«بیست زخم کاری» محمود حسینیزاد در بازار کتاب
درباره اثری از مترجم بینالمللی ایران که پس از ده سال از سانسور رد شد
ایرانآرت: «بیست زخم کاری» اولین رمان نویسنده خوش فکر و صاحب قلم، محمود حسینی زاد همزمان با نمایشگاه کتاب توسط نشر چشمه به چاپ رسید. رمان" بیست زخم کاری" را از لحاظ فرم و ایجاز می توان نمونه موفق رمان ایرانی خواند که در یک دهه اخیر به چاپ رسیده است. بیست زخم کاری، از حیث مضمون به " مکبث" شکسپیر اشاره دارد و همان طور که نویسنده کتاب در گفت و گویی اشاره کرده است جنگ چند سرمایه دار نوکیسه است که برای رسیدن به پول و قدرت دست به هر کاری می زنند. کتاب در هر صفحه اش نبردی است سرتاسر از نبرد شر بر علیه شر.مالکی، مرد جوان و ضد قهرمان کتاب که از همان صفحات ابتدایی نشانه های رفتارهای شرورانه اش در داستان مشهود هست و رفته رفته این رفتار رنگ و بوی غلیظ تر به خود می گیرد عانا نماد انسانی است با پتانسیل یک فرد شرور که بر علیه بالا دست خود ریز آبادی و پسران شورشی به پا می کند. رمان در روایت به شدت رئالیستی خود، سرتاسر مضمون شر را در ساحت های مختلف پرده برداری می کند. شاید برای خواننده های نا آشنا با رمان در تعریف غیر کلاسیکش نحوه قصه پردازی در رمان بیست زخم کاری توی ذوق بزند و ایراداتی همچون تحمیل شدن قصه و تعریف قصه به جای اتقاق افتادن قصه را به این کتاب وارد کند که از نظر من کاملا پرت است . رمان بسیار روان و ریز پردازانه قصه اش را پیش می برد و همه اتفاق های داستان به صورت زنجیر وار و متکی به روایت و تم داستان به پیش می رود . در واقع "بیست زخم کاری" استراتژی روایی به نوعی اندیشه مستتر در پس رخدادها و شخصیت ها و گره افکنی و کنش ها و واکنش های نویسنده را در یک فرم بسیار سنجیده دانست که شخصیت مالکی و ریز آبادی و پسران نقش اصلی را از پیاده کردن این اندیشه بازی می کنند . رسیدن به اندیشه و ساحتی غریب و چه بسا شخصیتی غایب. به ضئم من مفهوم قدرت در این رمان از پس عملکرد مالکی و رفتارهای شرورانه متقابل طرف های مالکی یعنی ریزآبادی و پسران شروع می شود و این مفهوم با تمام مولفه های کنش مند خود همراه دیگر شخصیت های رمان – که طیف متنوعی از شخصیت ها چه از لحاظ مرام سیاسی و اجتماعی چه از لحاظ ذهنیت آدم های نو کیسه- شکل می گیرد و در کل تصوری از جامعه امروز ایران را تصویر می کند که در نوع خود بسیار تازه و بکر است . از همان سطرهای اول این مفهوم که همچون یک پرتره دهشتناک – پرتره دهشتناک قدرت- در کنار مالکی به عنوان وکیل شرکت های چند ملیتی ریزآبادی، شکل می گیرد و به جلو می آید و سویه های دهشتناک و رعب آور قدرت را در نوع خاص و فرمی شکل می دهد و خواننده در سطرسطر کتاب ، خود پرتره دهشتناک قدرت را به عنوان شخصیتی در بین هجم رخدادها و وقایع ریز و درشت و کنار تک تک شخصیت ها تجسم می کند: ( ریزآبادی پشت میز کنار پنجره. ناصر روی صندلی کنار میز پدر. میرلوحی و مظفری نزدیک در. اخوان زیر صفحه تلویزیون . نجفی روی کاناپه کنار پنجره . مالکی زیر نقشه ایستاده بود. ص 23) خواننده در کنار این حضرات نماینده قدرت پنهان همیشه جای یک شخصیت نامرئی دیگر هم در حین خواندن کتاب احساس می کند و آن همان پرتره نامرئی قدرت است که هر بار مثل بختک روی یکی از شخصیت ها می افتد و آن ها را برای رسیدن به مقام و جایگاه بالاتر و عبور از زیر دست خود و کنار زدن و له کردنش وسوسه می کند: " دیروز به نروژی ها به جای شماره حساب های ریز آبادی ، مال خودم را دادم . ص 31" بخت قدرت که برای اولین بار در صفحه 31 کتاب خود نمایی کرد و آنقدر برای مالکی زد قهرمان داستان ، فتانه گری کرد و از صفحه به بعد روایت را توامان دچار سقوط ضد قهرمان و از طرفی بالا رفتن و رسیدن به قدرت کرد ، جای جای کتاب پرتره اش به صورت نامرئی برای خواننده ظاهر می شود و به هرکدام از شخصیت ها و تیپ ها و عناصر جاندار و غیرجاندار کتاب که می رسد تکه ای از