به من میگویند نویسنده افغانی فلان فلان شده!/ بیشتر مخاطبانم ایرانی هستند
نویسنده شناخته شده افغان که چندی پیش رمان "پایان روز" را در ایران منتشر کرد میگوید بیشتر تمایل دارد کتابهایش در ایران منتشر بشوند چون مخاطبان جدی ادبیات در ایران بسیارند.
ایران آرت: محمدحسین محمدی، متولد ۱۳۵۴ خورشیدی در مزارشریف یکی از نویسندگان ادبیات معاصر افغانستان است. او در سال ۱۳۶۱ به ایران مهاجرت کرد و مدرک کارشناسی ارشد ارتباطات را از دانشکده صدا و سیما دریافت کرد.
به گزارش ایرانآرت، محمدی معروفترین نویسنده افغان در ایران است و از جمله موفقیتهای او میتوان به بردن جایزه معتبر بنیاد گلشیری اشاره کرد. او در سال 2020 میلادی به دهمین دوره فستیوال ادبیات برلین دعوت شد و در شهر برلین داستانیخوانی داشت. برخی از داستانهای او به زبانهای انگلیسی، آلمانی ترکی استانبولی ترجمه و منتشر شدهاند. همچنین کتاب "انجیرهای سرخ مزار" به زبان فرانسوی ترجمه و توسط انتشارات آکتسسود در فرانسه منتشر شده است.
از محمدی علاوه بر آثار داستانیاش دو اثر پژوهشی فرهنگ داستاننویسی افغانستان (تهران، ۱۳۸۵) و جلد اول تاریخ تحلیلی داستاننویسی افغانستان (تهران، ۱۳۸۸) نیز منتشر شده است.
این نویسنده در گفتوگویی تازه با پوریا میرآخورلی در ماهنامه تجربه، درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثارش صحبت کرده است که بخشهایی از صحبتهای او را در ادامه از نظر میگذرانید.
بیشتر مخاطبانم ایرانی هستند
از زمان انتشار نخستین کتابم در نشر چشمه، بیشترین خوانندههای داستانهایم در ایران بودهاند. حتی زمانی که پس از ده سال "انجیرهای سرخ مزار" را در کابل بازنشر کردیم، باز هم خوانندههای داستانهایم در ایران بیشتر بودهاند. البته یکی از دلایل این نکته برمیگردد به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران و افغانستان. میتوانم بگویم بهترین واکنشها را نیز از مخاطبان ایرانی دریافت کردهام؛ چه از اهالی ادبیات و قلم و چه از سوی مخاطبان و دوستداران داستان و داستانخوانی.
در افغانستان تلاش میشود کتابهایم را نادیده بگیرند
حتی اگر تعداد نقدهای نوشته شده بر کتابهایم را نیز در نظر بگیریم، این نکته دیده میشود. پس از انتشار "از یاد رفتن"، در دو ماه نخست انتشارش بیش از 10 نقد و یادداشت بر آن در مطبوعات جدی ایران منتشر شد و گفتوگوهایی نیز. اما تا امروز در افغانستان بر این کتاب فقط یکی دو یادداشت نوشته شده است، آن هم نه جدی و در این یک و نیم دهه فقط یک گفتوگو از من در مطبوعات افغانستان منتشر شده که آن هم بیشتر درباره داستاننویسی افغانستان بوده و نه فقط داستانهای خودم. در برخی حلقههای افغانستان خبر دارم که گاه حتی تلاش شده و میشود که کتابهایم را نادیده گرفته شوند.
دشنام هم شنیدهام؛ چه در ایران چه در افغانستان!
خوشبختانه کتابها جای خودشان را یافتهاند. البته در ایران نیز همه واکنشها مثبت نبوده، واکنشهای منفی هم بوده و حتی نقدهای منفی. من البته تلاش کردهام حتی از نقدهای منفی نیز بیاموزم. البته گاه دشنام هم شنیدهام چه از مخاطبان ایرانی و چه مخاطبان افغانستانی! دشنام شنیدهام چون یک نویسنده "افغانی" فلان فلان شده هستم و در افغانستان نیز به دلیل نوشتن برخی از داستانهای دشنام شنیدهام. دوست دارم کتابهایم در ایران منتشر بشوند چون مخاطبان جدی ادبیات در ایران بسیارند.
ما داستانهای شما را میخوانیم، شما نمیخوانید!
با نوشتن این واژهنامه (پایان روز) خواستم به مخاطبان ایرانی یادآوری کنم که این واژهها مشترک بودهاند، اما شما آنها را از یاد بردهاید. البته این دگرگونی زبانی همیشه بود و خواهد بود و باید به تفاوت کلمهها در قلمرو جغرافیایی نیز توجه داشت که به گمانم در ایران تا حدی درباره آن غفلت شده. این غفلت به گمانم در بین نویسندههای افغانستان کمتر بوده است. شاید به این دلیل که ما کتابهای منتشرشده در ایران را به راحتی به دست میآوریم و میخوانیم اما شما به راحتی نمیتوانید کتابهای منتشر شده در افغانستان را تهیه کنید و بخوانید.
میپرسند زبان فارسی را از کجا یاد گرفتهای!
متأسفانه بسیاری در ایران گمان میکنند فارسی از آن آنهاست و از ایران به افغانستان رفته است و خود را بینیاز از زبان فارسی رایج در بلخ و کابل و غزنی میدانند. نام این شهرها را آوردم تا ارجاع بدهم به تاریخ زبان فارسی و... این غفلت تا آنجا بوده که بارها از من پرسیدهاند زبان فارسی را از کجا یاد گرفتهام! اگر ما نویسندههای فارسیزبان در ایران و افغانستان بگوییم که من فارسی زبان افغانستانی و شمای فارسیزبان ایرانی به گونه یکسان بنویسیم، تفاوت فرهنگ و گویشی زبان چه میشود؟ ارزش ادبی کار کجا میشود؟