شفیعی کدکنی: شهریار بزرگترین شاعر رمانتیکِ ایرانی است
محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و استاد ادبیات دانشگاه تهران در کتاب "با چراغ و آیینه" به ستایش شهریار میپردازد.
ایران آرت: از دیدگاه شفیعیکدکنی شهریار ذاتا یک شاعر رمانتیک است. استاد محمدرضا شفیعیکدکنی در کتاب «با چراغ و آینه» که در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران است، درباره شهریار مینویسد:«شهریار بیهیچ تردیدی بزرگترین شاعر رمانتیکِ زبان فارسی است. رویِ کلمه رمانتیک باید قدری درنگ کنیم. اگر بگویند فلان شاعر، رمانتیک است، مردم از آن «آبکی»بودن و «سطحی»بودن و «سوزناک و بیارزش»بودن را میفهمند و نمیدانند که بزرگترین جنبشِ فرهنگی و ادبی و هنریِ تاریخ بشری در اروپا و آمریکا، جنبشِ رمانتیسم است؛ بزرگترین نوابغِ هنری و ادبیِ تاریخِ بشر، امثال گوته و شیلر و... همه، رمانتیک هستند. ما از رمانتیسم چه میدانیم، کدام شاهکارِ رمانتیکِ جهان را خواندهایم یا ترجمه آن را به زبان فارسی ارائه دادهایم؟ شهریار، از مادر رمانتیک زاده شده بود؛ او نیازی به خواندنِ بیانیه مکتب رمانتیسم نداشت. او همه عمر در «خیال» زیست و با «تخیّل» شاعرانه خویش ما را به فضاهایی بُرد که دیگر شاعران همعصرِ او، با آن فضاها بیگانه بودند.»
شفیعی کدکنی درباره شهریار مینویسد: "شهریار همه عمر عاشقِ حافظ بود و کدام شاعرِ فارسیزبان هست که عاشق حافظ نباشد. اما در قرن اخیر یکی از دوسه شاعری است که بیش از همه عاشق حافظ است، دستکم هیچ شاعری نتوانسته است این مایه ارادت به حافظ را به ما نشان دهد. بسیار طبیعی است که با این مایه ارادت به حافظ، بسیاری از غزلهای شهریار به لحاظ وزن و قافیه، شبیه غزلهای حافظ باشند، اما این امر به خودی خود شیفتگیِ واقعیِ او را به حافظ نشان نمیدهد؛ شاید شاعرانِ دیگری هم باشند که دیوانِ حافظ را طابقُ النّعل بِالنّعل جواب گفته باشند از «اَلٰا یا اَیّها السّاقی» تا «میخواه و گلافشان کن...»
این کار به خودیِ خود نشانهای از دلبستگیِ آن شاعران به حافظ نیست. هرکدام از مقلّدان حافظ در طول قرون و اعصار این امتیاز را دارند؛ شهریار در اینجا مقامی فراتر از دیگران دارد. شهریار با حفظ استقلالِ روحیِ خویش و با پاسداری از حالوهوای روحی خود توانست به جمالشناسیِ شعرِ حافظ نزدیک شود و راز توفیق او همین بود. اینکه در جایی میگوید «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» ناظر به این امر است نه ناظر به استقبال از غزلهای حافظ که هر آدمِ دیگری هم اگر حوصله به خرج دهد از آن محروم نیست. من در جایی دیگر مبانی جمالشناسیِ شعرِ حافظ را تحلیل کردهام که حافظ در اوج هنر شاعری خویش از موسیقی به طرف معنی حرکت میکند، شهریار نیز چنین است؛ اصلاحاتی که شهریار در چاپهای متعدّد شعرهایش کرده –و مطالعهٔ میدانی این مسأله خود میتواند موضوع یک تحقیق جداگانه قرار گیرد– نشان میدهد که شهریار تمامی این تغییرات را برای رسیدن به چنان جمالشناسی انجام داده است. اینگونه جمالشناسی تنها در استقبال غزلهای حافظ خود را نشان نمیدهد بلکه وقتی او شعری در وزن شاهنامه یا وزن مثنویِ شریفِ مولانا میگوید –که از حالوهوای غزل حافظوار به دور است– باز هم خود را نشان میدهد؛ این همان چیزی است که او از حافظ آموخته و بزرگترین دستاورد اوست.
من چون از زبانِ ترکی، تقریباً بیاطّلاعم به خودم حق نمیدهم که بگویم این فرمول، یعنی این اصل جمالشناسی، حتی در شعرهایِ تُرکیِ او، مثل حیدر بابایه سلام هم جریان دارد ولی من یقین دارم که چون آن شعرها هم از ذهن او تراویده است، باید بر اساس همین جمالشناسی شکل گرفته باشد."
.