ساعدی و سخنان تند و تیزش درباره شبه هنرمندها/ مدرنتر از رادی و بیضایی؟
امروز سالروز تولد غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهر مراد، نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس کشور است که سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت.
ایران آرت: اسماعیل ساغری در اعتماد نوشت: نام غلامحسین ساعدی که میآید همه او را در مقام نمایشنامهنویس و البته فعال سیاسی و مبارز علیه شاه به یاد میآورند؛ اما به راستی اهمیت ساعدی در چیست و چه چیز او را به نویسندای تا آن اندازه مهم تبدیل میکند که منتقد سختگیری چون رضا براهنی هم نه تنها آثارش را ستایش میکند، بلکه علاوه بر قرار دادن او در همان سهگانه معروف در کنار رادی و بیضایی، بالصراحه او را "مدرنتر از رادی و بیضایی" متصف میکند. این توصیف بر قلم کسی جاری شده است که خود از دوستداران آثار هر دو نام یعنی بیضایی و رادی بوده و حتی آثارشان، بهویژه کارهای رادی را ستوده است.
در رصد امتیازهایی که قلم ساعدی از آنها بهره برده، شاید بتوان از ناخودآگاه او به عنوان عنصری با کارکردی بسیار موثر در آثارش نام برد. این تاثیر هم از لالبازیها و نمایشنامههای کوتاه او مشهود است و هم در نمایشنامههای دیگرش بهویژه آنها که به نوعی به زادبوم او و اقلیم آذربایجان و قلمرو آذریزبانها برمیگردد.
به عبارتی، این تمایل به فرهنگ بومی اگرچه در سطح خودآگاه نویسنده اتفاق میافتد اما از گرایشهای ناخودآگاه او نیز سرشار است.
به عبارتی، نویسنده روانپزشک ما که ماده خام حرفهاش هزارتوی روان آدمیزاد بود و کاویدن نقاط تاریک و ناشناخته آن و در این کاوش، دنبال ریشهها و مبادی اولیه عوارض روانی بیماران خود بود، طبعا در تلاقی شغل و هنرش، نخستین جنبه از هستی آدمی یعنی جنبه روانی آن سوژه اعظم آثارش قرار میگیرد. دستمایهای که نویسنده را به پیمایش راههای لایتناهی ناخودآگاه انسان در کارهای متعدد او کشانده است.
این روانپیمایی را هم در داستانهای عزاداران بیل، آشفتهحالان بیداربخت، ترس و لرز و... میبینیم و هم در نمایشنامههایی مانند آی بیکلاه، آی باکلاه، ماهعسل و...
نکته دیگری که در آثار ساعدی وجود دارد و او را از بسیاری از هماندیشان چپگرایش در سالهای دو دهه 40 و 50 جدا میکند، حفظ مرزهای اثر ادبی با پیامهای برهنه سیاسی است. میدانیم که او نیز گرایش آشکار سیاسی داشت و قائل به مفهوم "تعهد" در معنای سیاسی و اجتماعی آن برای نویسنده بود؛ اما این علقه و اعتقاد محکم که او را به تبیین مفهوم "شبههنرمند" در برابر هنرمند قرار میدهد، آثارش را به محملی برای انتقال مستقیم مانیفستهای سیاسی تقلیل نمیدهد و به ملاحظات غیرهنری از آن دست نمیآلاید، چنانکه ما آشکارگی مواضع سیاسی ساعدی را در مقام فعال و مبارز سیاسی و در اظهارنظرها و موضعگیریهایی خارج از اثر ادبی او میبینیم.
فیالمثل در سخنرانی معروفش در "ده شب" یا همان "شبهای شعر گوته" که در آن پیکان تند انتقادات خود را سوی کسانی نشانه میرود که بهزعم او به نام هنرمند تنها لایق صفت "شبههنرمند" هستند؛ شبه هنرمندی که "هیچ جریانی تکانش نمیدهد. به مسائل مملکتی بیاعتناست" و "دنیا را آب ببرد او را خواب برده است." موضعگیریهایی که در عین جذابیت، جدای از وجوهی است که اهمیت آثار ساعدی را میسازد. نویسندهای که بلد بود به جای حرف مستقیم سیاسی زدن، ارزشهای ذهنی و حتی سیاسی خود را در لایههای زیرین آثارش شناور کند.
هنر اگزوتیک حتا در بهترین شکل خود هیچگاه نمی تواند مدرن باشد . لذاست که به رغم ارزشهای ساعدی ، باید او را با ارفاق در کنار زنده یاد رادی یا استاد بیضایی قرار داد