قول میدهم دفعه آخرم باشد/مهدی سحابی:شک شک می آورد
دموکراسی یعنی قراردادی درباره بده بستانی با همه مشخصات نوشته یا نانوشته هر قراردادی درباره هر بده بستان دیگری.
ایران آرت: مهدی سحابی در مجله پیام امروز نوشت:
اگر یادت باشد چند وقت پیش در یکی از همین نامهها از شکل رابطهای حرف میزدم که در زندگی سیاسی جوامع غربی رفته رفته پیش آمده، و از زبانی که برای بیان این رابطه به کار میرود و کمکم آن قدر جا افتاده که حالت تنها شکل بیان رابطه سیاسی، و در نهایت خود دموکراسی را پیدا کرده است. میگفتم در جامعهای که بدهبستان مادی در صریحترین شکلش اصلیت پیدا کرده، و همه چیز با ضابطههای ساده عملی و دو دو تا چهارتای منطق عینی بررسی و سنجیده میشود، رابطه مردم با نمایندگانشان در مجلس، با مقامات با زیردستانشان و توده مردم، یا اعضای حزبها و سندیکاها با گردانندگانشان، و خلاصه در یک کلمه رفتار سیاسی_اجتماعی، حالت بده بستانی با حساب و کتاب ساده و صریح (و اغلب خشک و بیتعارف) را پیدا کرده که مثلا در یک آگهی انتخاباتی، یا اطلاعیه دولتی، میشود این جور خلاصهاش کرد: «برایت این کار را کردهام، به من رای بده» و «به من رای بده، این کار را برایت میکنم».
گفته بودی و باز هم خواهی گفت: که چه؟ این که تازگی ندارد. من هم گفته بودم و باز هم میگویم: بله. این وضعیت، و بیانش، البته که هیچ تازگی ندارد. آنچه میماند و تکلیفش، دست کم برای ما، روشن نشده شکی است به بزرگی و وسعت همه مسایلی که یک سرشان به سادهترین و بدیهیترین موضوعات عملی، و سر دیگرشان به پیچیدهترین و گنگترین رفتارهای انسانی وصل میشود و اغلب در مقابلشان، به علت درک و دریافت (در فروتنانهترین شکل) و ارائه چاره (در خود پسندانهترین حالت) فقط به همان اظهار شک بسنده میکنیم. یعنی فقط یک اعتراف ساده که در نهایت کاری از پیش نمیبرد چون فقط «اعلام وضعیت» است. در نتیجه، در پایان آن نامه درباره زبان بده بستان «دموکراتیک»، کارمان به چنین اظهاری، که در حقیقت همان اظهار شک باشد، رسید که شاید، در نهایت، دموکراسی یعنی همین. یعنی قراردادی درباره بده بستانی با همه مشخصات نوشته یا نانوشته هر قراردادی درباره هر بده بستان دیگری.
این دفعه میخواهم در آخرین جر زدنم درباره اینترنت و دموکراسی (قول میدهم دفعه آخرم باشد!) مقدمه شک مشابهی را بچینم که در هر حال در آخر هر بخشی درباره پدیده نوظهور و جهانگیری مثل ارتباطات سیبرنتیکی پیش میآید و به هیچ قیمتی نباید از زیرش شانه خالی کرد. هر انگی که به این بحثها زده شود، خود مساله، و شک مهم آخرش، آن قدر مهم است که رفتن پای بحث، و رسیدن (وای کاش نرسیدن)، به آن شک ضرورت حیاتی دارد و به هر چه بگویی میارزد.
اتصال به هر شبکهای از نوع اینترنت و اصولا ارتباط سیبرنتیکی، بنا به ذاتش رابطهای فردی و در نهایت یک طرفه است. درباره این تناقض ظاهری، یعنی رابطهای که به وسعت همه جهان است و در آن واحد با همه آدمهای جهان بالقوه برقرار است اما فردی و یک طرفه است حالا حالاها میشود بحث کرد. همچنین در این باره که خوب است یا بد، و همچنین این که اصلا باید به خوبی و بدیاش کار داشت یا نه، پیش از این خدمتت نوشتم که من شخصا هم به خوبی و بدیاش کار دارم و هم معتقدم که بد است و بگذریم. دوباره گویی نکنیم. اما جنبهای از این رابطه به ظاهر متناقض که این دفعه میخواهم برایت مطرح کنم، به نظرم تازگی دارد.
