ناگفتههایی از زندگی شمس تبریزی/ ماجرای خودستایی شمس و بدقلقی خاقانی
مهدی سالاری نسب درباره ناگفتههای زندگی شمس صحبت کرد.
ایران آرت، پنجمین جلسه از سلسله نشستهای درسگفتارهایی درباره شمس تبریزی با موضوع "نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او" و با سخنرانی مهدی سالارینسب، پژوهشگر فلسفه، حقوق و ادبیات و نویسنده مجموعه دو جلدی "کتاب شمس تبریز" در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
مهدی سالارینسب بحث خود را با بیان نکاتی درباره وضعیت پژوهش تصوف و عرفان در ایران شروع کرد و گفت: به نظر میرسد وضعیت پژوهش درباره تصوف و عرفان اسلامی در ایران تا حد زیادی به مولانا و در برخی موارد، شمس و مولانا مصادره شده است. یک بخش آن به این دلیل است که تحقیق عرفانی درایران خیلی عام شده است. یعنی متخصص و متفنن در این حوزه کار میکنند و مولانا و مثنوی او هم معروفترینهای این حوزه هستند.
علت اتصال مولانا به شمس؛ شباهتها یا تفاوتها
به گزارش ایبنا، نویسنده "کتاب شمس تبریز" در ادامه ضمن بیان اینکه مشابهتهای شمس و مولانا بسیار زیاد است، ولی تفاوتهای فراوانی هم دارند، عنوان کرد: اینکه مولانا و شمس به هم اتصال پیدا کردهاند، فقط به خاطر مشابهتهای آنها نبوده، بلکه اتفاقا به خاطر تفاوتها بوده که مولانا به شخصیت شمس علاقهمند شده است.
وی در ادامه ضمن بیان اینکه نباید پژوهشهای عرفانی را به مولانا مصادره کرد، گفت: خواندن مولانا اصلا به این معنی نیست که ما پیشینیان او را هم خواندهایم. برای مثال عطار به طور کل با مولانا تفاوت دارد. کسی که چند صفحه از دیوان عطار را ورق بزند، با شاعر و غزلسرایی روبهرو میشود که در مقام قیاس با غزلیات شمس، بهطور کل با مولانا فرق دارد. حرفهایی که میزند،، زبان، سبک بیان و مثنویهای او با مولانا کاملا متفاوت است.
سخنران نشست در ادامه به تفاوتهای شمس و مولانا اشاره کرد و گفت: یکی از تفاوتهای شمس و مولانا، این است که شمس به صوفیان انتقاد میکند. مثلاً شمس به بایزید و حلاج، که در طول این ۱۲۰۰ سال مشهورترین متصوفه هستد، انتقاد میکند؛ اما هیچ گزارشی داده نشده، که مولانا در اینباره اظهار نظری کرده باشد. در در صورتی که کاملاً به مقالات شمس نظر داشته و در بعضی آثار خود، عیناً جملات شمس را آورده است. مولانا به حلاج علاقه داشته و حتی در برخی آثار خود از حلاج و بایزید دفاع کرده است. پس در این حوزه مولانا با شمس مخالف و متفاوت است.
وی در ادامه در بیان رابطه شمس و مولانا عنوان کرد: رابطه شمس با مولانا شامل چهار دوره یا رویکرد است که مشخص نیست دارای ترتیب باشد. شمس در یک دوره مراد بوده و مولانا مرید او. در دوره دیگر خود را دوست مولانا میداند، نه مرید او. در دورهای به او عشق میورزد و در دورهای خود را مرید مولانا میداند. یعنی همیشه یک ارتباط یکسان و حالت مراد و مریدی با مولانا نداشته است. از طرفی همیشه اینطور نبوده که شمس موافق مولا باشد یا مولانا موافق شمس باشد. شمس گاهی کنار مولانا میایستد و با همه کارها و رفتارهای او موافق نیست. مولانا هم همیشه همنظر، مطیع و گوش به فرمان شمس نیست و گاهی حرف او را گوش نمیدهد.
سالارینسب در ادامه ضمن اشاره به دلایلی که حافظ را از عارف یا صوفی بودن خارج میکند و با طرح این پرسش که آیا شمس تبریز هم چنین شخصیتی است؟ اضافه کرد: نمیخواهم بگویم که شمس تبریز صوفی نیست. البته اگر بخواهیم او را در یکی از نحلههای فرهنگ اسلامی جای دهیم؛ حتماً در نحله صوفیه، یعنی عرفای اسلامی است. ما همیشه شمس را از زبان مولانا میشناختیم و پیش از مولانا، هیچ نشان دقیقی از زندگی شمس نداریم؛ غیر از مطالبی که خود او در مقالات گفته است. چیزهایی هم که افلاکی و دیگران گفتهاند، از همین منابع است. بنابراین ما تا الان غیر از مقالات شمس، هیچ نکته دقیقی از زندگانی شمس نداریم. به همین دلیل است، که ما به دقت نمیدانیم شمس کی به دنیا آمده، چه سالی وفات کرده و به طور صددرصد نمیدانیم کجا وفات کرده است: ولی به احتمال قریب به یقین مدفن شمس در خوی است.
او ادامه داد: شمس حتی سعی کرده خود را در کنار مولانا نگه دارد. یعنی هیچ وقت حساب خودش را با کسی قاطی نمیکند و نمیگذارد طوری جلوهگر شود که او هم در زمره عارفان است. به طور قطع میتوان گفت هر آدمی که اسم او در مقالات شمس آمده، از انتقادات نرسته ، الا احمد غزالی، که یک بار نام او در مقالات آمده و شاید اگر یک بار دیگر نام او تکرار میشد، او را هم نقد میکرد. حتی خاقانی که شمس دو بیت او را بر کل دیوان سنایی برتری داده، نیز از انتقاد شمس به دور نمانده است.
شباهتهای شمس و خاقانی
سالارینسب در ادامه ضمن اشاره به برخی از ویژگیهای خاقانی و تشابه او با شمس گفت: شمس با خاقانی شباهتها دارد. خاقانی خودستاترین شاعر ایران است و شاعری به قدر او خودستا نبوده است. حتی اولین کسی که سخن را ملک خود دانسته، سعدی نیست، بلکه خاقانی است و سعدی در جواب خاقانی است که میگوید "سخن ملک سعدی را مسلم". خاقانی علاوه بر خودستاترین، بدقلقترین شاعر ادبیات فارسی هم هست و تقریبا با هر آدمی که همنشین بوده، دعوا کرده است. او همچنین شاعری نخبهگراست، کاملا به دور از ابتذال است، به هیچ وجه حاضر نیست حرف خودش را برای اینکه آدمها متوجه شوند، پایین بیاورد. شخص عجیب و پیشرسی بوده، که در بیست و دو یا سه سالگی قصاید بینظیری دارد که در فرهنگ ما جزو تک قصیدههای بزرگ ادبیات فارسی هستند. شاعری بوده که خود را از هیچ شاعری بینیاز نمیدانسته و سخن را در حد اعلا میدانسته است.
وی افزود: شمس هم از جهت خودستایی و هم از جهت بدقلقی که با دیگران داشته، شبیه خاقانی است. یعنی در واقع این دو نفر آدمهای ناسازگاری هستند. بنابراین طبیعی است که شمس با حرفهای خاقانی احساس قرابت میکرده و دو بار هم در مقالات اسم او را برده است و آن ستایش عجیب و غریب را از او کرده است.