چهارشنبههای ایرانآرت با ادبیات و مجتبا هوشیار محبوب [هفت]
«ضظغ»؛ بله! اسم شعر همین است، به گیرندههایتان دست نزنید/درباره شعرهای منوچهر یکتایی، نماینده اکسپرسیونیستها در تیم شعر مدرن
منوچهر یکتایی تنها یک نقاش بزرگ نیست، شعر پیشرو او متاسفانه همیشه در سایه کار ِ او در هنرهای تجسمی مغفول مانده است.
ایران آرت، مجتبا هوشیارمحبوب: منوچهر یکتایی از جرگه شاعر/نقاشانی است که نمیتوان به سادگی از کنار شعرهایش گذشت. هنر برجسته او در قلمرو نقاشی چنان برجسته بوده است که کمتر مخاطب آثار او پیگیر شعرهای این نقاش/شاعر مهم بوده است. همیشه از او به عنوان یکی از برجستهترین نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی، یکی از نقاشان بنام ایرانی در مکتب نیویورک، از پیشگامان هنر مدرن نقاشی در ایران و ... نام بردهاند، اما شعر ویژه او مورد توجه رسانهها، شاعران و حتی منتقدانی که هرگز در این دیار نقش محوری و پررنگی نداشتند، نبوده است. مثلا درباره مجموعه شعر او «کارنامه سیمرغ» که نشر سالی و روزن در سال 84 منتشر کردند، نوشتند: «در این کتاب، شعر او مثل شعر هیچ کس نیست. در نتیجه، حرف زدن یا نقد کردن شعری که شعر نیست، بیهودگی است.» و البته این از عنایات ویژه اهل ادب و هنر به شعر منوچهر یکتایی بوده است. درست است که شعر منوچهر یکتایی شبیه شعر شاعران امروز و معاصر ایران نیست و گویا آن طور که معمول است از شاعر خاصی تاثیر نگرفته، اما اتفاقا همین دلیل خوبی است برای حرف زدن درباره شعرهای خاص منوچهر یکتایی.
میگویند یکتایی زمانی که دست به قلم برد شعرهایی نامعمول نوشت، به این معنا که شکل شعر او را نمیتوانستی در شعرهای مطبوعاتی یا دفتر شعرهای منتشر شده پیدا کنی. کیارس در مجله تندیس دربارهاش نوشته: «یکتایی در ابتدای دهه 20 - بین هجده- نوزده سالگی - در مجلاتی چون اطلاعات هفتگی شعرهایی چاپ کرد، اما این شعرها، معمولِ زمانه نبودند. نه غزل بودند و نه مثل شعر نو، وامدار وزن. او تا این سال شعر نیما را نخوانده بود؛ چون نیما کتاب نداشت و چند شعر بیشتر از او، تا این سال، در مجلهموسیقی چاپ نشده بود. یکتایی خوشتیپ بود؛ سیگار برگ کلفت میکشید و هیچ گاه کاری به کار اجتماع نداشت. نه جایی حرف میزد و نه حرفی از جایی میشنید. مطالعه را آن جور که باید ریشهای پیگیر نبود. حتا سالها بعد از این که شعر سروده بود، و شعر چاپ کرده بود، کتاب شعری نخوانده بود. هرچند این نخواندن و عدم پیگیری شعر، به نفع او شد.»
اما سوی دیگر این سکه میتواند این باشد که منوچهر یکتایی آنقدر تیزبینِ همه اتفاقهای دور و برش بوده است و آنقدر ذره ذره، پاره پاره و البته متشتت از این و آن تاثیر گرفته است نمیتوان در شعرهای او به طور مطلق ردی از کسی یا شعری گرفت. در باب هنر نقاشیاش که خودش میگوید: « از کسی یا گروهی نیست (چه دیروزی یا امروزی) که پس از دیدن، دانسته یا ناخود آگاهانه نفوذی از آن نگرفته باشم...»
شعرهای او در «کارنامه سیمرغ»، یا دست کم بعضی از شعرهای او در این دفتر، خبر از دانش جامع یکتایی در شعر کلاسیکمان را میدهد. دست کم، گنجینه واژگانی شعر یکتایی، گنجینهای است برآمده از این قلمرو شعری.