ببین، آدم در هر رابطهای از خودش، از وجودش و از ذهنش مایه میگذارد. هم در رابطه خصوصی که این مایه جای خودش را دارد و هم در رابطه اجتماعی که شاید آنچه آدم از خودش در آن مایه میگذارد به ظاهر فرق کند، اما به هیچ وجه یک حرکت یا رفتار ساده «ادای سهم» یا «پرداخت حق اشتراک» اجتماعی نیست. باز هم به شدت انسانی است. دهشی است که فقط و فقط به شرط قبول اصل اساسی دو طرفهگی این داد و ستد، و در نهایت همهگانگی رابطه، معنی پیدا میکند. یعنی درست نقطه مقابل فردیت.
یک سر آن طیف بده بستان اجتماعی، انسانی(یا انسانی- اجتماعی) شهید است (با هر مرام و مسلکی که البته موضوع بحث ما نیست). و سر دیگرش آدمی که به نهایت بیتفاوتی هم که رسیده باشد، درباره چیزی از چیزهای اجتماعی، نفی میزند. یعنی یک طرف کسی است که در یک امر اجتماعی، آگاهانه یا ناآگاهانه، همه وجودش را وارد معرکه میکند، و طرف دیگر کسی است که بالاخره با یک واحد تشکیل دهنده یک عدد آماری، با یک تصویر گنگ روی دیوار، یا روی صفحه مونیتور فرق میکند. کسی که امر اجتماعی را به طریقی حس میکند و این حس را به وسیلهای، بگو سادهترین و کماهمیتترینش به زبان میآورد. این که میزان آگاهی یک فرد از رفتار و حرمت اجتماعیاش چقدر است، چه انگیزهای دارد، با چه هدفی پا به میدان داد و ستد اجتماعی میگذارد البته مهم است، اما در اصل بحث ما تفاوتی ایجاد نمیکند. این هم که هر کسی از هر نوع مشارکتی در امر اجتماعی به چه چیزی میرسد یا میخواهد برسد (از شهید گرفته تا فرد گمنام آماری) باز مهم است اما به اصل بحث چندان ربطی ندارد. آنچه مطرح است مایه گذاشتن از خود فرد است. با همه زمینهها و پیامدهایی که این مشارکت این ادای سهم انسانی همراه دارد.
خوب. آدم متصل به شبکه این سهم انسانی را چطور میتواند ادا کند. ساختار شبکه، با همه مشخصاتی که ازش میشناسم چطور میتواند این عنصری را که با همه ویژگیهای ساختمانیاش منافات دارد به خودش راه بدهد و مستقل کند؟
تصویری که از دموکراسی سیبرنتیکی ارائه میشود بر امکانات کمابیش نامحدود شبکه متکی است و به راستی هم مثبت و هم امیدوارکننده است. اصل این است که خبر ساختاری و منطقی شبکه، در ارتباطی بدون حد و مرز و عملا، بدون دیوار و در و قفل حرف آدمها به هم میرسد و به مثال رفتن سلسله مراتب ارتباط اجتماعی، رابطهای مستقیم میان مردم و دستگاههای برقرار میشود. این تصویر خوشبینانه (نگفتم آرمانی) از دو جنبه مرادف همان تعریفی است که معمولا از دموکراسی ارائه میشود. یکی محو سلسله مراتبی که به تناسب دوری هر جامعه ای از شرایط مردم سالاری سختتر و پیچیدهتر و نفوذناپذیرتر است و میان نظام حکومتی و مردم فاصله میاندازد و همه نظامهای متمایل به مردمسالاری، با هر جهانبینی و مسلکی سعی میکنند آن را سادهتر و این فاصله را کمتر و کمتر کنند. جنبه دوم همین تصویر را، این بار از دیدگاه مردم، رقم میزند. یعنی که هم زمان یا بر اثر امحای آن سلسله مراتب، متکی بر دیوارها و درها و قفلهای ارتباطی و اطلاعاتی، مشارکت مردم در امر اجتماعی، بگو حتی در اداره روزمره حکومت و نظام، هر چه راحتتر و ممکنتر میشود. پیشتر گفتم که این تصویر را از یک طرف وجود عملا قائم به ذات شبکه، و از طرف دیگر این واقعیت مخدوش میکند که رابطهای که شبکه برقرار میکند در معرض هیچ خطری نیست. یعنی، در یک کلمه، حضور «پیش از تجربی» شبکه، و این که بود و نبود آدم در آن یکی است. عملا مغایر نظریه مردم سالاری یا هر امر اجتماعی دیگری است که مشارکت و بده بستان مبنای آن است. شک بزرگی که قبلا به آن رسیدیم اینجا دوباره خودش را نشان میدهد. یعنی که شاید دموکراسی یعنی همین. یعنی ارتباطی که از قبل و به لحاظ خودش موجود است و به بود و نبود آدم هم کاری ندارد.
