کد خبر: 58323 A

محمود دولت‌آبادی: گفتند اگر در آمریکا بودی طیاره داشتی، گفتم چه خوب که در ایران هستم/ هنوز کرگدن نشده‌ام

محمود دولت‌آبادی: گفتند اگر در آمریکا بودی طیاره داشتی، گفتم چه خوب که در ایران هستم/ هنوز کرگدن نشده‌ام

آقای نویسنده در آستانه 81 سالگی می‌گوید:شکر که زنده‌ام، راه می‌روم، حرف می‌زنم، کتاب می‌خوانم، گاهی می‌توانم بنویسم، می‌توانم بخوابم و در شبانه روز یکی- دو نوبت غذا بخورم و توانسته‌ام حساسیت‌های - متاسفانه رنج‌آور- خود را حفظ کنم و کرگدن نشده‌ام. این‌ها موهبت است.

ایران آرت: زهرا عواطفی‌نژاد در خبرآنلاین نوشت: عده‌ای او را شوالیه فرهنگ و ادب ایران لقب می‌دهند، نشان به آن نشان که فرانسه نشان شوالیه هنر و ادب را به او اهدا کرده است و برخی دیگر داستایوفسکی ایران خطابش می‌کنند اما همان "کلیدر" کفایت می‌کند برای توصیف قلم پخته و بی‌نقص مردی که یکی از مهم‌ترین آثار داستانی معاصر فارسی را خلق کرد و برای همیشه از خود به یادگار گذاشت؛ با آن غنای خاص و گنجینه ارزشمند واژگانی.

نویسنده‌ای که با "روزگار سپری شده مردم سالخورده" و "جای خالی سلوچ"، ظرافت و چیره‌دستی خود را در ترسیم چهره بی‌نقاب حقیقت، کاملا به رخ کشید. محمود دولت‌آبادی همین سال گذشته بود که با رونمایی از "اسب‌ها اسب‌ها از کنار یکدیگر" نشان داد که در هشتاد سالگی هم می‌توان گلی دیگر بر باغ کهنسال ادبیات این مرز و بوم کاشت، حتی با همین سرانگشتانی که به قول خودش یارای نوشتن ندارند.

اما این روزگار کرونایی برای محمود دولت‌آبادی نیز همچون دیگران تجربه‌ای موهوم و دیگرگونه است. می‌گوید چه می‌توانم بکنم وقتی که چهارده ماه است در خانه محبوسم و وعده گفت‌وگو را می‌گذارد برای بعد از تزریق واکسن کرونایی که باید بزند و سر عهدش هم می‌ماند و درست دو روز بعد، گپ‌وگفت مکتوب ما با او در فضای مجازی رقم می‌خورد آن هم در ساعاتی که شب از نیمه گذشته است. زمان‌بندی جدیدی برای مصاحبه که نشان می‌دهد این جهان کرونازده همه ساختارهای زندگی ما را در هم شکسته است و از بیدارباش خیلی از ما در این شب‌های محدودیت و قرنطینه حکایت می‌کند، بیدارباشی که انگار از انتظار کشیدن ما برای رسیدن خبری خوش در بامدادان حکایت دارد. خبری مثل از میان رفتن مرگ‌های دسته‌جمعی، خبر خنده‌های بدون ترس و دیدن چهره‌های بی نقاب یکدیگر؛ چهره‌هایی چنان بی‌نقاب که شخصیت‌های ساخته و پرداخته محمود دولت‌آبادی را در ذهن تداعی کنتد.

گفت‌وگوی زیر حاصل همین بیدارباش مکتوب شبانه ماست با این چهره شهیر ادبیات معاصر.

"خدایا! چقدر من تنها هستم. چقدر دیگران بیرون مرا می‌بینند و چه بسا به تصویری که از من دارند، غبطه می‌خورند اما درون مرا هیچ کس نمی‌تواند ببیند، حتی نزدیک‌ترین کسان من؟" این برش از نگاشته‌های شما چقدر با درونیات محمود دولت‌آبادی مانوس است؟ به ویژه آن‌که نقل است، فهم رمان‌های شما بدون فهم زندگی و تجربه زیسته‌تان امکان‌پذیر نیست.