شام رباط
تا نغمهی سحر و ندای مناجات
در گوشه گاهِ اتاقِ کنج
مشغولِ انتظار
بر رختخوابِ پهن نشسته خمودم
در کِر و کِر لنگیِ پای شب قافله
این پاسدارِ دیواران
با چشم خواب نیایم
از تاق رفتم تا کف
هفتاد و پنج و سیصد بار لابد
از تاقچه و قالب مهر تربت
بالا خزید دیدم تا تنگ و رف
دل من گاه دل من شد که نشد
[...]
یا
ضظغ
به جنس باد و پرنده و حیوان
نسجی ز من متفرق
چیزی نمانده با من قابل
آن نفس هوشیاری یم
ششدر شده اسیر
هم لات گشته در معبر
هم مات گشته در دل
در خود شکسته و گمراه
همهی کارداران دلجو
دورم به جرگه برآمدند
یله بر بازوهاشان به سراهاشان رفتم
همه هر یک را بساط هر یک را خانهیی
به رسم خانهی خود دارانِ آزادی
[...]
همچنین میتوانید نگاه کنید به شعرهای «برگشت مغان»، «ورد دراویش» یا «نقب نخست (راه امانت)» از همین دفتر «کارنامه سیمرغ».
***
یکتایی در افق هنر معاصر ایران، نقاشی مهم و برجسته است. کارهای او را میتوان از نخستین آثار مدرن و اصیل در میان نقاشان ایرانی دانست که البته خوشبختانه در زمان زندگی نقاش ارج دید. حتی باید گفت آثار یکتایی در میان نقاشان ایرانی اگر گرانترین آثار نبوده است از گرانترینها بوده است.
در مطلبی که پیشتر با عنوان «نوآوریهای مظلومانه آقای ژازه/ این اجقوجقترین دفتر شعر تاریخ ادبیات ایران است؟!» نوشتم به این مسئله اشاره کردم که در عرصه موسیقی و مخصوصا نقاشی دالها رها و بی منتها هستند، به این معنا که نمیتوان از آنها مدلول مشخصی را سراغ گرفت. از این حیث مخاطب هیچ پیش فرض قطعی نمیتواند داشته باشد. این نکته در نقاشی پیشرو و آوانگارد موضوعیت بیشتری دارد و برای همین نقاشی مثل ژازه و اکنون منوچهر یکتایی مورد خوبی برای بررسی هستند. برگفته از آرای واسیلی کاندینسکی، نقاش و نظریه پرداز روسی در کتاب «معنویت در هنر» نوشتم: « خطها و رنگها اگر "دال"های تابلو نقاشی پیش روی ما باشند، برای هیچ کدام نمیتوانیم مدلول متقن و محکمی متصور شویم و همین مسئله است که نقاشی را به هنری ناب بدل کرده است.»
این مسئله را از این جهت پیش کشیدم که به دانش هنری منوچهر یکتایی که از نظر اندیشههای پیشرو هنر مدرن به نوعی پرورش یافته محافل مهم هنری فرانسوی و آمریکایی است، اشاره کنم. منوچهر یکتایی در شعرهایش دنبال انتقال معنا، پیام، نوبودن به معنای برهم زدن قواعدی خاص و برسازی جهانی که به لحاظ تماتیک مخاطب را مجذوب کند، نیست. او تصور ویژه و مدرنی از شکلِ هنری و در اینجا شکل شعری دارد.
به این عناوین شعری یکتایی نگاه کنید:
*دربیان رخنهی حسی و جسمیِ مسافر با راه و زمزمهیی در جدا ماندن از اجزای نباتی و حیوانی
* خداحافظی سوم/تنبهی به خویشتنِ خویش در خوابگاهِ معشوق
* خداحافظی نخست/چکامهیی در تجمل آجر و نشستن با مادر
* در بیان تصمیم سفر و اندکی گفتگو با شما
* استحاله -ب-
و یا پیش درآمد بخش نخست کتاب که شاعر در آن نوشته است: «هشت بسته سخت در ستایش تاریخ و سوگ جغرافی با بیانی نا استدلالی شامل مقداری ضد و نقیض عادی»
اگر براهنی هنوز تب و تاب نوشتن سالهای اواخر دهه چهل را داشت احتمالا ذهن شاعر را آشفته و زبانش را آلوده و پرتعقید توصیف میکرد. یکتایی در شعرهایش جهانی یکسر نو میسازد و شاید به همین دلیل این عناوین شعری و فرم شعرها را روایی بپنداریم. ما همراه با شعرهای یکتایی جهانی ویژه متصور خواهیم شد که نظیرِ خشت و آجرهایش را کمتر در شعرهای معاصر دیدهایم.