قبول. و میرسیم به مایهای که باید فرد از خودش بگذارد. آیا اینجا هم باید به نفی این ادای سهم شخصی و فردی، یا دست کم شک درباره ضرورتش، برسیم؟
از زمان پیدایش اولین وسایل مکانیکی ارتباط تا امروز که تکنولوژی ارتباطی به کلی دنیای فرا انسانی خاص خودش را برقرار کرده همواره این بحث مطرح بوده که این وسایل اگر مانع ارتباط مستقیم انسانی نباشند، دست کم آن را کمتر و کمتر میکنند. بحث بیگانگی، از خود بیگانگی، زندگی ماشینی یا ماشینوار و خلاصه همه وضعیتهایی که عنصر انسانی در آنها مختل یا رفته رفته محو شده، همیشه همزاد و همراه تکنولوژی ارتباطی بوده است. این بحث به ویژه در زمینه اجتماعی و سیاسی جای خاصی دارد و حتی رشتههایی از روانشناسی اجتماعی و مردمشناسی را هم به وجود آورده یا تحت تاثیر قرار داده.
در حالی که وجود و عمق بحرانساز و اغلب فاجعهآمیز مساله شک بر نمیدارد و جایی برای بحث نمیگذارد، یک موضوع فرعی هم این وسط اغلب مطرح میشود که در نهایت اعتبار علمی و منطقی چندانی ندارد. و آن موضوع حضور عینی و تماس فیزیکی در کارکرد اجتماعی سیاسی است. مساله ظاهرا این طور مطرح میشود که امر اجتماعی مستلزم ارتباط مستقیم فیزیکی، یا حتی نوعی لمس و تماس «حضوری» است و این تماس و لمس شرط لازم درستی و کارایی هر نوع کردار اجتماعی است. و این درست همان تعبیر از آن طرف بام افتادن است، که در مقابل بیگانگی و عدم رابطه، ارتباط تنگاتنگ حتی فیزیکی را پیشنهاد میکند. اما حقیقت غیر از این است که نباید فکر کنی که این برادرت با این همه اما و اگر آوردن درباره ارتباطات آخر قرن بیستمی از این رابطه مستقیم فیزیکی و لمس حضوری دفاع میکند. نه.گفتم که، این نظریه مبنای منطقی و علمی ندارد و اغلب هم بهانه و دستاویز عوامفریبی، اسطورهسازی سیاسی و رنگ و لعاب دادن به بدترین انواع دیکتاتوری شده است. در اوج حکومت فاشیست ایتالیا نصف وقت موسولینی به همین تماس حضوری میگذشت: با کشاورزان گندم درو میکرد و در گردهماییهای کارگران فاشیست ویولون میزد. بدیهی است که همه دستگاههای خبری در صحنه این تماسهای مستقیم و هنرنماییهای انسانی دیکتاتور حاضر بودند اما آنچه نظام را میگرداند و به چشم نمیآمد آن کاری بود که «دوچه» در خلوت میکرد. در جمع سرانی که احتمالا خیلیشان در هیچ کدام از آن تماسهای مستقیم حضور نداشتند.
