روایتی از گریه شفیعی کدکنی بر مزار مادر/ به من بیاموز مادر تا من به تو بازگردم
محمدرفیع جلالی در روایتی از همراهی با محمدرضا شفیعی کدکنی از اینکه او به وضوح بر مزار مادر میگریَد، طوری که شانههایش تکان میخورد، میگوید.
ایران آرت: صفحهای به نام محمدرضا شفیعی کدکنی همزمان با روز مادر (پانزدهم بهمنماه امسال) با انتشار عکسهایی از حضور این شاعر و استاد ادبیات بر مزار مادرش، روایتی را از این حضور آورده که چنین است:
"به من بیاموز مادر!
به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش بازمیگردد
تا من به تو بازگردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
وآذرخشها، ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها
بازمیگردد
تا من به تو بازگردم
مادر!
[غادة السَّمّان، غمنامهای برای یاسمنها
ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد]
عکس اول: دیدیم استاد بعد زیارت حضرت رضا علیهالسلام و دیدار از محل درس استادش ادیب نیشابوری در بستِ پایینخیابان، به گوشهای در اطراف مشهدِ رضوی حرکت کردند. پشت سر ایشان حرکت کردیم. آنجا رسیدند و ایستادند. گویا اینجا مزار مادر ایشان است. روزگاری سنگهای قبری داشته اما الان رویش، با سنگهای جدید فرش شده است.
عکس دوم: به وضوح بر مزار مادر میگریَد؛ طوری که شانههایش تکان میخورد. بعد، عینک خود را برداشت و با دستمال پاک کرد و به راهش ادامه داد.
[روایتی بود از دکتر محمدرفیع جلالی، در سفر و همصحبتی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به خراسان، تیرماه ۱۳۹۸. برای شما نوشتیم]"
سلام من از کدکن هستم . خیلی از ایشان و شعر های زیبا ودوستاشتی ایشان را دوست دارم و ۱۰ سالم است و از شما خواهش دارم که به کدکن بیایند و همچنین دوست دارم ایشان را ببینم و.......