روایت نویسنده ایرانی از نامزدی نوبل کوچک/ خلوتم را به هم زدند/ این جایزه را باید برای ایران بیاورم
فرهاد حسنزاده برای دومینبار به فهرست نهایی جایزه هانسکریستین اندرسن، مشهور به نوبل ادبیات کودک راه پیدا کرده است.
ایران آرت: بعضیچیزها هرقدر هم تکرار شوند، برایمان عادی نمیشوند. مثل چه؟ مثل خبرهای خوبی که دربارهی "فرهاد حسنزاده" به گوشمان میرسد؛ "رمان زیبا صدایم کن، به پنج زبان زندهی دنیا ترجمه شد"، "فرهاد حسنزاده نامزد جایزهی جهانی آسترید لیندگرن شد"، "رمان هستی به چاپ هفتم رسید"، "برف و آفتاب، کتاب جدید فرهاد حسنزاده، منتشر شد" و ناگهان خبری که مثل بمب صدا میکند: "فرهاد حسنزاده برای دومینبار به فهرست نهایی جایزهی هانسکریستین اندرسن، مشهور به نوبل ادبیات کودک، راه پیدا کرد."
گفتوگوی این نویسنده با نیلوفر نیکبنیاد در روزنامه همشهری را در ادامه بخوانید:
در سالهای اخیر در بسیاری از جایزههای گوناگون ادبی نامزد یا برنده شدهاید. این اتفاق برایتان تکراری شده یا هنوز هم خوشحالتان میکند؟
دربارهی جایزههای داخلی باید بگویم برایم عادی شده و برای همین در خیلی از جایزههای داخلی شرکت نمیکنم که فضا برای جوانترها بماند. اما دربارهی جایزههای بینالمللی قضیه فرق میکند. هیجانش بیشتر است و خوشحالم میکند. این اواخر به جایزهی هانسکریستین اندرسن فکر نمیکردم، اما خبرش از دو جهت خوشحالم کرد؛ اول اینکه کشور در شرایطی بود که مردم درگیر سوگواری و ناراحتی بودند و این خبر، دستکم گروهی را که به کتاب و ادبیات توجه دارند، خوشحال کرد. دوم هم اینکه آثار من باعث این خوشحالی شد.
شما برای یک عمر فعالیت ادبی در حوزهی کودک و نوجوان، نامزد این جایزه شدهاید. چه شد که تصمیم گرفتید عمرتان را در این راه بگذارید؟
کار کردن برای بچهها از دغدغههای همیشگی من بود. وقتی خودم نوجوان بودم، تئاتر کودک کار میکردم و این دغدغه همینطور تا جوانی و بزرگسالیام با من آمد. سالها بعد که بهطور جدی وارد عرصهی ادبیات شدم، باید انتخاب میکردم که برای چهکسانی بنویسم. دنیای ذهنی من به بچهها نزدیکتر است و حرف همدیگر را بهتر میفهمیم. بههمین دلیل آنها را انتخاب کردم و با جدیت به کارم ادامه دادم.
البته اینطور نیست که بنشینم و برای بچهها سوژه پیدا کنم؛ سوژهها خودشان میآیند. معمولاً وقتی چیزی توجهم را جلب میکند یا سوژهای به ذهنم میرسد، به این فکر میکنم که چهطور آن را برای بچهها بنویسم.
به این فکر کردهاید که اگر در این جایزه برنده شدید، موقع سخنرانی برای حاضران چه چیزی بگویید؟
هنوز به این موضوع فکر نکردهام، اما میدانم که باید متن تأثیرگذاری را برای این موقعیت آماده کنم.
جایگاه شما، آرزوی خیلی از نویسندگان یا کسانی است که دوست دارند نویسنده شوند. آرزوی شما چیست؟
آرزویم این است که بتوانم این جایزه را برای ایران به دست بیاورم. درواقع نگاهم ملی است، نه شخصی.
از طرف دیگر مهمترین چیز برای نویسنده، خلوت اوست؛ در روزهای پس از انتشار خبر، حاشیههایی برایم ایجاد شده که خلوتم را بههم زده. دوست دارم جایزه طوری بیاید و برود که هم خلوتم بههم نخورد و هم دچار غرور نشوم. نویسندگی کاری فردی است؛ نویسنده، اثرش را مینویسند و بازخوردش را از مخاطب میگیرد، اما وقتی در بُعد جهانی مطرح میشود، قضیه فرق میکند. فشاری به نویسنده وارد میشود که خلوت فردی و آرامش لازم برای نویسندگی را از او میگیرد.
فوتوفن رسیدن به این جایگاه چیست؟ نوجوانهایی که دوست دارند روزی جای شما بایستند، باید چه کار کنند؟
افق دید نویسنده، خیلی مهم است. اگر بچهها صرفاً بخواهند به جایزه فکر کنند، موفق نمیشوند. باید به این فکر کنند که چهچیزی بنویسند که اول از همه خودشان را راضی کند، بعد هم مخاطبانی را که برایشان مینویسند. ممکن است این جایزه در حوزهی سینما، موسیقی یا هر چیز دیگر باشد. وقتی افق دید داشته باشند، متوجه میشوند که بعضی کارها را نباید انجام دهند و این موضوع در دقت و پیگیریشان اثر میگذارد. باید به نقد متخصصان آن حوزه هم توجه کنند و از همه مهمتر اینکه استمرار داشته باشند. من هیچوقت نوشتن را رها نکردم. درواقع نویسندگی شغل دوم و سوم و فرعی من نبوده است. شغل اصلیام است و همیشه در آن استمرار دارم.
خیلی از کودکان و نوجوانان کشور کتابهای شما را خواندهاند و با خیلی از بچههای ایرانی در جلسات گوناگون ادبی دیدار داشتهاید. خاطرهی خاصی از این فعالیتها دارید؟
همین چند روز قبل از طرف یکی از مهدکودکها برایم کلیپی فرستادند که در آن بچهها از من سؤالهای گوناگونی میکردند. مثل اینکه "چندتا بچه دارم و اسمشان چیست؟"، یا مثلاً "کوتیکوتی را چهطور نوشتهام؟". یکیشان سؤال جالبی کرده و گفته بود: "عموفرهاد، همیشه به ما میگویند موهایتان را شانه کنید. شما چرا موهایتان را شانه نمیکنید؟!" بعد از دیدن کلیپ و توجهی که به موهایم داشت، خیلی خندیدم..