ماجرای الیف شافاک و همه کتابهای زندگیش/ عشق خانم نویسنده به آشپزی!
الیف شافاک به تازگی مصاحبهای با گاردین داشته که در آن درباره تمام کتابهای تاثیرگذار زندگیش صحبت کرده است.
ایران آرت، به تازگی مطلبی در روزنامه اعتماد مطلبی ترجمه شده که در آن از الیف شافاک نویسنده ترکتبار مقیم لندن و علاقمندیهایش سخن به میان آمده است.
شاید شافاک هم قدرتی در نویسندگی دارد که میتواند با آن لااقل مردم کتابنخوان را کتابخوان کند. این رماننویس ترک- بریتانیایی نه فقط در ایران بلکه در سراسر جهان خواننده دارد.
در ادامه مصاحبهای را که به تازگی خبرنگار گاردین با این نویسنده ترتیب داده است، میخوانید.
کتابی که در حال حاضر میخوانم
کتاب "ذهن اسیر" نوشته چسواو میوش را بازخوانی میکنم. شاعر و رسالهنویس لهستانی که عمدتا درباره تبعید، سرزمین مادری، تعلق، حافظه، تاریخ، اقتدارگرایی و... مینوشت. از آنجایی که اهل کشوری مثل ترکیه هستم که سرزمین یادزدودگی جمعی است، همیشه میوش را با حس همدلی و رفاقت میخوانم.
کتابی که زندگیام را عوض کرد
رمان "اورلاندو" نوشته ویرجینیا وولف. اولین بار که این اثر را خواندم، دانشجو بودم. انگار که قاره جدیدی را کشف کرده بودم. "اورلاندو" داستان لحظات گذار و سیرهای سحرآمیز است. دنیایی سیال است. جسارت فراتر رفتن از مرزها- فرهنگی، جغرافیایی، زمانی، جنسیتی، شرق و غرب، گذشته و آینده- را دارد؛ "اورلاندو" چیزی به من داد که فقط ادبیات خوب توانایی فراهم کردنش را دارد: حس حقیقی آزادی.
کتابی که آرزو میکردم بنویسم
"پروژههای آرکید" نوشته والتر بنجامین. قدم زدن در تمام آن خیابانها، تماشای شهر و مردم متنوعش، پرسهزنی واقعی میشوی، مشاهده مدرنیته با تمام توهمات و وعدههای توخالیاش و... عاشق والتر بنجامینم. او متفکری خارقالعاده است، شورشگری تنها که در هر دستهای جا نمیگیرد، مردی با فکری روشن و شاید اندوهی بزرگتر و به قول هانا آرنت: "عارفی شکستخورده." شیفته هر چیزی درباره او هستم.
کتابی که تاثیری شگرف بر من گذاشت
کتابها و داستانهای بومی روی نوشتارم تاثیرگذار بودند. دوست دارم میان فرهنگ نوشتاری و دنیای حکایتهای شفاهی پل بزنم؛ داستانهایی از خاورمیانه به آثار برجسته غربی. قطعا "هزار و یک شب" با آن سبک شوخطبعانه و ساختاری که کاری میکند، داستانی در دل داستانی دیگر روایت شود روی نوشتارم تاثیرگذار بود. همچنین "اودیسه" هومر. در سفر بازگشتش نه تنها جاده و قهرمان و مقصد بلکه همه چیز تغییر کرده و حتی احساس میکنیم خود راوی هم عوض شده است.
کتابی که فکر میکنم دستکم گرفته شده است
مجموعه مقالات و سخنرانیهای آدری لرد به نام "خواهر بیگانه". البته زمانی که منتشر شد، دستکم گرفته نشد اما نسلهای جوانتر آن را فراموش کردهاند. هیچکس خواهرانگی، شجاعت و انعطافی مثل لرد ندارد.
کتابی که طرز فکرم را تغییر داد
رمان تاریخی "پلی بر رودخانه درینا" اثر ایوو آندریچ. خیلی جوان بودم که این کتاب را خواندم و تا آن زمان فقط تاریخ ملی و نسخه رسمیاش که در مدرسه تدریس میکردند را میدانستم. فهمیدم عثمانی، امپراتوری قدرتمند بوده و هر زمان که اراده میکردیم از عدالت و تمدن استفاده میکردیم. هر چند خواندن آندریچ باعث شد بفهمم چطور ماجرا به راوی آن وابسته است.
آخرین کتابی که به گریهام انداخت
هر کتابی که جیمز بالدوین نوشته باشد. حتی وقتی صدایش را در سخنرانیها و مصاحبههایش میشنوم، احساساتی میشوم . بالدوین خیلی برایم عزیز است.
آخرین کتابی که به خندهام انداخت
هر کتابی که دیوید سداریس نوشته باشد، من را میخنداند. یک جور شوخطبعی دارد که از بالا به مردم نگاه نمیکند بلکه در میان آنها با همه نواقص و دیوانگیهایشان قرار میگیرد.
کتابی که نتوانستم تمامش کنم
رمان "2666" روبرتو بولانیو. برای این نویسنده احترام خاصی قائلم. اما در مورد "2666" نمیدانم چرا این طور شد. احتمالا دوباره امتحان کنم. وجدان آزردهای دارم.
کتابی که از نخواندنش شرمسارم
کتاب "تعبیر خواب" نوشته زیگموند فروید. به نوعی نتوانستم بخوانمش شاید چون کاملا فرویدی است!
قدیمیترین حافظه خواندنم
من در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمدهام در ساختمانی که پر از مهاجر و دانشجوهای چپگرا بود. جایی که اعضایش لوئی آلتوسر میخواندند و مدام سیگار "گوالوا" میکشیدند، زندگی میکردیم. بعد از اینکه والدینم از همدیگر جدا شدند، مادرم من را به آنکارای ترکیه برد. اهالی محلهمان محافظهکار بودند، در حیاطهای پشتی خانهها هم درختهای گیلاس بود... زمان خشونت سیاسی بود که در خیابانها بمب میانداختند بنابراین بچهها نمیتوانستند در خیابان بازی کنند. کنار پنجره مینشستم و ساعتها کتاب میخواندم: "زنان کوچک"، "داستان دو شهر"، "کنت مونت کریستو"... داستانهایی که هیچ ربطی به زندگی من نداشتند و با وجود این شخصیتهایشان همدمم بودند.
کتابی که خواندنش راحت است
کتابهای آشپزی! چون در داستانهایم به جزییات آشپزی، مزهها و بوها میپردازم، بسیاری از خوانندگانم خیال میکنند من یک آشپز درجه یکم. متاسفانه نیستم فقط عاشق خواندن کتابهای آشپزیام.