس کرد. این سبب بروز ضعف در تحلیلهای جامعهشناختی و مردمشناختی میشود.
طی این رفتوآمدها موفق به انجام چه تعداد گفتوگو شدید؟
دقیق به خاطرم نیست. اما بارها به زندان رفتم، هم پای صحبت با زندانیهای مرد نشستم و هم گفتههای بند زنان را شنیدم. فضای گفتوگوی یک به یک با بازداشتیها فراهم نبود. اغلبشان در بندهای گروهی بودند، جمعهای بیست- سی نفری. برای صحبت با اینها به بندها میرفتم، از صبح تا شب کنارشان بودم. با هم چایی میخوردیم، حرف میزدیم و زندگی میکردیم.
به چه عنوان در جمعشان حاضر شده بودید؟
نمیخواستم کار پنهانی کنم! گفتم قصدم چیست. ابتدا به من و سؤالاتم گارد داشتند. اما کمکم رفیق میشدیم و باورشان میشد که فقط یک نویسندهام. واقعیت هم داشت. برای بازجویی که نرفته بودم. توضیح میدادم که فقط دنبال بررسیهای جامعهشناختی هستم و در این بین حاضر بودم پلی بین آنان با مسئولان بشوم که بدانند چرا معترض شدهاند و... با یکسری گفتوگوهای گروهی داشتم. با برخی هم امکان صحبت تکنفره پیدا کردم. صحبتهای اختصاصیتر را با لیدرها داشتم که سوژههای خاصتری به شمار میآمدند. با اینها حداقل یکی- دو ساعتی حرف زدم.
از انجام این گفتوگوها به چه نتایجی دست پیدا کردید؟
مهمترینش اینکه دیگر نمیتوان آدمها را صفر تا صدی ارزیابی کرد، حتی نمیتوان بهطور دقیق مشخص کرد که هر یک از دستگیرشدگان در کدامیک از دو گروهی که اشاره شد جای میگیرند. البته بحث لیدرها یا آنهایی که وابستگی خارجی داشتند فرق دارد. سؤالات بسیاری در ذهن اغلب افرادی که با آنان مصاحبه کردم بود که پاسخشان را نیافته بودند. خب طبیعی است که این دلمشغولیها بالاخره یکجایی فوران کند و اتفاقی رخ بدهد که شاهد بودیم؛ چیزی که پیشتر باید تدبیر درستی برای آن اندیشیده میشد.
تصمیمی برای انتشار کتاب از روایتهای مذکور دارید؟
بله، اما نه به شکل داستان کوتاه و رمان. اگر در چنین قالبهایی برود دیگر بُعد مستندگونهاش را از دست میدهد. ترجیح خودم به انتشار روایتگونه و بیکم و کاست آنها است. حواشی این ماجرا با انتشار در قالب کتاب دیگر آنگونه که باید دیده نمیشوند.
اگر قرار به انتشار این مطالب در قالب کتاب باشد به احتمال بسیار با ملاحظاتی از جهت ممیزی روبهرو میشوید!
بله و همین است که انتشار در فضای مجازی اولویتم بوده و هست. حواشی را در صفحه خودم و اصل ماجرا را بعدتر به شکل کتاب در اختیار علاقهمندان قرار میدهم. در این صورت، بخشی که کتاب میشود هم با احتمال ممیزی کمتری روبهرو میشود. از این بحث که بگذریم انتشار به روز این مشاهدات برای من اهمیت زیادی داشت. وقتی اثری وارد چرخه نشر میشود، هرچقدرهمه مراحل سریع طی شود باز زمان قابل توجهی میگذرد تا روانه کتابفروشیها شود. به نظرم حالا وقت انتشارشان بود. در ارتباط با کتابی که قرار است منتشر کنم هم باید دید کار چگونه پیش میرود، امیدوارم دوستان ممیز تا حد ممکن کاری به محتوای نوشتهام نداشته باشند.
در انجام گفتوگوها با چه دشواریهایی هم از جهت مسئولان و هم مصاحبهشوندهها روبهرو شدید؟
در درجه نخست تلاشی که باید برای اقناع مسئولان به خرج میدادم! برای مسئولان مهم بود که بدانند چه هدفی دارم. چه چیزی قرار است بنویسم و برای که! خب در ابتدای کار من خودم هم نمیدانستم که قرار است چه چیزی بنویسم. اینطور آثار تا وقتی کار شروع نشود نتیجهاش معلوم نیست. به مسئولان گفتم من به فضای زندان میروم، با زندانیها صحبت میکنم و آن چیزی را که دیدم و شنیدم،مینویسم. ممکن است نتیجه کار باب دلتان شود و شاید هم نه! رسالتم این بود که بروم و بنویسم که رفتم و نوشتم. خدا رو شکر با همراهی دادستان یزد مشکلی پیش نیامد، اعتماد کرد و اجازه ورود پیدا کردم.