این که در سر مقوله آورده‌اید به خودی خود جامع و کامل است. توضیح واضحات که دیگر لازم نیست. اما به یاد ندارم جایی گفته باشم برای فهم رمان‌های من خواننده لازم است تجربه زیستی از آن دست داشته باشد! نه، چنین تعبیری درست نیست.

آیا این روزگار عجیب کرونا زده و حال و روز مردم، شما را به سمت رُمانی جدید سوق داده است؟

کرونا یا هیچ بحران دیگری نمی‌تواند نویسنده یا دست‌کم مرا به سمت پرداختن یک اثر ببرد یا بکشاند. این جور وقایع بیشتر در شکل مقاله می‌تواند بیان بشود که آن هم برای من جز در نوشته‌هایی کوتاه، ممکن نشده است. چون سه انگشتی که قلم را نگه می‌دارند،‌ تقریبا ناسور شده‌اند و من با روش‌های دیگر هم نمی‌توانم مطالب جدی بنویسم.

این روزگار قرنطینه و محدودیت را چگونه می‌گذرانید؟

می‌گذرانم فراخور سن و تجربه‌ام و ذهنم.

شما همواره در آثارتان، تضادهای اجتماعی و بورژوازی را به نقد کشیده‌اید و از آن به عنوان "بورژوازی پلید شهری" یاد می‌کنید. لایه‌های عجیب و غریبی از سیستم سرمایه‌داری که این سال‌ها به واسطه فسادهای کلان رخ داده است، چرا دیگر مورد هدف شما قرار نمی‌گیرند و در مقابل آن، شخصیت‌های قربانی و دست و پا زننده و سردرگم به روزرسانی نمی‌شوند؟

باز هم رسیدیم به سوال قبلی! چه کسی آزموده است که بحرانی همگانی در ابعاد باور نکردنی از فساد و سرقت اموال عمومی را شاهد بوده باشد- ‌فقط شاهد و شنوا- و هم‌زمان در آن امر به خصوص رُمان بنویسد! گویا شما نوشتن رمان را هم به همان نسبت خواندنش آسان می‌بینید؟! خیر، چنین کاری نتوانسته‌ام انجام بدهم متأسفانه!

بازخورد عمری قلم زدن و زندگی ادیبانه خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ وضعیت فعلی شما از ابعاد مختلف همان شرایطی است که باید در خور یک نویسنده شهیر باشد؟

واقعاً نمی‌دانم در خور بودن را چه جور باید تعریف کنم، به گمانم با این هزار تیر دغا که از هر سویی روانه بوده، شده و... می‌شود،‌ باید بگویم شکر که زنده‌ام، راه می‌روم، حرف می‌زنم، کتاب می‌خوانم، گاهی می‌توانم بنویسم، می‌توانم بخوابم و در شبانه روز یکی- دو نوبت غذا بخورم و توانسته‌ام حساسیت‌های - متاسفانه رنج‌آور- خود را حفظ کنم و کرگدن نشده‌ام. این‌ها موهبت بزرگی است در جامعه‌ای که نویسنده، بالفطره! برای کوته‌نظران ناخوشایند تلقی می‌شود.

اما اگر منظور شما اشارت است به شرایط اقتصادی درکسوت نویسنده، تمام عمر چنان‌چه در دنیا نمونه‌هایش هستند، آن‌چنان قیاسی در کشور ما مورد ندارد. بگذار خاطره‌ای نقل کنم در سیاق پرسش شما. وقتی سران حزب توده از تبعید برگشتند، گمانم دو یا سه بار آقای احسان طبری را دیدم. ایشان با عطوفت خاصی که داشت گفت "اگر شما در آمریکا بودی طیاره شخصی می‌داشتی و اگر در شوروی بودی دسته چک سفید امضاء" امیدوارم به ایشان برنخورده باشد وقتی در جواب گفتم چه خوب که در ایران هستم! منظورم این بود که چنان شرایطی مناسب حال من نیست. توضیح این‌که در آن ایام هنوز آثار من تا قبل از "جای خالی سلوچ" منتشر شده بود. بعد از آن بود که "سلوچ" منتشر شد و سپس "کلیدر" و غیره و غیره. امیدوارم پاسخ، گویا بوده باشد!

 

محمود دولت آبادی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین