شبکه بی شبکه/ مهدی سحابی و کلنجار رفتن با وسایل نوین ارتباطی:پدیده اجتماعی بدون توجه به جنبه عاطفیاش از ناقص هم ناقصتر است
ازنظر تأثیر بر کل وضعیت بشری، کدامیک از این سه پدیده مهمتر و دوران سازتر بودهاند. چاپ، تلفن یا اینترنت.
ایران آرت: مهدی سحابی در مجله پیام امروز نوشت:
دفعهی پیش بحث اینترنت بود. من مسئله را از بعد مشارکت شخصی مطرح میکردم و معتقد بودم و هستم که وصل شدن یک فرد به شبکهای با این گستردگی و این آزادی عمل بیحدومرز با همه حسنهای بدیهیاش این مسئله نهچندان کوچک هم دارد که اولا مشارکتی بهشدت فردی است. در ثانی مشارکتی است که هیچ ریسک و خطری ندارد. از پیش برقرار است و آدم هرچه قدر هم که فعالانه و در تداوم و گسترشش سهم ایفا کند باز درمجموع بودونبودش یکی است. حضور و مشارکتش نه ضرورتی دارد و نه خطری. گذشته از این جنبه شخصی رابطه با شبکه ازنظر من این ایراد اساسی را هم دارد که حالا حالا دربارهاش حرف خواهیم زد و آن اینکه بالقوه هیچ خطری چه ازنظر مادی و چه ازنظر معنوی موجودیت رابطه را تهدید نمیکند و درنتیجه هیچ تبوتاب حسی و عاطفی همراهش نیست. خواهی گفت که ارتباط اطلاعاتی چه ربطی به حس و عاطفه دارد و آنچه مطرح است، بده و بستان معلومات و دانستههاست. در جواب میگویم که اولا حس و عاطفه در هر چیزی که مربوط به انسان بشود ربط دارد و حتی درجاهایی هم که ظاهر این امر اصلاً از وجودش خبر ندهد و حتی با این نوع برداشتهای مجرد و انتزاعی متناقض جلو کند گشت و یکجایی در گوشهکنار قضیه، عاطفه را پیدا کرد، چون حتماً وجود دارد، حتماً هست. در ثانی یکی از ویژگیهای اصلی شبکه اینترنت که تقریباً همه قبل از هر چیزی از آن دم میزنند، گویا تسهیل ارتباطات اجتماعی، برداشتن موانع مختلف قشری و طبقاتی و مسلکی و ملیتی و خلاصه برقراری ارتباطی افقی و نامحدود و عملاً نامشروط است که یکی از نامهایش دموکراسی باشد، یعنی مستقل از جنبههای فنی و علمی شبکه یک بحث صرفاً اجتماعی مطلقاً انسانی هم پیش میآید که شاید از همه ملاحظات دیگر مهمتر باشد. خوب، برای من پرداختن به یک پدیده اجتماعی و انسانی بدون توجه به جنبه حسی و عاطفیاش اصلاً غیرقابلتصور و از ناقص هم ناقصتر است. بنابراین هر بحثی درباره شبکه باید گریزی هم به زاویههای عاطفه بزند وگرنه شبکه بی شبکه.
اما قبل از هر چیز، از بحثهای که درباره خود اینترنت یا اصولاً هر وسیله تازه رواج یافتهای درمیگیرد نباید پرهیز کرد، بعضی اینجور بحثها را تحقیر میکنند و به نظرشان در بدترین حالت نشانه کهنهپرستی و مقاومت در برابر یک پدیدهی نو و در بهترین حالت نشانهی جر زدن است. یعنی یکچیزی ساختهشده و رواج پیداکرده و همه عالم را گرفته. پس دیگر چرا دربارهاش بحث میکنیم. اتفاقاً این درست همان حالت استدلالی است که در مخالفتش باید حالا حالاها بحث کرد. دفعه پیش میگفتم که سرعت پیشرفتهای تکنولوژیک عملاً این وضع را پیش آورده که خود این سرعت اصلیت پیداکرده و دیگر جایی برای بحث درباره چیزهای که این سرعت با آن همراه است نگذاشته. یعنی که رفتهرفته گویا باید کار انسان ناظر فقط این باشد که خود این سرعت را تماشا کند و بهبه و ماشاالله بگوید و دیگر کاری نداشته باشد که چه چیزی با این سرعت ساختهشده یا پیشآمده، خود این سرعت ناشی از چیست و چطوره به وجود آمده و از همه مهمتر که این سرعت به کجا میکشد و چه چیزی را به دنبال میآورد. درحالیکه اینها همهاش جای بحث دارد و اسمش میدانی چیست؟ بله جر زدن. در مقابل چیزی که بههرحال، بیاعتنا به مثبت یا منفی بودنش به تو تحمیل میشود اگر جر نزنی چه کنی؟ پس ما جر میزنیم و بحثمان را ادامه میدهیم. گو اینکه اگر مسئله را صمیمانه و بدون پیشداوری و یا غرض خاصی بررسی کنی احتیاجی بهصف بندیهای موافق و مخالف چه واقعی و چه مجازی نیست.
حقیقت این است که پدیدهی بسیار مهمی در حدی که در تاریخ سابقه نداشته درحال رواج یافتن است. و خواهناخواه باید جنبههای مختلفش را سبک و سنگین کرد، همین. کسانی پا گرفتن شبکه اینترنت را خطر بزرگی برای دموکراسی پیشبینی میکنند. و معتقدند که این شبکه میتواند بالقوه یک نظام بشدت متمرکز و قدرتمند و درنتیجه خودکامه به وجود بیاورد. به عقیدهی این گروه گرایش ذاتی شبکه به تمرکز همراه با سهولت و سرعت گسترشش، در شرایطی که همهی امور ظاهراً در جهت یکپارچگی و یکشکلی در یک نظام واحد جریان دارد، درمجموع چنان ترسی را توجیه میکند. یعنی که وسیلهی جهانگیری چون اینترنت بنابر تعریف و منطق وجودیاش نمیتواند به دست نظامی که جهانی و متمرکز تصور میشود نیفتد. و مجموع این دو نمیتواند مشوق خودکامگی و درنتیجه افول دموکراسی نباشد. مخالف این نظر، اولاز همه این نقطه شروع میکند که خود این فرضها هیچ مبنایی ندارد. و هنوز هیچکس نتوانسته آنها را اثبات کند و بعید نیست که واقعیت عکس این باشد. به عقیده این گروه اولاٌ اینترنت نه یک ابزار یکسویه در دست همهکس یعنی عملا و ذاتاً ناقض تمرکز است در ثانی آن چیزی که جهانیشدن نامیده میشود درعینحال که شاید در جنبه اقتصادی به تمرکز هرچه بیشتر سرمایهها و ظهور قدرتهای عظیم بینجامد، بنابرمنطق پیچیده کار آیی و بازدهی، که هدف بدیهی چنان قدرتهایی است، درزمینه های اجتماعی و سیاسی ضرورتاً با تمرکز و خودکامگی مقابله میکند و الزاماً با تفاوتهای موضعی و محلی و در نتیجه با اندیشه دموکراسی کنار میآید. شاهد مدعای این گروه وضعیتی است که در پی دو تحول تاریخی دیگر، یعنی رواج چاپ و اختراع تلفن پیش آمد. گو اینکه هنوز تکلیف این مقایسه روشن نشد که ازنظر تأثیر بر کل وضعیت بشری، کدامیک از این سه پدیده مهمتر و دوران سازتر بودهاند. چاپ، تلفن یا اینترنت.
با شناخته شدن اختراع گوتنبرگ و رواج فن چاپ، شبح دو غول قدرتمند در اروپا پا گرفت. خیلی از روشنفکران و آزاداندیشان آن زمان از این میترسیدند که مبادا امکانات فن چاپ ازیکطرف پاپ و کلیسای کاتولیک را بر همه جریانات فکری و مذهبی اروپا حاکم کند و از طرف دیگر این امکان را به امپراتوری مقدس ژرمنی بدهد که با تحمیل زبان و فرهنگ لاتین، هویت و زبانها و فرهنگهای محلی و مستقل اروپایی را در یک نظام خودکامه سرتاسری مستحیل کند. این ترس ظاهر بر شناخت امکانات وسیله تازه رواج یافته استوار بود اما درواقع بر شناخت ناقص این امکانات تکیه داشت. چنین تصور میشد که فن ابتکاری گوتنبرگ به کلیسا امکان میدهد که کتاب مقدس و احکام کاتولیک را در سطح بسیار وسیع در سرتاسر اروپا پخش کند و بهوسیله این ابزار یکشکل، با رخنه در میان طوائف و باورهای ریز و درشت از جریان رسمی کاتولیک، آنها را به راهی بکشاند که خودش میخواهد. درعینحال و هماهنگ این گسترش تحمیلی آیین کاتولیک، امپراتوری ژرمنی هم میتوانست با استفاده از امکانات چاپ، زبان لاتین را گسترش بدهد و با پخش مراجع لاتین زبان، از کتاب دستور گرفته تا قصه و شعر و آثار فلسفی، زبانهای محلی را عملا کنار بزند و رفتهرفته نابود کند. آنچه پیش آمد درست عکس این بود. یعنی فن چاپ به جنبش پروتستان که البته دلایل متعددی در ورای مضمون بحث ما رشد یافته بود این امکان را دارد که با سرعت و قدرت رواج پیدا کند و در فاصله کوتاهی رودرروی کلیسای کاتولیک بایستد. یعنی که این کلیسا نهفقط بهصورت یک قدرت متمرکز حاکم در تمام اروپا نیامد، بلکه خیلی زود مجبور شد حریفی هم سنگ و همتوان خودش را تحمل کند و در بسیاری از موارد حتی به موضع تدافعی افتاد.
به همین ترتیب زبانها و فرهنگهای محلی هم نهتنها در سیلاب زبان رسمی لاتین غرق نشدند بلکه به یاری همان وسیلهای که گمان میرفت از روی زمین محوشان کند رشد کردند و گسترش یافتند. فن چاپ به زبانهای که تا دیروز از سوی روشنفکران دنبالهرو و بهخصوص روحانیت کاتولیک، بهعنوان گویش عامیانه تحقیر میشدند امکان داد که در مدت نسبتاً کوتاهی بهصورت زبانهای مستقل و بالنده در بیایند. زبانهایی که امروزه در کشورهای مختلف اروپا از عنوان احترامآمیز زبان رسمی برخوردارند درحالیکه عنوان زبان مرده مثل سنگقبری روی لاتین سنگینی میکند.
ترسهای مشابهی در زمان شروع رواج تلفن بروز کرد. بعضیها وسیله تازه را خطری بالقوه برای آزادیها مدنی و ابزاری برای تمرکز قدرت و درنتیجه اختناق و محدودیت دموکراسی تلقی میکردند. تصور این بود که تلفن بهعنوان وسیله ارتباطی که در اوایل پیدایشش عمدتاً یکطرفه تلقی میشد، به سرمایهداری صنعتی و قدرت حاکم امکان میدهد که مستقیماً و عملا بدون مهار، بر زحمتکشان و خلاصه تودهی مردم اعمال حاکمیت کند. باوجود تلفن حلقههای ارتباطی میانی مثل تشکیلات صنفی و سندیکاها و حزبها و دیگر گروه بندیهای اجتماعی عملا کنار زده میشدند و بدون نقش میانجی و مهارکنندهی این نیروها که دموکراسی بر وجود و فعالیتشان متکی بود قدرت حاکم قهرا متمرکز و خودکامه میشد. در این مورد هم آنچه پیش آمد عکس این بود. تلفن هم مثل فن چاپ خیلی زود در دسترس همه قرار گرفت و سازمانها و گروه بندیها را باهم مرتبط و به هم نزدیک کرد.
به همان صورت که فن چاپ به شکلگیری و قوام هویتهای محلی و ملی کمک کرد، گسترش تلفن هم به تقویت قشرهای مختلف و شکلگیری یک طبقه متوسط و قدرتمند و متحد انجامید. آن ترس چه بود و چرا تحقق پیدا نکرد؟ آن ترس ناشی از شناخت ناقص هر دو وسیله، یعنی فن چاپ و تلفن و برفرض یکجانبه بودن آنها متکی بود. تصور میشد که هر دو وسیله ابزار تحکمی یکطرفه است و فقط از بالابر پایین، یعنی عمودی عمل میکند و دیگر اینکه همیشه در انحصار قشرهای حاکم و نخبگان باقی میماند. واقعیت نشان داد آن ترس و تصور بی پایه بود. هر دو وسیله خیلی زود از انحصار بیرون افتاد و عمومی شد. و بهسرعت کاربردی افقی پیدا کرد. آنچه در اول کار ابزاری یکطرفه و محدود پنداشته میشد در مدتی کوتاه همگانی شد و همهجا و همهکس را باهم ارتباط داد. آنچه در اول کار وسیله تمرکز هرچه بیشتر قدرت پنداشته شده بود در عمل به عدم تمرکز انجامید.
در یک صفبندی فرضی موافق و مخالف، طرفداران اینترنت میتوانند عیناً چنین استدلالی را پیش بکشند. برخلاف آنچه هدف اولیه ایجاد اینترنت یعنی تمرکز اطلاعات نظامی آمریکایی بود اینکه شبکه در حال حاضر بهصورت یک شبکه بیمرز عملا مهارناپذیر با کاربرد ارتباطی کاملا افقی درآمده است. یعنی که هرکسی بیهیچ قید و شرطی میتواند با شبکه ارتباط برقرار کند و نهتنها از امکانات یک گنجینه عظیم معلوماتی برخوردار باشد بلکه خودش هم در مبادلات شبکه نقشی فعال بازی کند و جزوی از آن شود. این نکته آخر خیلی فریبنده است و در وهلهی اول هیچ ایرادی برنمیدارد. کسانی میتوانند با دستآویز این مشارکت آزادانهی هرکسی در شبکه اینترنت دهن هر جرزنی را ببندند واقعیت هم این است که صرفنظر از بعضی مشکلات فنی و مادی، چنین مشارکتی بالقوه برای هرکسی ممکن است.
خوب. شبکه موجود، امکان ارتباط با شبکه هم موجود. اینچنین وسیلهای با کاربرد بهاصطلاح افقی و با برد عملا نامحدود بتواند در همه شئون و در همه سطحها و همه ابعاد زمانی و مکانی زندگی بشر، ارتباطی آزاد برقرار بکند و این دادوستد عملا نامشروط بتواند ازجمله بهنوعی تازه از دموکراسی بینجامد کاملا محتمل است. و شاید بتوان در یک جمله گفت که وسیلهی کارآمدی است و امکانات بیشماری، همین. قبول. اما آنچه بحث برمیدارد چگونگی کاربرد وسیله، پیامدهایش و بخصوص دنیایی است که وسیله به وجود میآورد. یا به عبارت بهتر دنیایی که از این به بعد به وجود میآید و یکی از ویژگیهایش، یکی از عناصر شکلدهندهاش این وسیله است. درحالیکه برای گروهی چشمانداز این دنیا یکسره خوشبینانه و پر امکاناتی است که یک وسیلهی نو کارآمد روبهپیشرفت سریع در اختیار بشر میگذارد. گروه دیگری چندان دلیلی برای خوشبینی نمیبینند بلکه همان دلایل گروه خوشبین را کموبیش اثبات برداشتی میدانند که خودشان از آیندهی دنیای اینترنتی دارند. گروه خوشبین این دنیا را اینگونه مینگرند که در آن آدمها درنتیجه ارتباط با یک شبکه جهانی، رفتهرفته در گروهها و جمعیتها و خلاصه طایفههایی گرد میآیند که ارتباط مشترک از طریق شبکه ایجاد میکند. یعنی فرد مرتبط با شبکه به دلیل ماهیت بیشکل و مرز این وسیله، رفتهرفته از تقسیمهای بندیهای محلی و ملی و ملکی فراتر میرود و همگنان خود را در دستهبندیهای تازهای با گرایشها و علایق تازه، بگو حتی مرام و مسلک تازه پیدا میکند. ازنظر گروه خوشبین، ویژگیهای دیگر دنیای اینترنت این است که در آن رفتهرفته ارتباط آدمها میتواند در لحظه بدون مقدمه و تدارکات خاص با هر مقام و مرجعی رابطه برقرار کنند و هرچه را که میخواهند با او یا آن در میان بگذارند. گروه خوشبین این وضعیت را دموکراسی مستقیم در وسیعترین شکل تلقی میکند و به نظر یک دستهی خوشبین در میان این گروه ( یعنی خوشبین اندر خوشبین ) این همان شکل آرمانی مردمسالاری دینی دخالت مستقیم و مداوم مردم در کارکرد و کاربرد قدرت است. ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی، اعمال سانسور نهفقط غیرممکن میشود بلکه اصلا علت وجودیاش از بین میرود، یعنی که دستگاه قدرت اگر هم بخواهد نمیتواند کسی را سانسور کند، اما اصلا نمیخواهد چون نیازی به سانسور نمیبیند. انگیزهی نهایی و بنیادی سانسور، جلوگیری از وحدت عمل بالقوهی آدمها حول محور دانستههای مشترک است. حال اگر چنین دانستههایی بر شبکهای به وسعت همهی جو موجود و معلق باشد، چیزی به اسم جلوگیری معنی ندارد. در این وضعیت مقابله با وحدت عمل بالقوه یا دانسته مشترکی که بهاصطلاح نباشد به زمینههای دیگری منتقل میشود و ابزار دیگری میطلبد.
حسن دیگری که خوشبین در دنیای اقتصادی اینترنتی میبیند، این است که این شبکه به رواج یک فرهنگ واحد جهانی و درنهایت یکدست و یکی شدن کل بشریت کمک میکند. به عقیدهی این گروه، جریانی که بعد از جنگ جهانی دوم پا گرفته و با شتاب روزافزون در جهت کاهش و از میان برداشتن تفاوتهای فرهنگی و قومی و محلی و رونق یک فرهنگ اصلی واحد در همه جهان پیش میرود با گسترش اینترنت و تحولات بعدیاش کامل میشود. نتیجه بدیهی رواج یک فرهنگ واحد و یکسان با زبان واحدی که همهی ما حدس میزنیم کدام باشد طبعا محو تمایزها و امتیازهای قشری و عقیدتی و قومی و درنتیجه نابودی برابریها و تبعیضها و بهرهکشیهای ذاتی یک جامعه مبتنی بر تفاوت و خلاصه طبقاتی است؛ بهاینترتیب، به نظر خوشبین، برج بابلی که به تعبیر تورات لعنت بشر است و در آن 72ملت هرکدام با زبان خودشان حرف میزنند فرومیریزد و همه دوباره یکدل و یکزبان میشوند.
اما بدبینها چه میگویند؟ همانطور که گفتم در نظر بسیاری از اینها، همان دلایل گروه خوشبین، مؤید برداشت بدبینانهای است که میشود باید از دنیای اینترنتی داشت. و چندان جایی برای جروبحث نمیماند. درباره ویژگی اول، یعنی شکل گرفتن انواع تازهای از گروهبندیهای ملی و محلی و مسلکی گذشته، عقیده این دسته بر این است که بخش عمده این تقسیم بندیها، حاصل قرن ما و قرنها زندگی و تجربهی مشترک بر اساس مجموعهای از مختصات اصیل و استوار در چارچوب شرایطی مشخص و ماندگار بوده است. چنین مجموعه پیچیده و وابسته به زمان و مکانی چنین گسترده را بنابر منطق مبادلهی همارز، فقط مجموعهای با مشخصات مشابه میتواند کنار بزند یا محو کند و در غیر این صورت، آنچه عمل جایگزینی قلمداد میشود، در حقیقت فقط طرد و دور انداختن است. یعنی که در یک جمله در دنیای اینترنتی هویت تازهای جانشین هویت قومی و ملی و مسلکی گذشته نمیشود بلکه این هویت طرد میشود. به این دلیل ساده که چیز مشابهی در کار نیست و اصلا نبایست که باشد.
