یک روز با نمایشگاه سیام/ خاطره نمیشود
انتظامات مترو هم به من میگوید که روی پیشانی قطار نوشته شده است: نمایشگاه شهر آفتاب!
ایران آرت: برای رفتن به نمایشگاه بینالمللی تنها گزینه رفتنم مترو است و باید مسیری طولانی را بپیمایم و سه مسیر را پشتسر بگذارم و زمانی که مترو به ایستگاه شهرری میرسد، برحسب تصادف برای مطمئنشدن از مسیر مترو به نمایشگاه کتاب، از مسافری میپرسم که شهر آفتاب در ادامه همین متروی کهریزک خواهد بود که به من میگوید باید در همین ایستگاه پیاده شوم و سوار مترویی شوم که از آنجا میگذرد و انتظامات مترو هم به من میگوید که روی پیشانی قطار نوشته شده است: نمایشگاه شهر آفتاب! و همان دم میرسد و سوار میشوم؛ اما گویا از آنسو، قطاری باید بگذرد و دقایقی باید منتظر بمانیم... بالاخره حرکت میکند و میرسیم. نمایشگاه مکان بزرگی است در حاشیه کلانشهر تهران که هنوز شکلوشمایل یک نمایشگاه را به خود نگرفته؛ یعنی ساختوساز و نماهای بیرونیاش نیازمند بازنگری و کاملشدن است، اما بعدازظهر خلوتی است؛ آنقدر ازدحام نیست که سخت بتوانی راه بروی، اما پیش از این هرچه نمایشگاه رفتهایم؛ چه در چمران و چه در مصلا تقریبا شلوغ بوده است.
مردم هم دستهدسته در حال گذرند و سواریهای چندنفره در حال آمدوشد هستند که مسافران را جابهجا کنند از محل ایستگاه مترو به ورودیهای سالنهای اصلی. من هم در حال گپوگفت هستم با آنهایی که در حال آمدن و رفتن هستند. بیشتر از دورافتادگی نمایشگاه گلایه میکنند و خیلیها دقیقا نمیدانستند که چطور باید به نمایشگاه بیایند، اما برخی که از سال قبل با آن آشنایی پیدا کردهاند، امسال کمی راحتتر به اینجا آمدهاند، اما همینها هم از دوربودن نمایشگاه گلایهمندند.
رضا آشفته امروز در روزنامه شرق نوشت: همه به سراغ کتاب آمدهاند و بیشترشان دقیقا نمیدانند چه کتابی، چون هیچ مرجعی پیش از ورود به نمایشگاه بهطور رسمی وجود ندارد که مردم را مطلع کند که چه ناشرانی و با چه عناوینی در نمایشگاه امسال حضور دارند. از سوی دیگر فقط این حس کنجکاوی است که آنها را بهسوی نمایشگاه کشانده است. اینان کسانی هستند که بهطور حرفهای بنا بر شغل و نیازشان به دنبال کتاب میآیند. برخی هم دانشجو و دانشآموز هستند که بیشتر برحسب نیاز و کنجکاوی به اینجا میآیند و برخی هم خانواده هستند که نمایشگاه برایشان حکم سرگرمی و تفریح را دارد، اما شاید کتاب هم بخرند.
میکائیل آخرتی که از شهر شیروان آمده و مهندس کشاورزی است، برحسب تصادف به نمایشگاه آمده و هدفش سرزدن به ناشران حوزه ادبیات و هنر است و دلش میخواهد در جریان تازههای ادبی قرار بگیرد و اگر کتاب مناسبی هم دید، بخرد.
قادر تاجیک از تایباد میآید و از طرف کتابخانه یک حوزه علمیه هر سال برای خرید کتاب در حوزه دین و علوم انسانی به نمایشگاه میآیند و با خرید عناوین موردنظر آنها را برای استفاده طلاب به حوزه علمیه میبرند. او نمایشگاه را مکان مناسبی برای مرور کتابهای مورد نیاز میداند و بههرتقدیر بودنش را بر نبودنش ترجیح میدهد.
نیما حقجو دانشجوی علوم پزشکی است و برای خرید کتابهای تخصصی از بخش بینالملل به این نمایشگاه آمده و برخی از منابع را هم در اینجا پیدا کرده است. حسن نیاکانی برای خرید کتابهای هنری به نمایشگاه آمده است و افزایش عناوین کتابهای فرهنگی و هنری را یک اتفاق تازه میبیند، اما دوست دارد نمایشگاه در مرکز شهر باشد تا اینکه به این نقطه دورافتاده شهر بیاید. نسرین بدخشانی به دنبال پژوهش در فرهنگ چین، ژاپن و کره است و هر نوع کتاب مرتبط با فرهنگ و هنر خاور دور را در این نمایشگاه پیگیری میکند و برخی از منابع مورد نیازش را هم در اینجا یافته است. او البته راضی است چون نمایشگاه نزدیک به ری و محل زندگیاش است. گلاب حقیقی به دنبال شعر است و دوست دارد تازههای شعر را از نمایشگاه با تخفیف خریداری کند. او بیشتر در نشر نگاه و مروارید این کتابها را یافته است.