پس، توافق داشته باشیم که آنچه در رابطه با دموکراسی سیبرنتیکی، و اصولا ارتباطات با دموکراسی سیبرنتیکی و اصولا ارتباطات آخر قرن بیستمی، دربارهاش بحث میکنیم این ارتباط مستقیم نیست، بحث این نیست که «آقا از پشت دستگاه پاشو، برو توی خیابان ببین مردم چکار میکنند». اما در حالی که حضور و تماس مستقیم اصلا در حدود و شان یک شبکه عظیم همه جهانی نیست، عدم حضور عنصر مستقیما انسانی به ویژه آنجا که بحث دموکراسی پیش میآید، مسالهای اساسی است. در اتصال به شبکه، در مشارکت در دموکراسی اینترنتیکه چشماندازش با شوق و خوشبینی تصویر میشود، تو به عنوان یک فرد چه چیزی از خود خودت مایه میگذاری تا بتوانی در مقابل از طرفی که در سلسله مراتب ساده شده جامعه به نحوی حاکم بر تو است، طلبی داشته باشی؟ آنچه هر دو میکنید، صرفا مبادله اطلاعات است، حتی در تصویر ساده و کلاسیک شهروندی که (این بار با استفاده از شبکه) میخواهد داد دلش را به گوش حاکم برساند، و مثلا زنجیر عدل پادشاه را تکان میدهد و زنگ عدالت را به صدا در میآورد، کاری که طرف مقابل (دستگاه پادشاه) میکند چیزی بیشتر از اعلام وصول نیست. چرا؟ چون در هر دو طرف از پشتوانه مایه انسانی خبری نیست. هزینه برقراری رابطه هر چه باشد، در هیچ جایش حساب هزینهای که فرد باید از وجود خودش بپردازد منظور نشده، صرفا به این دلیل که اصولاچنین ضرورتی پیش نیامده، رابطه «دموکراتیک» سیبرنتیکی فقط بده بستان مقداری اطلاعات در ورای دنیایی بوده که محل و منشا همه آن دادهها است. شاید بشود همچو تصویری را پیشنهاد کرد که این رابطه فقط از طریق امواج فضای بیرونی برقرار میشود، در حالی که باید از طریق اعماق وجودی هم برقرار بشود که نمی شود. اعماقی که فرد، نه فقط در کارکرد فردی و زندگی خصوصی خودش، بلکه به عنوان یک عنصر اجتماعی در کارکرد همگانیاش هم از همه آنچه به طور تاریخی در این اعماق ذخیره شده مایه میگذارد.
میخواهی بگویی که اینها همه از مقوله اخلاق و معنویات است؟ میخواهی بگویی که داریم در موضوع و درباره پدیدهای که زبان خاص خودش را دارد، به زبان دیگری حرف میزنیم؟ یعنی که بحث شعور و وجدان و اخلاق دیگر عناصری که مجموعهشان آن عمق، انسانی بیرون افتاده از شبکه را میسازد، اصولا به زمینه و زبان شبکه ربطی ندارد؟ یعنی که باز باید به آن شک بزرگ برسیم؟ در چشمانداز تاریخی، پیش از شبکه رابطه فرد و قدرت، رابطه رعیت و حاکم، از هسته اولیه سلطه پدری تحول بافت و بافت یا به رابطه بیرو دربایستی فروشنده و مشتری در دموکراسی امروزی غرب رسید. گفتم که شاید این همان مفهوم درست و دموکراسی باشد و ما به دلایل مختلف این چیز صریح و منطقی را آرمانی کردهایم، و چون از دور دستی بر آتش داشتهایم همه برداشت های ذهنی خودمان را، که اغلب از مقولات دیگریاند و ربطی به بده بستان اجتماعی ندارد، در مفهوم دموکراسی و رابطه مردم با حاکمیت بازتاباندهایم و حالا باید همه اینها را درباره دنیای بعد از رواج شبکه بگوییم؟یعنی که اصلا مایه گذاشتن از وجود خویشتن یعنی چه؟ یعنی که این پرسش و این جمله بکل به زبان دیگری است که روی مونیتور بی مفهوم ماند .
شاید. شاید جواب همه این سوالها مثبت باشد، اما آیا آن وقت این سوال پیش نمیآید که اصلا رابطه برای چه؟ این همه دم و دستگاه، برای نقل و انتقال دادهها، چه فایدهای دارد؟ این همه جوش و جلا درباره امور و احوالات موجودی به اسم آدم که خودش گویا نباید چیز مهمی باشد و حضورش نباید به چشم بزند و مسایل خصوصیاش نباید مزاحم کارهای مهمتر دستگاه بشود، چکیده تناقص نیست؟ میبینی؟ رودهدرازی نمیکنم. مساله این است که حرف حرف میآورد و حرف شک. و بدی کار(یا شاید خوبیاش) این است که شک هم شک میآورد.
این است که شک هم شک میآورد.