خودش را به او وام می دهد . شخصیت قدرت که آمیزه ای از چندین و چند صدا است . صداهای که از دل تاریخ می آیند تاریخی سرتاسر خشونت و فساد . و در این مسیر روایی و مکبثی، رمان و تحرک مسلسل وار کتاب با شخصیت های کتاب یکی می شوند و روایتی را شکل می دهد از برهه ای تاریخ معاصر که ضد قهرمانانش منتظر فرصتی برای رسیدن به قدرت و له کردن هر شخصیتی هستند که جلوی آن ها عرض اندام کند. رمان "بیست زخم کای" در واقع تلاشی است برای شخصیت دار و صدا دار کردن مفهوم قدرت در دوران معاصر ایران. نظام قدرتی که در دست آدم هایی همچون ریزآبادی افتاده و این نظام سرتاسر فاسد را به هر طریقی شده پیش می برند و به جلو می رانند و برای رسیدن به آمال و آرزوهای شرورانه خود هر کاری می کنند و از هیچ خشونت و فریبی فروگذار نیستند؛ با توجه به این که داستان توسط یک راوی سوم شخص روایت می شود و پیوستگی و ادغام و درآمیختگی صدای شخصیت ها با ابژه قدرت، شکل می گیرد به نوعی می توان گفت تلاش حسینی زاد بر شکل گرفتن این ابژه قدرت و هر چه پر رنگ کردن این شمایل نامرئی است و پرداخت به این مهم که در جامعه ی بی قانون و رانت باز و فاسد، هر زمان و هر آدمی این پتانسیل را دارد که در مقطع کوتاهی تبدیل به هیولایی شود که شمایل و بختک قدرت به راختی بر او چیره شود و مدل های مشابهی از ریزآبادی یا مالکی با عنوان های مختلف شکل بگیرند. مدل های مشابهی از قدرت فاسد که در واقع ذات و سرشت و هدف های مشابهی دارند و هر کدام به نوعی اسیر باتلاق و فریبندگی پرتره قدرتی می شوند که یک صدای را به گوش می رساند: صدای تاریخ فاسد. موجودی به نام قدرت که به راستی پرتره ای است که از در فراز و فرود و اتفاق ها و رخدادهای داستان " بیست زخم کاری" از تاریخ و دل تاریخ معاصر نظام بورژوایی ارائه می دهد. رمان بیست زخم کاری به راستی رمان زمان خودش است و از رسم روزگار و شگفتی های آن در زمانی شبیه به خود به چاپ رسید؛ بعد از یک دهه ماندن در اداره ارشاد، که فضا به شدت اشباع شده است از مالکی و ریزآبادی ها و مظفری ها و..."بیست زخم کاری" صدای هیولای فتانه قدرت است که در نظام فاسد اقتصادی حسابی فربه شده است و در گوش های نوکیسه گان اقتصادی و سیاسی فریاد می زنند. صدایی به رنگ سرخ که شمایلش از تصویر روی جلد کتاب شروع می شود و تا انتهای این سرخی در نثر کتاب و تصاویر و صحنه و رخدادها و وقایع کتاب قابل رهگیری است. بیرون کشیدن این هیولای پوینده و پیشرو و غالب شدنش بر صداهای دیگر و تمام روح های جاری تاریخ را به تصاحب خود درآوردند و شکل و شمایل به آن دادند و صدادار و آرمان دار کردنش به نوعی فرزند زمانه خودش کردن، توسطنویسنده چیره دستی به اسم محمود حسینی زاده دقیقا کاری است که یک رمان نویس با دغدغه تاریخی انجام می دهد؛باید گفت نزدیک شدن به ساحت هنر به آراسته ترین و شکیل ترین و در عین حال ماهرانه ترین شکل ممکن. داکترو بزرگترین هنرش در کتاب" بیست زخم کاری" ساختن شخصیتی است تاریخی که یکی یکی شخصیت های کتاب را با تمام آرمان ها و جاه طلبی ها و ایده آل هایشان پشت سر می گذارد و پیشه می گیرد در آخر کتاب وقتی که مالکی بعد از آن همه دغل بازی ها و خشونت ها و به قتل رساندن ها به ویلایی که برای اولین بار دسیسه اولین قتل را به فرجام رسانده بود، پرتره دهشتناک قدرت شکل می گیرد و برای رونمایی از آخرین سویه این پرتره، به ناچار می بایست یکی از نمایندگان اصلی قدرت یعنی مالکی به سلاخ خانه ای برود که خودش راه اندازی کرده بود. می توان در پایان رمان صدایی که آن خون شره می کند و آتش از آن زبانه می کشد را شنید. مالکی آنگاه که به ویلایی می رود و در بالکن روی صندلی می نشیند ودر انتظار سلاخان خود انتظار می کشد، منتظر شنیدن آخرین صدای پرتره قدرت دهشتناکی است که زمانی برایش دلبری می کند.
[این یادداشت میلاد ظریف با تیتر «سرخ سیاه»، برگرفته از رمان معروف استاندال، در هفتهنامه صدا منتشر شده است]