در میان غرفهها در نشر نگاه با کتابفروشی مواجه میشوم که نمایشگاه شهر آفتاب را بهتر از مصلا میداند، اما میگوید که خیلی دور است و شاید این راه دور از حوصله مردم خارج باشد.
در نشر افراز با اعظم کیانافراز مواجه میشوم؛ ناشری که در مدت ١٣ سال در حوزه فرهنگ و هنر تلاش بسیار کرده است؛ بهویژه در حوزه داستان و تئاتر. او از پایینآمدن قدرت خرید مردم میگوید که چندان خوب نیست و از دوربودن شهر آفتاب میگوید که خیلی راحت در دسترس همگان نیست. او میگوید یکی، دو روز اول استقبال خوب بود، اما بعد از بارش شدید باران، با کاهش مخاطب روبهرو شده است. کیانافراز با آنکه کتابهای زیادی را به نمایشگاه آورده، اما از اینکه مردم کمتر میآیند ابراز نگرانی میکند. شاید دوربودن و ناآشنایی مردم دلیل این عدم استقبال باشد.
در میان غرفهها مردم بهراحتی در حال حرکت هستند و برخی با ناظران و خریداران بیشتری مواجهند و برخی دیگر کمتر مخاطب دارند. عموما ناشران مشهورتر با اقبال مواجه میشوند. هرچند این اقبال هم به نسبت روزهای شلوغ چندان چشمگیر نیست.
در انتشارات آوای کلار، با کورش فقیهنصیری گپ میزنم. او معتقد است که این نوع برگزاری نمایشگاه از اساس غلط و بیشتر بازار مکاره است تا نمایشگاه. او بارها توصیه کرده که نمایشگاه باید محل عرضه کتابهای نو و معرفی این تازهها از طریق بروشور باشد. او زیاد دل خوشی ندارد از اینکه مردم گروهگروه مثل سیزدهبدر بیایند و روی چمنها دراز بکشند و بعد هم بروند. او میگوید باید بعد از بازدید از نمایشگاه، بعدا از طریق پست کتاب مورد نیاز مردم برایشان ارسال شود و نمایشگاه باید تعریف متفاوتی با فروشگاه داشته باشد. او هم معتقد است که شهر آفتاب روزی پنج، شش ساعت وقتشان را میگیرد که بیایند و بروند؛ درحالیکه در مرکز شهر میشود در غرفههای کوچکتر نمایشگاه قدرتمندی برگزار شود و نیازی نیست که ناشران کتابهای انباریشان را به نمایشگاه بیاورند و در اینجا فقط کتاب بفروشند. او همچنین از ناشران دانشگاهی گلایهمند است که اصلا نوآوری ندارند و فقط به دنبال خالیکردن جیب مردم هستند و اصلا لزومی ندارد که این بخش در نمایشگاه حضور داشته باشد، مگر آنکه با نوآوری بخواهند کتابهای تازهای را ارائه کنند.
نیایش پرتوسالار به دنبال منابع تاریخی است و از هر نوع ناشر شناخته و ناشناختهای دیدار میکند و هدفش یافتن منابع لازم برای انجام پژوهش دانشگاهیاش است و چندان هم اسمورسم ناشران برایش فرق نمیکند چون ممکن است کتابهایش را در غرفه یک ناشر شهرستانی مثل نشر نوید شیراز بیابد یا یک ناشر ناشناخته.
ناشران با غروب آفتاب کمکم به دنبال بستن غرفههایشان هستند و مردم هم دارند از سالنها به محوطه پا میگذارند. برخی که با وسایل شخصی آمدهاند شاید راحتتر از بقیه از نمایشگاه بروند، اما در خیابانها و بزرگراههای متصل به نمایشگاه حتما با ترافیک شدید مواجه خواهند شد، اما مترو در همان مسیر عادیاش به تندی میتواند راه بازگشت را مهیا کند و برخی هم با اتوبوس برمیگردند. هرچند این نمایشگاه نمیتواند خاطرهساز باشد چون چندان اتفاق تازهای در آن یافت نمیشود و همهچیز بهآرامی در حال گذر است، اما انتظار میرود ناشران بتوانند علاوه بر شوروهیجان، برنامههای تازه یا کتابهای خاصی را عرضه کنند چنانچه در دورههای قبل شاهد چنین اتفاقاتی بودهایم.