سروش صحت و رقص پای شکوفه
تاکسی نوشت این هفته سروش صحت را بخوانید
ایران آرت: سروش صحت در اعتماد نوشت: سال 1401 آمد. راننده گفت: «چه خوب که یه بهار دیگه را هم دیدیم.»
پیرمردی که عقب تاکسی نشسته بود گفت: «من عاشق بهارم، عاشق این شکوفهها هستم.»
راننده زیر لب زمزمه کرد: «شکوفه میرقصد از باد بهاری.»
مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت :«ببخشید من دیرم شده، میشه یه ذره تندتر برید.»
راننده گفت: «چشم.»
مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «خیلی دیرم شده.»
پیرمرد گفت: «ایشالا میرسی.»
مرد گفت: «دوباره بدو بدو شروع شد. دوباره کار، دوباره ترافیک، دوباره استرس.»
پیرمرد گفت: «یه ذره شل کن، نمیشه؟»
مرد گفت: «نه، چه جوری میشه؟»
تاکسی در ترافیک ایستاده بود. پیرمرد گفت: «اینجوری.» و یکدفعه از تاکسی پیاده شد، دوید توی پیادهرو و زیر یک درخت پرشکوفه شروع به خواندن کرد: «شکوفه میرقصد از باد بهاری، شد سرتاسر دشت سبز و گلناری...»
و همانطور که میخواند مشغول رقصیدن شد. راننده داد زد: «آقا چیکار میکنی... بیا سوار شو، راه باز شد.»
مردی که جلوی تاکسی نشسته بود و عجله داشت گفت :«ولش کن بذار برقصه. داریم حال میکنیم.»
راننده گفت: «مگه عجله نداشتی.» مرد گفت: «این کار که ایشون میکنه از قرار من مهمتره.»