یکتایی به این متریال شعری توجهی عمیق دارد، کافی است توضیح پیشانوشت شاعر را بر دفتر «کارنامه سیمرغ» بخوانیم، تا وجهی از این توجه ویژه جلوهگر شود:
«در این کار، سخن و وزن تنظیم شده است. وزناز آهنگ یک حرف آغاز میشود: به خودی خود یا در یک سطر یا در یک قطعه، به دستور محتوا و حس و نظم موضعی و کشش کلی شعر.
واو میان سطر به سه گونه نوشته شده، وَ وُ و، حرکت. وجه سوم در وزن به انتخاب خواننده واگذار شده است.
واژههای فاخر و عامیانه به دستمایهی بار و بردو دهششان، با احترامی برابر، شانه شانهی هم پذیرفته شدهاند (آشتی مقامهای طبقاتی و تاریخی لغات به میانجیگری حس).
باری در نقاشی، هنری از کسی یا گروهی نیست (چه دیروزی یا امروزی) که پس از دیدن، دانسته یا ناخود آگاهانه نفوذی از آن نگرفته باشم و در ادب و زبان فارسی واژهای نیافتهام که نیازی به آن نباشد: چه مخفف چه مطول. به یک یا دو تلفظ، مأنوس یا بعید یعنی "از آنچه گفتهایم و شنیدهایم و خواندهایم"
به اضافهی هر آنچه قیاسی است.»
و چقدر این ظرافت در مصالح کاری که همان لغات و زبان شاعر است، آدم را یاد الهی فقید نمیاندازد.
[منوچهر یکتایی با بیژن الهی؛ یکی نقاشی که شعر هم مینوشت و دیگری برعکس!]
و در آخر شعری از منوچهر یکتایی از «کارنامه سیمرغ»:
ارمغان غزل اول
سرودهیی در هفت بیت غزل یا بیشتر با اندکی تکرار قافیه به تخلص بیمه در معنی کلام
آه.........................................................نه آقا
دل من میگیرد..................................................اما
تنگیِ کارم......................................................حاشا
......................................همه الکن........................
.................. سرپوش............................................
ششمین سطر سخن این است..............................اما
غزل است آزادی
بیمه باید کرد نیکویی را...........بیمه باید کرد آزادی را
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[مجتبا هوشیار محبوب، داستاننویس و روزنامهنگار است. «آقای مازنی و دلتنگیهای پدرش» و «آنها با شاعری که دوستش داشتند، بد تا کردند» دو اثر داستانی منتشرشده او، و «از رمان» اثر تحلیلی او درباره آثار هوشنگ گلشیری است. هوشیار محبوب برای ایرانآرت، «چهارشنبهها با ادبیات» را مینویسد.]
این، هفتمین نوشته هوشیارمحبوب برای چهارشنبههای ایرانآرت است. یادداشتهای پیشین او را با کلیک روی تیترهای زیر بخوانید:
قضیه سید علی صالحی و ماجراهای دیگر!/ چرا هی میخواهی منشور بنویسی استاد؟!
نوآوریهای مظلومانه آقای ژازه/ این اجقوجقترین دفتر شعر تاریخ ادبیات ایران است؟!
حاشیهنگاری بر کتابی که حالا بیش از 50بار چاپ شده/ناشر: چرا طوری مینویسی هیچکی نفهمه؟
بریدنِ سرِ آقای موراکامی تو روز روشن!/ چهطور کتابهای چاپنشدنی را منتشر کنیم؟
هاج و واج، زیر ضربههای اتفاق/ چطور «ادبیات» با «مرگ» گره میخورد؟
شعر خشک، شعر مدرن/راهنمای کتاب: شعر مدرن؛ از بودلر تا استوینس