درباره ویژگی دوم که گروه خوشبین در شبکه میبیند، یعنی ارتباط بیواسطه همهکس با مراکز قدرت و پیدایش دموکراسی مستقیم مبتنی بر ارتباط دائمی مردم با حاکمیت از طریق شبکه بدبین این ارتباط را در عمق غیرقابل تحقق میبیند وقتی در مواردی تا آنجا پیش میرود که اصولاً وجود چنین شبکهای را ناقض برقراری ارتباطی میداند که از آن دم زده میشود. به عقیدهی او، ارتباط اینترنتی ذاتاً یکطرفه است درحالیکه دموکراسی باید الزاماً دوطرفه باشد. در تصویری که خوشبین از ارتباط مستقیم و دائمی دموکراسی اینترنتی ارائه میکند هر کس میتواند در هرلحظهای هر چه را که دل میخواهد به اطلاع حاکمیت برساند. از سوی دیگر، حاکمیت میتواند با استفاده از امکانات شبکهی بهطور مستقیم و بدون واسطه با هر کس رابطه برقرار کند. اما این ارتباط از طرف حاکمیت هم یکطرفه است. چه وسیلهای و چه مکانیزم ملموس یا ملموسی، اتصال این دو رابطه یکطرفه را تأمین و تضمین میکند؟ درحالیکه در اکثر موارد، رابطه تنگاتنگ و چشم در چشم چندین و چند قرنی و حتی بگو همزیستی نتوانسته حاکم و رعیت را در تفاهمی به اسم دموکراسی مشترک کند، کدام قرارداد اجتماعی تضمین میکند که بین دو طرف ندیده و نشنیدهای که هرکدام در لاک خودشان فقط در حال برقراری رابطهاند و کاری به کار مخاطب ندارند، چنان تفاهمی برقرار شود؟ چه ضرورتی، چه انگیزهای در کار خواهد بود که دو حرکت یکطرفه به یک حرکت دوسویه تبدیل شود؟
اما چشمانداز یک فرهنگ واحد جهانی خوشبین در آینده اینترنت میبیند در بدبین چند ایراد اساسی دارد. این فرهنگ واحد چطور به وجود میآید؟ حاصل پیوند آزادانه و ترکیب اصیل فرهنگهای مختلف در جهت پیدایش یک فرهنگ مشترک و همه خواسته است؟ آیا در اینجا هم آنچه واقعاً پیش میآید نه جانشین کردن فرهنگی بهجای فرهنگ گذشته، بلکه فقط طرد خواسته ناخواسته این فرهنگ نیست؟ در حالت عدمتساوی شرایط و امکانات طرفهای یک اتحاد فرضی، چنین اتحادی تا چه حد اختیاری و تا چه حد جبری است؟ در شبکه اینترنتی، هنوز هیچ نشده پایههای این فرهنگ واحد ظاهراً شکلگرفته و حتی زبانش هم انتخابشده است. به دست کی با کدام توافق، و با چه شرایطی؟ حتی با فرض اصالت و درستی اصول محوری چنینی وحدتی گردانندگانش کی اند و از کجا آمدهاند؟ چه کسی انتخابشان کرده و صلاحیتشان در چیست؟ نقش پول و ملاحظات بازاری در این میان چقدر است؟ اما از همهی اینها که بگذریم یک فرهنگ واحد جهانی برای چه؟ چرا؟ حسن چنین فرهنگی در چیست؟ از تفاوتها و گوناگونی فرهنگها و بده بستان زایندهشان چه بدی دیدهایم؟ یک فرهنگ واحد جهانی حتی به فرض اصالت منشا و درستی همه مشخصاتش آیا با ترکیب همه تفاوتها شکل میگیرند یا برعکس، همهی آنها را برای ساختن یک مرجع قراردادی ساده و مختصر و سهلالوصول دور میریزد؟ آیا لغتنامهی این فرهنگ واحد همهی زیر و بمها و سایه روشنهای زبان بشر را با همه تفاوتهایی که در اینجا و آنجا پیدا کرده، در خود ثبت میکند یا فقط دفترچهای میشود با مشتی علامت اختصاری و واژههای قراردادی؟ از این نوع سؤالها بسیاراست و طرح همهی آنها در این مقاله امکان پذیر نیست.