بااستعداترین زنی که به زبان انگلیسی مینویسد
ادنا اوبرایان که زمانی از نگاه فیلیپ راث بااستعدادترین نویسنده به زبان انگلیسی معرفی شده بود، از آثاری میگوید که در زندگیاش تاثیرگذار بودهاند.
ایران آرت: ادنا اوبرایان شاعر،نمایشنامهنویس و رمان و داستان کوتاهنویس ایرلندی است که زمانی فیلیپ راث درباره او گفته بود "بااستعداترین زنی که به زبان انگلیسی مینویسد." و رئیسجمهور سابق ایرلند او را یکی از خلاقترین نویسندگان نسلاش نامیده بود.
آثار او غالبا درباره پیچیدگیهای احساسات درونی زنان است. او نگارش 19 رمان، 8 مجموعه داستان، دو کتاب شعر ، سه کتاب کودک و چندین آثار غیرداستانی و نمایشنامه در کارنامه ادبی خود دارد که جوایز متعددی را از جمله جایزه قلم ایرلندی را برایش به ارمغان آوردهاند.
به گزارش ایبنا، روزنامه گاردین گفتوگوی کتابی مختصری را با این نویسنده 89 ساله ایرلندی داشته که در ادامه میخوانیم.
کتابهایی که هماکنون در حال خواندن آن هستید؟
"دردسرهای غروب" نوشته ماریکه لوکاس راینفلد. یکی نویسنده جوان هلندی که به طرزی ماهرانه و هنرمندانه زندگی در یک جامعه روستایی را با همه تفاوتهای عجیب و غریبش ترسیم کرده است.
کتابی که زندگی شما را متحول کرد؟
"چهره مرده هنرمند در جوانی" نوشته جیمز جویس. موقعیت و زمان و مکان تقریبا آشنا بود؛ اما اسیر زبان بودن و فشردگی احساسات، معنای جدید کلی به زندگی بخشید و مرا با کیمیاگری و راز خلاقیت آشنا کرد.
کتابهایی که آرزو میکردید خودتان نوشته بودید؟
هر داستانی از آنتوان چخوف. اولین داستانی که از چخوف خواندم کتاب "استپ" بود. کتابهایی هستند که در زمان مصیبت و گرفتاری به راستی به کمکمان میآیند. چند صفحه از آن را در یک مزرعه ذرت در ایرلند خواندم. دو پسرم کنارم داشتند ورجه وورجه میکردند و بالا و پایین میپریدند و همسرم آرام و ساکت بود. لحظات سختی را میگذراندم و داشتم همسرم را ترک میکردم. میترسیدم که شجاعت و یا امکاناتش را نداشته باشم. داستان چخوف درباره یک پسری بود که از روستا به یک مدرسه در یک جای دور در روسیه میرود. پسر جوانی که در حال از دست دادن مادرش است؛ اما همه چیز اطرافش را به دقت مشاهده میکند و به مکالمه مضحک تاجران گوش میدهد. او اندوهش را در شگفتیهای اطرافش فرو میبرد. برای من شگفتآور بود که خواندن این داستان در آن موقعیت چهقدر ضروری و قانعکننده بود. هنوز آن نسخه را با یادداشتی که روی جلد آن نوشتهام دارم: "این داستان عقلم را سرجایش آورد. سپتامبر 1962."
کتابی که روی شما تاثیرگذار بوده؟
"وداع با اسلحه" ارنست همینگوی او استاد اشتیاق مهارناپذیر است.
کتابی که به نظر شما چندان به آن بها داده نشده؟
آثار ریچل کارسن، زیستشناس دریایی. او به اعماق اقیانوس رفت و صدمهای را که بشر به محیط زیست زده و میزند پیشبینی میکند. "دریای اطراف ما" و "بهار خاموش" واقعا شاهکار هستند.
کتابی که ذهن شما را دگرگون کرد؟
کتاب"اصل انواع" چارلز داروین که بخش قابلتوجهی از باورهای مذهبی من را دچار تحول کرد.
کتابی که شمار را به گریه انداخت؟
کتابهای زیادی هستند که مرا به گریه انداختهاند. کتاب "امید علیه امید" از نادژا ماندلستام. گریه کردم که هم او و هم همسر شاعرش اوسیپ چه اندازه از بازجوییها دچار وحشت و عذاب شده بودند و سر آخر به سیبری تبعید شدند؛ فقط به این خاطر که او شاعر بزرگی بود و آنها با هم یکی بودند.
کتابی که شما را به خنده انداخت؟
"یادداشتهای پیکویک" نوشته چارلز دیکنز. حماقت و توطئهچینی آن چهار دلاور برای من جذاب و مسحورکننده بود. شاید تا حدی چون آنها خیلی ناشی و تازهکار بودند و یا این که چهطور دیکنز به آنها عشق میورزید و هر گوشهای از احتمال خطاهای انسان را میکاوید.
کتابی که از نخواندن آن شرمنده هستید؟
"دن کیشون" سروانتس
اولین خاطرهتان از خواندن کتاب؟
کتابهای دعا که در خانه داشتیم که یکی از زیباترین و موجزترین داستانهای انجیل در خود داشتند.
کتابی که برای راحتی و آرامش میخوانید؟
برای راحتی کتاب نمیخوانم. کتاب میخوانم که جان بگیرم و روشن شوم و قدم به مرزهای احساس بگذارم.
کتابی که دوست دارید به دیگران هدیه دهید؟
"یوزپلنگ" نوشته جوزپه تومازی دی لامپه. معرکه است.